گنجور

 
۶۱۴۱

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۸

 

... چه فهمیده باشدکه فهمیده باشد

چو موج گهر به که از شرم دریا

نگاه تو در دیده پیچیده باشد ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۴۲

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱۹

 

... آن دل که تهی باشد ازکینه نمی باشد

هر جلوه که در پیش است گردش به قفا دریاب

فردایی این عالم بی دینه نمی باشد ...

... تقویم بهار اینجا پارینه نمی باشد

هر گوهر ازین دریا دارد صدف دیگر

دل درکف دلدار است در سینه نمی باشد ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۴۳

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۳۱

 

... موی چینی بر صداها جاده شبگیر شد

موجها تا قطره زین دریا به بیباکی گذشت

گوهر ما را ز خودداری گذشتن دیر شد ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۴۴

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۳۶

 

... تر زبانی خفت عقل ست و بس

صد شکست از موج دریا می کشد

محمل رنگ از شکستن بسته اند ...

... عالمی را می برد حسرت فرو

این نهنگ تشنه دریا می کشد

زرپرستی می کند دل را سیاه ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۴۵

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۵

 

... درکیسه ما مایه خیال است درم نیست

دریا گهر راز به ماهی چه فروشد

یک گوش تهی نیست ز افسون تغافل ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۴۶

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷۹

 

... زین باغ به کیفین رنگی نرسیدیم

دریا همه یک گوهر نایاب برآمد

پیدایی او صرفه موهومی ما نیست ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۴۷

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰۱

 

... شرمی مگر بریم به د ریوزه عرق

دریا دگر چه موج طرازد که نم نماند

یاران سراغ ما به غبار عدم کنید ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۴۸

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲۵

 

... دعوی عشق و سلامت دستگاه خنده است

این هوسناکان به کشتی سیر دریا کرده اند

کارگاه بی نیازی بسته اسباب نیست ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۴۹

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴۱

 

... موجها بیتاب بودند این دم آرامیده اند

خواه برگردون سحر شو خواه در دریا حباب

در ترازوی نفس جز باد کم سنجیده اند ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۵۰

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵۵

 

... گنج گوهر شد دل قومی که از شرم طلب

آبرو در دامن خود همچو دریا ریختند

ماتم مطلب غبارانگیز چندین جستجوست ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۵۱

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵۶

 

... عاقبت بویی نبردیم از سراغ عافیت

ساحل گم گشته ما را به دریا ریختند

تا نفس باقیست همچون شمع باید سوختن ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۵۲

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۹

 

... ترک مردم گیر و راحت کن که عزلت پیشگان

چون گهر موج دگر بیرون این دریا زدند

شاخ و برک هرزه کردی تیشه اکا درکار داشت ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۵۳

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸۷

 

... تا کجا جمعیت دل نقش بندد آسمان

عمرها شد خجلت گوهر به دریا می زند

از دماغ خاکساری هیچکس آگاه نیست ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۵۴

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۴

 

... بیدلان خرده ی جانی که نثار تو کنند

نم آبی که ندارند به دریا بخشند

چون می ازگرمی آن لعل به خون می غلتد ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۵۵

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۴

 

شور اشکم گر چنین راه تپش سر می کند

تردماغیهای دریا نذر گوهر می کند

حسرت جاوید هم عیشی ست این مخمور را ...

... اینقدر افسانه آخرگوش ما کر می کند

حسرت ساحل مبر بیدل که در دریای عشق

کم کسی بی خاک گشتن خاک بر سر می کند

بیدل دهلوی
 
۶۱۵۶

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۶

 

... بی طواف خویش در بزم وصالش بار نیست

در دل دریا مگر گرداب راهی واکند

ای خوش آن شور طرب جوش خمستان فنا ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۵۷

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۹

 

... بادپیمای سبک مغزی ست هرکس چون حباب

ساغر خود را نگون در مجلس دریا کند

بعد عمری آن پری گرم التفات دلبری ست ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۵۸

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱۰

 

... می کشد بر دوش صد توفان شکست حادثات

تا کسی چون موج از این دریا سری بالا کند

هرزه گرد از صحبت صاحب نظرگیرد حیا ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۵۹

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲۹

 

... غمزه وحشی مزاجت در دل مجروح من

زخم ناخن را خیال موج دریا می کند

سطر آهی تا نمایان شد دل از جا رفته است ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۶۰

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳۷

 

... از تردد هر که می رنجد توکل می کند

از سلامت دست باید شست و زین دریا گذشت

موج اینجا از شکست خویشتن پل می کند ...

بیدل دهلوی
 
 
۱
۳۰۶
۳۰۷
۳۰۸
۳۰۹
۳۱۰
۳۷۳