گنجور

 
۲۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷- سورة الاعراف‏ » ۵ - النوبة الثالثة

 

... بویی یافتیم از خزینه دوستی بپادشاهی بر سر عالم ندا کردیم برقی تافت از مشرق حقیقت آب گل کم انگاشتیم الهی هر شادی که بی تو است اندوه آنست هر منزل که نه در راه تو است زندان است هر دل که نه در طلب تو است ویران است یک نفس با تو بدو گیتی ارزان است یک دیدار از آن تو بصد هزار جان رایگان است صد جان نکند آنچه کند بوی وصالت

و نزعنا ما فی صدورهم من غل صفت جوانمردان طریقت و سالکان راه حقیقت است که رب العزة اول دلهای ایشان از هواها و بدعتها پاک کرد تا قدم بر جاده سنت نهادند و بنصوص کتاب خدا و سنت مصطفی ص پی بردند و هم و فهم خود در آیات صفات گم کردند و صواب دید خرد خود معزول کردند و باذعان گردن نهادند و بسمع قبول کردند و راه تسلیم پیش گرفتند تا از تعطیل و تشبیه برستند

باز دلهای ایشان از دنیا و آلایش دنیا پاک کرد تا نور معرفت در دل ایشان تافت و چشمهای حکمت در دلهاشان پدید آمد باز نظر خود ایشان را گرامی کرد و دوستی خلایق از دلهاشان بیرون کشید تا بهمگی با وی گشتند و در حقیقت افراد روان شدند و از اسباب وا مسبب آمدند یکی دیدند و یکی شنیدند و بیکی رسیدند ...

میبدی
 
۲۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷- سورة الاعراف‏ » ۱۲ - النوبة الثالثة

 

... باری بنگر که از که ماندستی باز

اگر ایشان را بصیرتی بودی یا از حقیقت شمه ای آشنایی داشتندی بجای آنکه گفتند ادع لنا ربک ادع لنا ربنا گفتندی و بدیده عبرت نگرستندی تا آن عقوبات سبب طهارت ایشان بودی لکن چه سود که رقم آشنایی در ازل بر ایشان نکشیدند و جز داغ مهجوری بر ایشان ننهادند هر چند که آیات قدرت بیش دیدند از جاده حقیقت دورتر افتادند عهدی که کردند بسر نبردند و از خود بیوفایی و بیگانگی نمودند

رب العالمین گفت فلما کشفنا عنهم الرجز إلی أجل هم بالغوه إذا هم ینکثون ابرموا العهد ثم نقضوه و قدموا العهد ثم رفضوه کما قیل ...

میبدی
 
۲۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۱- سورة هود - مکیة » ۲ - النوبة الثانیة

 

... أم یقولون افتراه این أم در موضع واو عطف است یا الف استفهام یعنی و یقولون اختلقه محمد میگویند این کافران که محمد این قرآن از خود ساخت

جایی دیگر گفت إن هذا إلا إفک افتراه و أعانه علیه قوم آخرون این پیغام که می رساند محمد دروغی است که بر الله می بندد و سخنی است که خود می سازد و قومی دیگر از جهودان که وی را در آن یاری می دهند رب العزة گفت بجواب ایشان قل یا محمد فأتوا بعشر سور مثل القرآن فی البلاغة و الاخبار عما کان و یکون مفتریات بزعمکم گوی ایشان را اگر آنچه من آوردم مردم ساخت پس شما که مردمان اید بیارید ده سورت مانند این فرا ساخته شما این جاده سورت گفت و در سورت یونس گفت بسورة مثله اگر نزول سوره هود پیش از سوره یونس بوده پس در معنی آن اشکال نیست که اول گفت ده سورة بیارید چون عاجز بودند از آن واکم کرد گفت یکی بیارید و این سخن بنظم خویش راست است و قول مفسران اینست اما قومی گفتند که اول سورت یونس فرو آمد پس معنی آنست که فأتوا بسورة مثله فی الخبر عن الغیب و الاحکام و الوعد و الوعید فلما عجز و قال لهم فی سورة هود ان عجزتم عن الإتیان بسورة مثله فی الاخبار عن الغیب و الاحکام و الوعد و الوعید فأتوا بعشر سور مثله من غیر خبر و لا وعد و لا وعید و انما هی مجرد البلاغة

و ادعوا من استطعتم من دون الله الی المعاونة علی المعارضة ای ادعوا کل مخلوق یقدر معاونتکم فی هذا میگوید هر که توان آن دارد که سخن گوید بعربیت او را بیاری گیرید درین معارضه اگر توانید و راست می گویید که لو نشاء لقلنا مثل هذا پس گفت فإلم یستجیبوا لکم ای فان لم یستجب لکم من تدعونهم الی المعاونة و لم یتهیأ لکم المعارضة فقد قامت علیکم الحجة فاعلموا أنما أنزل بعلم الله انزله جبرییل باذن الله و بعلمه ای و الله عالم بانزاله و عالم انه من عنده ...

میبدی
 
۲۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۱- سورة هود - مکیة » ۲ - النوبة الثالثة

 

