قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۴۰
وقت است اگر عنان سپاری به شتاب
با جاذبه شوق چه دریا چه سراب
بشتاب به سرعتی که در راه رسد ...
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۷
... خس در بالا حباب را بیند و بس
بشنو ز صدف که در ته دریا چیست
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۵
... گلبرگ ز شبنم آب بر کف دارد
دریا که به جود در جهان مشهور است
گوهر به دل و حباب بر کف دارد
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۲۳۲
... دل روی به دیده دارد و دیده به اشک
دریا به صدف صدف به گوهر نازد
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۲
... مستغرق عشقند و هوس پیمایند
ماهی و نهنگ عین دریا نشوند
هرچند تمام عمر در دریایند
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۳۵۵
... چون خامه زبان سرشدن می باید
از قطره لبالب است دریا آری
شایستگی گهرشدن می باید
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۳۸۲
... گیرم که ز اصل خویش باشد بیزار
موج از دریا گریختن نتواند
هرچند که دست و پا زند بهر کنار
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۳۹۴
... تنگ آمده عرصه صدف بر گوهر
از آفت چند قطره دریا دزد
چسبیده صدف به هر دو کف بر گوهر
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۵۱۱
... زایل نشود عشق که از معشوق است
نتوان خط موج را به دریا شستن
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۵۷۰
... ای روشنی دیده عالم بازآی
چون لعل به کان چو در به دریا برگرد
از لب چو نفس به سینه در دم بازآی
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۰۹
... وی گل چه بود که زیب گلشن باشی
گیرند زکات ابر و دریا از من
ای گوهر نایاب اگر از من باشی