گنجور

 
۱

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰ - در مدح سلطان اویس

 

... به آب تیغ تو گردیده چرخ را دولاب

قضاد قایق فکر تو تا بدید اول

بساخت از زر و از نقره این دو اسطرلاب ...

سلمان ساوجی
 
۲

قائم مقام فراهانی » منشآت » نامه‌های عربی » خطاب به آقا سیدمحمد مجتهد

 

قطرات اثینه انسکبت کالمرن من العیون و فقرات ادعیه انبعثت من القلب المحزون تهدی الی حضره مولی الاعظم العلامه الافخم صدر المجتهدین فخر المتبحرین زینت الفضایل الفاضل الباذل السید السند عالم معالم الاسلام عارف قواعد الاحکام محقق شرایع الدین لمعه لوامع الیقین تذکره الفضلاء ذخیره العلماء – سالک مسالک الایمان مدرک مدارک القرآن علم الهدی عروه المله والدین نصیر الاسلام والمسلمین صانه الله سبحانه عن مصایب الزمان و نوایب الحدثان

و بعد فقد ادمی وفاه سید الجیل جرحا لایلتحم فتوره و امات موت الفاضل النبیل قلبا لایرجی نشوره یا لها من مصیبه خصت بالانفس وعمت فی الافاق ملاءت من الدموع اقداح الاحداق لقد انهدم من ارکان الدین رکن لایمکن قیامه و ثلم فی الاسلام ثلمه لایسد انثلامه اندرست مدارس الاحکام و عطلت معالم الحلال و الحرام بکت علیه السماء بدموع ساجمه و تفجعت الارض بنفوس راجمه ناحت علیه العنادل و انثکلت بر زیه الفضایل قد کان علما بین العلماء و تاجا علی رأس الفضلاء سراجا و هاجا یستضیی باشراقه الاقارب و الاباعد وشجره مورقه یستظل بافنانها الصادر و الوارد و کان لحقایق اخبار النبی ص و الایمه خبیرا ولد قایق اسرار الوحی و التنزیل شرحا کبیرا نشر من طیب الافاده ما کان ریا و امر بالبر و المعروف مادام حیا و نهی النفس عن الهوی فان الجنه هی الماوی عرضت علی المهموم هموم لاتقبل منه عدلا و صرفا و تجرع بفقده کاسا من الحزن صرفا کم لیله بن ضجیع آلام و احزان و صباح اتبکرت فجیع هموم و اشجان و کم شفقت حبیب التجلد و الاصطبار و نزعت قمیص السکنیه و الوقار و الاولی ان نستمسک بعروه الصبر و الاستسلام سیما السید الاجل ادام الله سلامته و نشر فی الاقطار افاضته اوفق بالانقیاد لقضاء الله و ما قدره و الاستسلام برضایه و ما امره لما فیه من العلم و الحلم و العقل و الفضل و المعرفه بمجاری الاقدار و اختلاف اللیل و النهار و لو کانت الدنیا تدوم لاهلها لکان رسول الله فیها مخلدا

احمدالله علی سلامه ابناء الکرام الافاضل و سلایل الاخیار الامایل لاسیما من بینهم کالشمس بین الکواکب و شمسه القلاده بین الدرر الثواقب ...

قائم مقام فراهانی
 
۳

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۴ - هفتاد سالگی

 

... فسانه نیست کز اجداد می رسد ما را

اگر که دجله پر از قایق نجات شود

پس از خرابی بغداد می رسد ما را ...

شهریار
 
۴

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶ - هفت خوان عشق

 

... که پاسبان در این بلند بارگهند

خدای را که به صد قایق نجات هنوز

بسا کسا که چو من غرق لجه گنهند ...

شهریار
 
۵

رهی معیری » منظومه‌ها » راز شب

 

... راز ما گفت و به دیگر سو شتافت

قصه را پارو به قایق باز گفت

داستان دلکشی ز آن راز گفت

گفت قایق هم به قایقبان خویش

آنچه را بشنید از یاران خویش ...

رهی معیری
 
 
sunny dark_mode