... آورده اند که ذو القرنین در بلاد مغرب رفت ملک آن دیار زنی داشت ذو القرنین گفت این ملک بمن تسلیم کن گفت لا و لا کرامة خواست که بقهر ملک بستاند عارش آمد که با زنی جنگ کند زن گفت ترا مهمان کنم چون از دعوت فارغ شوی ملک بتو تسلیم کنم چون بخوان آمد خوانی دید زرین نهاده همه کاسه های زرین و بجای طعام مروارید و جواهر در آن کرده ذو القرنین گفت چه خورم طعام باید که این هیچ خوردن را نشاید آن زن گفت چون نصیب تو از دنیا نان بیش نبود ملک زمین کجا بری شاید که نبود ترا ملکی که نصیب تو از دو تا نان بیش نیست دیگر همه وبال است و نکال ابو بکر وراق گفت حیات دنیا دیگرست و زینت دنیا دیگر زینت دنیا آنست که در آن آیت گفت زین للناس حب الشهوات الی آخرها و حیات دنیا کراهیت مرگ است هر که دنیا دوست دارد از خدا خبر ندارد و هر که از خدا خبر ندارد هرگز آرزوی مرگ نکند و زندگانی همین داند که زندگانی دنیا است شهوتی بر کمال و غفلتی بی نهایت و از آن حیاة طیبة که دوستان در آن اند بی خبر اشارت قرآن مجید و عزت کلام بار خدا اینست که أ فمن کان علی بینة من ربه هرگز برابر کی بود حیات غافلان و حیات عارفان حیات غافلان آنست که گفت من کان یرید الحیاة الدنیا و زینتها و حیات عارفان أ فمن کان علی بینة من ربه میگوید عارفان در روشنایی آشنایی اند بر نور دین و روح یقین براه توفیق رفته و بمقصد تحقیق رسیده دلهاشان از تجرید و تفرید عمارت یافته این بینت بر لسان اهل اشارت آن تخم درد عشق است که روز اول در عهد ازل در دلهای دوستان خود ریخت چنان که در خبر است ثم رش علیهم نورا من نوره

نهاد ایشان خاکی خوش بود که در عهد خلقت آدم از قسم طیب برآمده بود قابل تخم درد عشق آمده پس آفتاب و أشرقت الأرض بنور ربها بر آن تافت پرورشی تمام بیافت تا عبهر عهد برآمد گل انس بشکفت مهب ریاح سعادت گشت و محل نظر الهیت شد بروزی و شبی سیصد و شصت بار آن بنده همه شب در خواب و این نظر بدل وی روان او خفته و نظر الله وی را کوشوان و اگر از جاده حقیقت یک بار میلی کند یا در هوای بشریت پروازی کند از عالم غیب ندا آید که و أنیبوا إلی ربکم

ای باز هوا گرفته باز آی و مرو ...

میبدی
 
۲۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۶- سورة النحل- مکیه‏ » ۱ - النوبة الثانیة

 

... و عن ابن عباس قال ان عن یمین العرش نهرا من نور مثل السماوات السبع و الارضین السبع و البحار السبع یدخله جبرییل ع کل سحر فیغتسل فیه فیزداد نورا الی نوره و جمالا الی جماله و عظما الی عظمه ثم ینتفض فیخرج الله من کل قطرة تقع من ریشه کذا کذا الف ملک یدخل منهم کل یوم سبعون الف ملک البیت المعمور و سبعون الفا الکعبة لا یعودون الیها الی ان تقوم الساعة قال السدی و یخلق ما لا تعلمون السوس فی الثیاب و قیل ما اعد فی الجنة لاهلها و فی النار لاهلها مما لم تره عین و لا خطر علی قلب بشر

و علی الله قصد السبیل یعنی سواءها و استقامتها می گوید بر خدایست راستی راه یعنی آن راه راستست که در آن روی فرا خداست و گذر بر وی و آن راه سنت و جماعتست و منها جایر یعنی الاهواء و البدع بیانه قوله و أن هذا صراطی مستقیما فاتبعوه و قیل و علی الله قصد السبیل ای علیه تبیین طرق الحق بالحجة و البرهان من اهتدی فلنفسه و من ضل فعلیها و منها جایر ای و من السبل طرق غیر قاصدة می گوید بر خدایست جل جلاله که دین حنیفی و ملت اسلام بحجت و برهان روشن دارد و شرایع و فرایض آن بیان کند پس هر که بآن راه برد و آن راه رود خود را سود کند و هر که از آن بر گردد بر خود زیان کند آن گه گفت و منها جایر و از راهها هست که کژ است ناراست و ناصواب چون راه ترسایی و جهودی و گبری و اگر الله خواستی همه را بدین راه نمودی و بر جاده ایمان بداشتی تا اختلاف در دین نبودی و لکنه عز و جل یهدی من یشاء و یضل من یشاء و یدعو الی صراط مستقیم

میبدی
 
۲۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۶- سورة النحل- مکیه‏ » ۴ - النوبة الثالثة

 

... علیک بذاک و دین الغلام

رب العالمین اهل سنت را بکتاب منزل و سنت مسند از اقتحام متکلفان و خوض معترضان و تأویل جهمیان آزاد کرد و روی دل ایشان بعنایت و معاونت خویش با منهاج صواب کرد و جاده سنت ایشان را در پیش نهاد و بچراغ معرفت راه حقیقت بر ایشان پیدا کرد وانگه از برکات کتاب و سنت ایشان را بجمع همت و حسن سیرت برخوردار کرد تا قدم ایشان در صراط مستقیم روان گشت

پیر طریقت گفت کار نه کرد بنده دارد کار خواست الله دارد بنده بجهد خویش نجات خویش کی تواند

میبدی
 
۲۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۶- سورة النحل- مکیه‏ » ۸ - النوبة الثانیة

 

... و إذا بدلنا آیة مکان آیة ای اذا نسخنا آیة و انزلنا مکانها اخری سبب نزول این آیت آن بود که مشرکان قریش گفتند ان محمدا یسخر باصحابه یأمرهم الیوم بامر و ینهاهم عنه غدا و یأتیهم بما هو اهون علیهم و ما هو الا مفتر یتقوله من تلقاء نفسه گفتند محمد باصحاب خود افسوس میدارد امروز ایشان را کاری فرماید و فردا ایشان را از آن باز زند و کاری دیگر از آن آسان تر فرماید این تغییر و تبدیل وی از آنست که این سخن از بر خویش می نهد بر مراد خویش دروغیست که خود بر می سازد چون ایشان این گفتند رب العزه آیت فرستاد و إذا بدلنا آیة مکان آیة رفعناها و انزلنا غیرها لنوع من المصلحة و الله أعلم بمصالح العباد فیما ینزل من الناسخ و المنسوخ قالوا إنما أنت مفتر این جواب اذا است و الله أعلم بما ینزل در میان عارضست آن گه گفت بل أکثرهم لا یعلمون حقیقة القرآن و فایدة النسخ و التبدیل و وجه المصلحة فیه قراءت مکی و ابو عمرو و زید از یعقوب بما ینزل بتخفیف است باقی بتشدید خوانند

