گنجور

 
۱۹۰۱

عطار » مختارنامه » باب ششم: در بیان محو شدۀ توحید و فانی در تفرید » شمارهٔ ۳

 

... آن قطره –کزین پیش دلش میگفتی

امروز به خون غرقه شد و دریا گشت

عطار
 
۱۹۰۲

عطار » مختارنامه » باب ششم: در بیان محو شدۀ توحید و فانی در تفرید » شمارهٔ ۴

 

دل گفت که ما چو قطره ای مسکینیم

در عمر کجا کنار دریا بینیم

آن قطره که این گفت چو در دریا رفت

فریاد برآورد که ما خود اینیم

عطار
 
۱۹۰۳

عطار » مختارنامه » باب ششم: در بیان محو شدۀ توحید و فانی در تفرید » شمارهٔ ۵

 

... گویی که دلم ز شوق این بحر عظیم

از تن به عرق برون شد و دریا گشت

عطار
 
۱۹۰۴

عطار » مختارنامه » باب ششم: در بیان محو شدۀ توحید و فانی در تفرید » شمارهٔ ۹

 

آن قطره که آب جمله از دریا خورد

پنهان شد اگرچه عالمی پیدا خورد ...

عطار
 
۱۹۰۵

عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۱

 

... از پرده برون همی نمایند پدید

چون پرده براوفتد دران دریا خلق

غرقه نه چنان شوند کایند پدید

عطار
 
۱۹۰۶

عطار » مختارنامه » باب دهم: در معانی مختلف كه تعلّق به روح دارد » شمارهٔ ۳۴

 

... رازی که به سوزنیش کاود تن تو

دریا دریا در اندرون جان است

عطار
 
۱۹۰۷

عطار » مختارنامه » باب سیزدهم: در ذمِّ مردمِ ب‍یحوصله و معانی كه تعلّق به » شمارهٔ ۱

 

... بیچاره دل کسی که از شومی نفس

در قطرگی افتاد و به دریا نرسید

عطار
 
۱۹۰۸

عطار » مختارنامه » باب سیزدهم: در ذمِّ مردمِ ب‍یحوصله و معانی كه تعلّق به » شمارهٔ ۶

 

... مستغرق وحدت خدا باید شد

جایی که بود وجود دریا دایم

مشغول به کوپله چرا باید شد

عطار
 
۱۹۰۹

عطار » مختارنامه » باب شانزدهم: در عزلت و اندوه و درد وصبر گزیدن » شمارهٔ ۱۱

 

جانا دل من خویش به دریا انداخت

خود را به بلا بر سر غوغا انداخت ...

عطار
 
۱۹۱۰

عطار » مختارنامه » باب هفدهم: در بیان خاصیت خموشی گزیدن » شمارهٔ ۵

 

... در هر سخنی چو چشمه کوه مجوش

دریا گردی گر بنشینی خاموش

عطار
 
۱۹۱۱

عطار » مختارنامه » باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن » شمارهٔ ۳۰

 

... خوش میخور و میخفت که داند تا تو

در پیش چه وادی و چه دریا داری

عطار
 
۱۹۱۲

عطار » مختارنامه » باب بیست و دوم: در روی به آخرت آوردن و ترك دنیا كردن » شمارهٔ ۲

 

گر مرد رهی رخت به دریا انداز

سربار برو بر سر غوغا انداز ...

عطار
 
۱۹۱۳

عطار » مختارنامه » باب بیست و دوم: در روی به آخرت آوردن و ترك دنیا كردن » شمارهٔ ۱۲

 

... پر مشغله و خروش کردی عالم

کافسوس که شبنمی به دریا افتاد

عطار
 
۱۹۱۴

عطار » مختارنامه » باب بیست و ششم: در صفت گریستن » شمارهٔ ۴

 

خون دل من که هر دم افزون گردد

دریا دریا ز دیده بیرون گردد

وانگه که ز خاک تن من کوزه کنند ...

عطار
 
۱۹۱۵

عطار » مختارنامه » باب بیست و ششم: در صفت گریستن » شمارهٔ ۶

 

... هر اشک که ازدیده من میریزد

گر بشکافی هزار دریا خونست

عطار
 
۱۹۱۶

عطار » مختارنامه » باب بیست و ششم: در صفت گریستن » شمارهٔ ۱۰

 

چون دریایی کنار من از جا خاست

کز چشمه چشم لؤلؤ لالا خاست

گویند بسی چشمه ز دریا خیزد

چونست که از چشمه مرا دریا خاست

عطار
 
۱۹۱۷

عطار » مختارنامه » باب بیست و ششم: در صفت گریستن » شمارهٔ ۲۲

 

... دردی که ز تو در دلم آرام گرفت

پرداخته کی شود به صد دریا اشک

عطار
 
۱۹۱۸

عطار » مختارنامه » باب بیست و ششم: در صفت گریستن » شمارهٔ ۴۳

 

... ای کاش هر آن اشک که در فرقت تو

من میریزم هزار دریا بودی

عطار
 
۱۹۱۹

عطار » مختارنامه » باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق » شمارهٔ ۲

 

... میمیرم و سیرآب کسم مینکند

چه حیله کنم که هرنفس صد دریا

مینوشم و میخورم بسم مینکند

عطار
 
۱۹۲۰

عطار » مختارنامه » باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق » شمارهٔ ۴

 

... چون غواصی دم زدنم ممکن نه

پس در دریا تشنگی جان داده

عطار
 
 
۱
۹۴
۹۵
۹۶
۹۷
۹۸
۳۷۳