لقوله قل نزله روح القدس روح القدس جبرییل است و القدس مثقل و مخفف هر دو خوانده اند مخفف قراءت مکی است و مثقل قراءت باقی معنی آنست که ای محمد بگوی ایشان را که این قرآن از نزدیک خدا فرو آورد جبرییل آن جان پاک نه دروغ است و نه بر ساخته مخلوق که فرو فرستاده الله تعالی است براستی و صدق لیثبت الذین آمنوا تا الله باین قرآن دل مؤمنان و قدم ایشان بر جاده دین می دارد در روز فراخی فرمان گرانتر و روز تنگی فرمان سبک تر در تن درستی و حضر نماز تمام بهنگام بر پای و در سفر نماز نیمی و در بیماری نشسته و در ناتوانی خفته و در بیم بر ستور تا مؤمنان با فرمان می تاوند و بطوع بر آن می پایند و هدی من الضلالة و بشری للمسلمین بانهم من اهل الجنة

و لقد نعلم أنهم یقولون إنما یعلمه بشر آدمی و ما هو من عند الله کان غلام رومی یلازم رسول الله ص و یحدثه بما قرأ فی الانجیل فقیل انما یأخذ محمد ما یأتی به منه و اسم ذلک الغلام یسار و قیل جبر قال عکرمة هو غلام لبنی عامر بن لو یقال له یعیش و قیل هو عابس مملوک کان لحویطب بن عبد العزی و کان قد اسلم فحسن اسلامه و قال الضحاک هو سلمان الفارسی قال النحاس و هذه الاقوال لیست بمتناقضة لانه یجوز ان یکونوا اومأوا الی هؤلاء جمیعا و زعموا انهم یعلمونه قوله لسان الذی یلحدون إلیه قرأ حمزة و الکسایی یلحدون بفتح الیاء و الحاء و قرأ الباقون یلحدون بضم الیاء و کسر الحاء و المراد بهذا اللسان اللغة و العرب تسمی اللغة و الکلام لسانا و الالحاد المیل و المعنی لغة الذی یمیلون الیه و یزعمون انه یعلمک أعجمی غیر عربی و هذا القرآن منزل بلغة عربیة مبین ای یعرف معناه من لفظه بادنی تأمل ...

میبدی
 
۲۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۸- سورة الکهف- مکیة » ۱ - النوبة الثالثة

 

... مصطفی ص رهبان شریعتست و عنوان حقیقت قرآن دلها را عدت است و جانها را تبصرت مصطفی کل کمالست و جمله جمال قرآن نامه است ببندگان از حضرت ذو الجلال نامه ای که در آن هم بشارتست و هم نذارت دوست را بشارتست و بیگانه را نذارت دوست را بشارت میدهد که أن لهم أجرا حسنا ماکثین فیه أبدا و بیگانه را بیم نماید که إن یقولون إلا کذبا فلعلک باخع نفسک الآیة یا محمد لا تشتغل سرک بمخالفاتهم فما علیک الا البلاغ و الهدی منا لمن نشاء

إنا جعلنا ما علی الأرض زینة لها اهل المعرفة بالله و المحبة له و المشتاقون الیه هم زینة الارض و نجومها و اقمارها و شموسها اذا تلألأ انوار التوحید فی اسرار الموحدین اشرق جمیع الآفاق بضیایهم زینت زمین دوستان خدای اند عالم بایشان آراسته و جهان بایشان نگاشته دلهاشان بنور معرفت افروخته سرهاشان در حضرت قربت بسفارت حکمت بار داده رویهاشان در حضرت قربت بمنهج صواب گردانیده و جاده طریقت و سنت در پیش ایشان نهاده اعلام دین اند و اوتاد زمین مصابیح جهان و مفاتیح جنان ممهدان قواعد دوستی و مسندان ایوان راستی آزرم خلق از الله بایشان و مقصود از آفریدن کون ایشان بنام و نشان درویشانند و بحقیقت ملوک زمین ایشانند ملوک تحت اطمار

هر که سیرت و حلیت ایشان خواهد که بداند تا قصه اصحاب الکهف برخواند که الله تعالی ایشان را در قرآن جلوه می کند که إذ أوی الفتیة إلی الکهف فقالوا ربنا آتنا من لدنک رحمة و هیی لنا من أمرنا رشدا ایشان را گفتند درین غار روید و خوش بخسبید و سر ببالین امن باز نهید که ما خواب شما بعبادت جهانیان برگرفتیم ...

میبدی
 
۲۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۰- سورة طه- مکیّة » ۱ - النوبة الثانیة

 

... قوله و هل أتاک حدیث موسی سیاق این آیت تسلیت مصطفی است و تسکین دل وی بآن رنج و اذی که از قوم خود میدید و طعنها که از مشرکان می شنید رب العزة او را بدیدن و شنیدن آن مکاره صبر میفرماید و وعده درجات و کرامات میدهد و از قصه و سرگذشت موسی او را خبر میکند که از دشمنان چه رنج بوی رسید و بعاقبت از حق چه کرامت دید گفت جل جلاله و هل أتاک حدیث موسی ای قد اتیک حدیث موسی و قصته

إذ رأی نارا و این آن گه بود که موسی ع روزگار مزدوری شعیب تمامی ده سال بسر برده بود و از شعیب دستوری خواسته بود تا بنزدیک مادر باز شود و عیال را با خود ببرد و شعیب او را دستوری داد و از مدین بیرون آمد عیال و اسباب با وی و چند سر گوسپند که شعیب وی را داده بود روی نهادند بمصر و موسی ع را کلاهی نمدین بر سر و ازار کی پشمین بر تن و نعلینی از پوست خر ناپیراسته در پای و عصا در دست همی رفتند تا رسیدند بوادی طوی آنجا که طورست شب آدینه ای پیش آمد شبی تاریک سهمگین جهان همه تاریکی ظلمت فرو گرفته ابر و باد و باران و رعد و برق و صاعقه همه در هم پیوسته و موسی ع از جاده راه بیفتاده و سرگشته شده و گرگی در گله افتاده و گله پراکنده کرده در آن حال اهل موسی در ناله آمد و وقت زادن نزدیک گشته موسی را طاقت برسید و آرام از دل وی برمید از جان خویش بفریاد آمد مضطر ماند آتش زنه برداشت سنگ بر آن زد هیچ شرر آتش بیرون نداد درین میانه باز نگرست بسوی چپ از دور آتشی دید اینست که رب العالمین گفت إذ رأی نارا فقال لأهله ای لامرأته و ولدیه موسی ع با زن خویش و دو فرزند که با وی بودند و می گویند آن شب او را پسری آمد موسی ع چون آتش دید ایشان را گفت امکثوا ای اقیموا مکانکم إنی آنست نارا یقال للذی ابصر الشی ء من بعید مما یسکن الیه آنسه لعلی آتیکم منها بقبس شعلة من النار فی طرف عود أو أجد علی النار هدی ای هادیا یدلنی علی الطریق و الماء موسی راه گم کرده بود و راه بسراب نمیبرد و سرمای سخت بود و آتش زنه آتش نمیداد چون از دور آتش دید گفت روم و آتش بیارم یا کسی را بینم که راه داند و جای آب شناسد و ما را راهنمونی کند و از آنجا که موسی بود تا بآتش میگویند سیصد فرسنگ بود موسی بیک طرفة العین آنجا رسید اینست که الله تعالی گفت فلما أتاها چون رسید آنجا درختی دید میگویند درخت عناب بود و گفته اند درخت سدره بود درختی سبز و تازه سر تا پای آن بآتش افروخته و هیچ شاخ آن ناسوخته آتشی بود برنگ سپید و بی دود و هر شاخ که آتش در وی میافتاد سبز و تازه تر میشد موسی ع در آن حال تسبیح فریشتگان شنید و نوری عظیم دید موسی از شگفتی آن حال تنگ دل بیستاد پشت بدرخت باز نهاد و چشم پر آب کرد و آن ساعت ندا آمد که یا موسی إنی أنا ربک کرر الکنایة لتحقیق المعرفة و توکید الدلالة و ازالة الشبهة نظیره قوله للنبی ص و قل إنی أنا النذیر المبین

قراءت مکی و ابو عمرو انی بفتح الف است یعنی نودی بانی انا ربک ...

میبدی
 
۳۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۱- سورة الانبیاء- مکیة » ۵ - النوبة الثانیة

 

... اکنون از همه آسمانها محجوبست هم او و هم لشکر و حشم او إلا من استرق السمع فأتبعه شهاب مبین اما بروزگار ایوب محجوب نبود و در آسمانها از فریشتگان ثا و مدح ایوب می شنید و فریشتگان از جبرییل شنیده بودند و جبرییل از حق جل جلاله شنیده بود ابلیس آن گه حسد برد بر ایوب گفت بار خدایا اگر مرا بر مال او مسلط کنی او را بغفلت و کفران در کشم فرمان آمد از جبار کاینات انطلق فقد سلطک علی ماله

رو که ترا بر مال وی مسلط کردم ابلیس بیامد و آن مرده شیاطین دیوان ستنبه را بر انگیخت تا آن مال وی را جمله نیست کردند و بتلف بردند و بعضی را بسوختند و بعضی را بصیحه بکشتند و بعضی را بباد بر دادند و نیست کردند چون خبر بایوب رسید گفت هو الذی اعطی و هو الذی اخذ الحمد لله حین اعطانی و حین نزع منی عریانا خرجت من بطن امی و عریانا اعود فی التراب و عریانا احشر الی الله عز و جل ابلیس نومید و خاسر بازگشت و بآسمان باز شد گفت بار خدایا ایوب چنان داند که او را بفرزندان و بنفس خویش برخورداری است و تو مال بوی باز دهی از آن بفتنه نیفتاد اگر مرا بر فرزندان وی مسلط کنی او را بفتنه مضله افکنم گفت رو که ترا بر فرزندان وی مسلط کردم هفت پسر داشت و هفت دختر جمع شده در قصر خویش ابلیس و حشم وی آمدند و آن قصر بسر ایشان فرو آوردند و همه را هلاک کردند ایوب چون خبر هلاک فرزندان بوی رسید طاقتش برسید و صبر از وی برمید زار بگریست و قبضه ای خاک بر سر ریخت پس همان ساعت پشیمانی بوی در آمد توبه کرد و عذر خواست و الله تعالی او را عفو کرد ابلیس نومید از وی بازگشت و گفت بار خدایا اگر مرا بر تن وی مسلط کنی او را از راه صواب بگردانم تا نعمت ترا جحود آرد گفت رو که ترا بر تن وی مسلط کردم مگر بر دل که محل معرفت و فکر است و بر زبان که محل تسبیح و ذکرست ابلیس بیامد و او را در نماز یافت بادی در بینی وی دمید که بهمه تن او برسید و قرحه ها و بثرها در اندام وی پدید آمد حکه و خارش بر وی افتاد همی خارید و می خراشید تا همه تن وی مجروح گشت و خونابه و صدید از وی روان شد پس خورنده در وی افتاد و بوی ناخوش از وی دمیدن گرفت مردم از وی نفرت گرفتند و او را از شهر بیرون بردند و در کناسه ای بیفکندند سه کس بوی ایمان آورده بودند نام ایشان یفن و یلدد و صافر این سه کس چون او را بر آن صفت دیدند در وی بتهمت افتادند بشخص از وی برگشتند اما بر دین وی می بودند و با وی هیچکس بنماند مگر رحمه عیال وی و درین بلا هژده سال بماند و گفته اند هفت سال و گفته اند سه سال و گفته اند هفت سال و هفت ماه و هفت روز و گفته اند آن سه مرد از اصحاب وی که از وی برگشتند کهل بودند و ایوب را تعییر کردند گفتند تب الی الله سبحانه من الذنب الذی عوقبت به یکی دیگر با ایشان بود جوانی حدیث السن بایوب ایمان آورده و او را تصدیق کرده آن کهول را ملامت کرد بان تعییر که کردند گفت حرمت ایوب را نداشتید و راستی و صواب در سخن بگذاشتید و رای صایب از دست بدادید بآن تغییر که کردید نه بوقت خویش و نه بجای خویش نمیدانید که ایوب پیغامبر خدایست گزیده و صفوت و پسندیده خدای تعالی است هرگز کاری بخلاف فرمان نکرده و از جاده دین قدم بیرون ننهاده بیش از آن نیست که بلایی عظیم روی بوی نهاده و این بلا عیب دین وی نیست و نشان سخط الله نیست پیغامبران و صدیقان و شهیدان که بودند و رفتند بی بلا نبوده اند و آن از الله تعالی کرامتی دانسته اند و خیرت در آن دیده اند چون انبیاء و اولیاء را دلیل سخط و هوان نبوده ایوب را هم دلیل سخط الله تعالی تعالی نباشد سزای شما چنان بودی که اگر این صاحب بلانه ایوب پیغامبر صاحب منزلت بودی که برادری از برادران مسلمان بودی صحبت شما یافته واجب کردی درین حال زبان ملامت و تعییر فرو بستن و در بلاء وی حزین و اندوهگن بودن و بهمه حال موافقت وی نمودن و تسکین و تسلیت وی دادن و این مجازات در حضرت ایوب میرفت ایوب گفت کلمات حکمت که بر زبان بنده مؤمن رود نه از بسیاری تجربت رود یا از روی شباب و شیبت بلکه رب العزه اقبال کند بر دل وی بنعت رأفت و رحمت و در دل وی افکند نور هدایت و تخم حکمت آن گه بر زبان افتد و از آن عبارت کند ایوب آن جوان نورسیده را بستود و بپسندید آن گه روی بآن سه مرد کهل نهاد و ایشان را عتابی بلیغ کرد آن گه روی ازیشان بگردانید و در الله زارید و از درد دل خویش بحق نالید همچون شیفته ای سرگشته و والهی درمانده بزبان تضرع و حسرت گفت رب لای شی ء خلقتنی لیتنی اذ کرهتنی لم تخلقنی یا لیتنی کنت حیضة القتنی امی یا لیتنی عرفت الذنب الذی اذنبت و العمل الذی عملت فصرفت وجهک الکریم عنی لو کنت امتنی فالحقنی بآبایی فالموت کان اجمل بی الم اکن للغریب دارا و للمسلمین قرارا و للیتیم ولیا و للارملة قیما الهی انا عبد ذلیل ان احسنت فالمن لک و ان اسأت فبیدک عقوبتی جعلتنی للبلاء عرضا و للفتنة نصبا و قد وقع علی بلاء لو سلطت علی جبل ضعف عن حمله فکیف یحمله ضعفی الهی قضاؤک هو الذی اذلنی و سلطانک هو الذی اسقمنی و انحل جسمی و لو ان ربی نزع الهیبة التی فی صدری و اطلق لسانی حتی اتکلم بملی فمی ثم کان ینبغی للعبد أن یحاج عن نفسه لرجوت ان یعافینی عند ذلک و لکنه القانی و تعالی عنی فهو یرانی و لا اراه و یسمعنی و لا اسمعه لا نظر الی فرحمنی و لا رثی منی و لا ادنانی فادلی بعذری و اتکلم ببرایی و اخاصم عن نفسی فلما قال ذلک ایوب و اصحابه عنده اظله غمام حتی ظن اصحابه انه عذاب ثم نودی منه یا ایوب ان الله تعالی یقول ها انا قد دنوت منک قریبا قم فادل بعذرک و تکلم ببرایک و خاصم عن نفسک و اشدد ازارک و قم مقام جبار یخاصم جبارا ان استطعت فانه لا ینبغی ان یخاصمنی الا جبار مثلی و لا ینبغی ان یخاصمنی الا من یجعل الزیار فی فم الاسد و السحال فی فم العنقاء و اللجام فی فم التنین و یکیل مکیالا من النور و یزن مثقالا من الریح و یصر صرة من الشمس و یرد امس لقد منتک نفسک یا ایوب امرا ما تبلغ بمثل قوتک و لو کنت اذ منتک ذلک و دعتک الیه تذکرت ای مرام رامت لک اردت ان تخاصمنی بغیک ام اردت ان تحاجنی بخطابک ام اردت آن تکابرنی بضعفک این انت منی یوم خلقت الارض فوضعتها علی اساسها هل کنت معی تمد باطرافها هل علمت بای مقدار قدرتها ام علی ای شی ء وضعت اکنافها أ بطاعتک حمل الارض الماء ام بحکمتک کانت الارض للماء غطاء این انت معی یوم رفعت السماء سقفا فی الهواء لا تعلق بسبب من فوقها و لا یقلها دعم من تحتها هل تبلغ من حکمتک ان تجری نورها او تسیر نجومها او یختلف بامرک لیلها و نهارها این انت منی یوم صببت الماء علی التراب و نصبت شوامخ الجبال هل تدری علی ای شی ء ارسیتها ام بای مثقال وزنتها ام هل لک من ذراع تطیق حملها ام هل تدری من این الماء الذی انزلت ام هل تدری من ای شی ء أنشی السحاب ام هل تدری من این خزانة الثلج این خزانة الریح این جبال البرد

این خزانة اللیل بالنهار و خزانة النهار باللیل و بای لغة تتکلم الاشجار من جعل العقول فی اجواف الرجال و من شق الاسماع و الأبصار و من ذلت الملایکة لملکه و فهر الجبارین بجبروته و قسم الارزاق بحکمته فقال ایوب صغر شأنی و کل لسانی و عقلی ورایی و ضعفت قوتی عن هذا الامر تعرض علی یا الهی قد علمت ان کل الذی ذکرت صنع یدیک و تدبیر حکمتک و اعظم من هذا ما شیت علمت لا یعجزک شی ء و لا تخفی علیک خافیة اذ لقتنی البلایا الهی فتکلمت و لم املک فلیت الارض انشقت لی فذهبت فیها و لم اتکلم بشی ء یسخط ربی و لیتنی مت بغمی فی اشد بلایی قبل ذلک انما تکلمت لتعذرنی و سکت حین سکت لترحمنی کلمة زلت منی فلن اعود و قد وضعت یدی علی فمی و عضضت علی لسانی و الصقت بالتراب خدی اعوذ بک الیوم منک و استجیرک من جهد البلاء فاجرنی و استغیث بک من عقابک فاغثنی و استعین بک فاعنی و اتوکل علیک فاکفنی و اعتصم بک فاعصمنی و استغفرک فاغفر لی فلن اعود لشی ء تکرهه منی فقال الله تعالی و تقدس نفذ فیک علمی و سبقت رحمتی غضبی اذ خطیت فقد غفرت لک و رددت علیک اهلک و مالک و مثلهم معهم لتکون لمن خلفک آیة و تکون عبرة لاهل البلاء و عز الصابرین فارکض برجلک هذا مغتسل بارد و شراب فیه شفاؤک و قرب عن اصحابک قربانا و استغفر لهم فانهم قد عصونی فیک فرکض برجله فانفجرت له عین فدخل فیها فاغتسل فاذهب الله کل ما کان به من البلاء ...

میبدی
 
۳۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۲- سورة الحجّ- مدنیّة » ۴ - النوبة الثالثة

 

... معنی آنست که رب العالمین جل جلاله نظام کار عالم و آرایش جهان و صلاح کار خلق و معاش بندگان و استقامت ایشان در هفت گروه بسته چون این هفت گروه بر سنن صواب و بر استقامت روند و در شرایع دین و امر معروف و نهی منکر متفق باشند و دل با خدا و با خلق راست دارند و مخالفت بخود راه ندهند رب العالمین ببرکت همت راست و استقامت رای ایشان از آسمان باران رحمت فرستد و از زمین نبات و نعمت رویاند و درهای خیر و راحت بر خلق گشاید و بلاها و فتنها بگرداند اول پادشاهانند که بندگان خدای را نگهبانند و خلق در امان و زینهار ایشانند السلطان ظل الله فی الارض یأوی الیه کل مظلوم دیگر وزیرانند که کار مملکت پادشاه راست می دارند و بر سنن صواب می رانند ان نسی ذکره و ان ذکر اعانه لفظ خبرست سوم نواب ایشانند در اطراف عالم تا از احوال خلق ایشان را خبر می دهند و ضعیفان و مظلومان را در گوشه ها باز میجویند و اگر در همه عالم گوسفندی گرگن در گوشه ای بماند که آن را روغن نمالند و شفقت نبرند نخست ان نواب بآن گرفتار شوند پس وزراء پس ملوک چهارم قاضیانند که حقوق خلق بر خلق نگاه می دارند و دستهای متغلبان و متمردان بقوت و عدل پادشاه از ضعفا کوتاه می دارند پنجم گواهان عدولند که بگفتار و گواهی ایشان حق از باطل جدا می کنند و حق بمستحق می رسانند و فی الخبر اکرموا الشهود فان الله یستخرج بهم الحقوق و یدفع بهم الظلم

و این خاصیت امت محمد است که اداء شهادت و تحمل و قبول چنان که درین امت است در هیچ امت نبوده و الله تعالی عز و جل یقول و کذلک جعلناکم أمة وسطا ای عدلا ششم عالمانند که پیغامبران را وارثانند و نایبان و دین اسلام را دلالانند و بر جاده دین خلق را سوی حق می رانند هفتم درویشانند و صوفیان که در ازل گزیدگان بودند و در ابد رستگارانند امروز خاصگیان و نزدیکانند و فردا ملوک مقعد صدق ایشانند و فی الخبر ان ملوک الجنة کل اشعث اغبر لو قسم نور احدهم علی اهل الارض لوسعهم

و ما أرسلنا من قبلک من رسول و لا نبی إلا إذا تمنی ألقی الشیطان فی أمنیته الآیة الشیاطین یتعرضون للانبیاء و لکن لا سلطان لهم و لا تأثیر فی احوالهم منهم و نبینا صلی الله علیه و سلم افضل الجماعة و انما یکون من لشیطان تخییل و لیس به شی ء من التضلیل و کان لنبینا سکتات فی خلال قراءته القرآن عند انقضاء الآیات فتلفظ بهمهمته الشیطان ببعض الالفاظ فمن لم یکن له تحصیل توهم انه کان من الفاظ الرسول و صار فتنة لقوم و الذی اراد الله به خیرا امده بنور التحقیق و ایده بحسن العصمة فیمیز بحسن البصیرة و قوة النحیزة بین الحق و الباطل فلا یظله غمام الریب و ینجلی عنه غطاء الغفلة و لا تأثیر لضباب الغداة فی شعاع الشمس عند متوع النهار و هذا معنی قوله و لیعلم الذین أوتوا العلم أنه الحق من ربک فیؤمنوا به فتخبت له قلوبهم انبیاء و رسل که علم سعادت و رایت اقبال بر درگاه سینه های ایشان نصب کرده و مفاتیح کنوز خیرات و خزاین طاعات در کف کفایت ایشان نهاده و این حایط عصمت بگرد روزگار ایشان در کشیده که إن عبادی لیس لک علیهم سلطان کی صورت بندد که صولت غوغای لشکر شیاطین راه بساحات اقبال ایشان برد یا سطوت مکر ابلیس پیرامن دل ایشان گردد بلی آن مهتر عالم و سید ولد آدم او را در قراءت قرآن سکتها بود که در آن سکتها در بحار عزت معانی قرآن غوص کردی شیطان در آن میان همی درجست و بلفظ خویش آن کلمات در افکند آن کلمات لفظ شیطانی بود نه لفظ نبوی رب العزه خواست که قومی را در آن بفتنه افکند و له جل جلاله ان یمتحن من شاء بما شاء و لا یسیل عما یفعل منافقان و مشرکان در آن بفتنه افتادند و در نفاق و شقاق بیفزودند و مؤمنان بتوفیق الهی و عصمت ربانی حق از باطل بشناختند و در صراط مستقیم راست رفتند و إن الله لهاد الذین آمنوا إلی صراط مستقیم

میبدی
 
۳۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۴- سورة النّور- مدنیّة » ۴ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی الله نور السماوات و الأرض ای ذو نور السماوات و الارض فحذف المضاف کما یقال رجل عدل ای ذو عدل قال ابن عباس معناه الله هادی السماوات و الارض یعنی من فی السماوات و الارض فهم بنوره الی الحق یهتدون و بهداه من حیرة الضلالة ینجون میگوید راهنمای بندگان در زمین و در آسمان خداست مؤمنان بنور او فرا راه صواب می بینند و براهنمونی او بر جاده سنت میروند و حق می پذیرند و از حیرت ضلالت باز میرهند و فی بعض کتب الله نوری هدای و لا اله الا الله کلمتی و انا هو حسن گفت نور درین موضع مصدر است بجای فعل افتاده ای نور السماوات و الارض و همچنین در شواذ خوانده اند و معنی آنست که آسمان روشن کرد بآفتاب و ماه و ستارگان و زمین بعلماء و انبیاء و مؤمنان مجاهد گفت الله نور السماوات و الأرض ای مدبر امورها بحکمة بالغة و بحجة نیرة و قیل معناه الانوار کلها منه کما یقال فلان رحمة ای منه الرحمة قال عبد الله بن مسعود ان ربک لیس عنده نهار و لا لیل نور السماوات و الارض من نور وجهه و صح عن رسول الله ص فی روایة عبد الله بن مسعود انه کان یفتح صلوته باللیل فیقول اللهم لک الحمد انت نور السماوات و الارض و من فیهن و لک الحمد انت ضیاء السماوات و الارض و من فیهن

و عن ابی بن کعب فی قوله الله نور السماوات و الأرض قال بدأ بنور نفسه مثل نوره قال ابی بن کعب مثل نور الله فی قلب المؤمن و هو النور الذی یهتدی به کما قال عز و جل فهو علی نور من ربه و کان ابن مسعود یقرأ مثل نوره فی قلب المؤمن و قال سعید بن جبیر عن ابن عباس مثل نوره الذی اعطی المؤمن قال محمد بن ابراهیم البوسنجی من قال ان الذی فی قلب المؤمن هو المخلوق فهو جهمی و قال الحسن البصری هو نور القرآن قال الله تعالی و نور الذی انزلنا میگوید مثل نور خدا در دل مؤمن یعنی ایمان که در دل وی است و قرآن که در سینه وی کمشکاة المشکاة عند العرب الکوة غیر النافذة و هو هاهنا قصبة القندیل و قال مجاهد هی حداید القندیل بعضی مفسران گفتند مشکاة روزن است و مصباح قندیل بعضی گفته اند مشکاة قصبه قندیل است و مصباح شعله چراغ بر سر قصبه بعضی گفتند مشکاة زنجیر است که قندیل از آن بیاویخته و مصباح قندیل بعضی گفتند مشکاة قندیل است و مصباح روشنایی که میدهد از چراغ افروخته کمشکاة فیها مصباح یعنی کمصباح فی مشکاة و هو قوله المصباح فی زجاجة و خص الزجاجة بالذکر لان النور وضوء النار فیها ابین من کل شی ء وضوءه یزید فی زجاجة ثم وصف الزجاجة فقال الزجاجة کأنها کوکب دری قرأ ابو عمرو و الکسایی دری بکسر الدال و الهمز مع المد و هو فعیل من الدرء و هو الدفع لان الکوکب یدفع الشیاطین من السماء و شبهها بحالة الدفع لانه بکون فی تلک الحالة اضوء و انور و قیل دری ای طالع یقال درأ النجم ای طلع و ارتفع و درأ علینا فلان اذا طلع و ظهر و قرأ حمزة و ابو بکر دری بضم الدال و الهمز مع المد و الوجه انه فعیل بضم الفاء و تشدید العین من الدرء ایضا و هو الدفع علی ما قدمناه من الاشتقاق و فعیل فی الصفات علی ما حکاه سیبویه عن ابی الخطاب قد جاء هذا و فی الاسماء المریق و هو العصفر و قرأ الباقون دری بضم الدال و تشدید الیاء بلا همز ای شدید الانارة نسب الی الدر فی صفایه و حسنه و ان کان الکوکب اکثر ضوء من الدر لکنه یفضل الکوکب بضیایه کما یفضل الدر سایر الحبوب بتلألؤه و قیل الکوکب الدری واحد من الکوکب الخمسة العظام و هی زحل و المریخ و المشتری و الزهرة و عطارد و قیل شبهها بالکوکب و لم یشبهها بالشمس و القمر لان الشمس و القمر یلحقهما الخسوف و الکواکب لا یحلقها الخسوف توقد بفتح التاء و الواو و الدال و مشددة القاف علی الماضی قرأها مکی و بصری یعنون المصباح و المصباح مذکر ای اتقد یقال توقدت النار ای اتقدت و توقد مضمومة و ضم الدال و تخفیف القاف قرأها کوفی غیر حفص و الوجه انه فعل مضارع لما لم یسم فاعله و ماضیه أوقدت و انث الفعل علی الاسناد الی الزجاجة و المعنی مصباح الزجاجة فحذف المضاف و یوقد بالیاء مضمومة و تخفیف القاف و ضم الدال قرأها مدنی و شامی و حفص علی اسناد الفعل الی المصباح و المعنی یوقد المصباح من شجرة ای من دهن شجرة علی حذف المضاف مبارکة زیتونة فزیتونة بدل من شجرة و وصفها بالمبارکة لکثرة ما فیها من المنافع هی ادام و فاکهة و دهنها اضوء و اصفی من الادهان و لا یحتاج فی استخراجه الی عصار بل کل احد یستخرجه و هی شجرة تورق من اعلاها الی اسفلها و هی اول شجرة نبتت فی الدنیا بعد الطوفان و منبتها الارض المقدسة منازل الانبیاء و الاولیاء و بارک فیها سبعون نبیا منهم ابراهیم و لیس فی الدنیا شجرة اطول بقاء منها انها ترف بعد الف سنة و جاء فی الحدیث ان النبی ص قال اللهم بارک فی الزیت و الزیتون و قال صلی الله علیه و سلم کلوا الزیت و ادهنوا به فانه شجرة مبارکة ...

میبدی
 
۳۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۶- سورة یس - مکیة » ۲ - النوبة الثانیة

 

... اگر کسی گوید معنی عزلت فرقت است و شریعت از فرقت نهی کرده قال الله تعالی و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا و قال تعالی و لا تکونوا کالذین تفرقوا

و قال النبی ص من فارق الجماعة فمات فمیتته جاهلیة و من شق عصا المسلمین و المسلمون فی اسلام فقد خلع ربقة الاسلام جواب آنست که فرقت دو قسم است یکی فرقة الآراء و الادیان دیگر فرقة الاشخاص و الأبدان اما آن فرقت که محظور و محرم است و اشارت این آیت و خبر بوی است فرقة الآراء و الادیان است از قضایای شریعت و اصول دین برگشتن و جاده سنت و جماعت بگذاشتن و مخالف ایمه هدی و اهل اجماع بودن این چنین فرقت داعیه ضلالت است و سبب تعطیل و ابطال فواید بعثت انبیا و رسل لا جرم در شرع محظور آمد و در عقل منکر اما آن فرقت و عزلت که در شریعت و حقیقت مستحب است و مندوب الیه آنست که رب العالمین در شأن و قصه اصحاب الکهف فرمود و إذ اعتزلتموهم و ما یعبدون إلا الله فأووا إلی الکهف ینشر لکم ربکم من رحمته و مصطفی علیه الصلاة و السلام فرمود لیاتین علی الناس زمان لا یسلم لذی دین دینه الا من فر بدینه من قریة الی قریة و من شاهق الی شاهق و من حجر الی حجر کالثعلب الذی یروغ قالوا و متی ذاک یا رسول الله قال اذا لم تنل المعیشة الا بمعاصی الله عز و جل فاذا کان ذلک الزمان حلت العزوبة قالوا و کیف ذاک یا رسول الله و قد امرتنا بالتزویج قال انه اذا کان ذلک الزمان کان هلاک الرجل علی یدی ابویه فان لم یکن له ابوان فعلی یدی زوجته و ولده فان لم یکن له زوجة و لا ولد فعلی یدی قرابته قالوا و کیف ذاک یا رسول الله فقال ص یعیرونه بضیق المعیشة فیکلف ما لا یطیق حتی یورده موارد الهلکة

و قال عبد الله بن عمرو بن العاص بینما نحن حول رسول الله ص اذ ذکر الفتنة او ذکرت عنده فقال ص اذا رأیت الناس مرجت عهودهم و خفت اماناتهم و کانوا هکذا و شبک بین اصابعه قال فقمت الیه فقلت کیف افعل عند ذلک جعلنی الله فداک فقال علیه السلام الزم بیتک و املک علیک لسانک و خذ ما تعرف و دع ما تنکر و علیک بامر الخاصة و دع عنک امر العامة ...

میبدی
 
۳۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۹- سورة الزمر- مکیة » ۳ - النوبة الثالثة

 

قوله أ فمن شرح الله صدره للإسلام بدانکه دل آدمی را چهار پرده است پرده اول صدر است مستقر عهد اسلام لقوله تعالی أ فمن شرح الله صدره للإسلام پرده دوم قلب است محل نور ایمان لقوله تعالی کتب فی قلوبهم الإیمان پرده سوم فؤاد است سراپرده مشاهدت حق لقوله ما کذب الفؤاد ما رأی پرده چهارم شغاف است محط رحل عشق لقوله قد شغفها حبا این چهار پرده هر یکی را خاصیتی است و از حق بهر یکی نظری رب العالمین چون خواهد که رمیده ای را بکمند لطف در راه دین خویش کشد اول نظری کند بصد روی تا سینه وی از هواها و بدعتها پاک گردد و قدم وی بر جاده سنت مستقیم شود پس نظری کند بقلب وی تا از آلایش دنیا و اخلاق نکوهیده چون عجب و حسد و کبر و ریا و حرص و عداوت و رعونت پاک گردد و در راه ورع روان شود پس نظری کند بفؤاد وی و او را از علایق و خلایق باز برد چشمه علم و حکمت در دل وی گشاید نور هدایت تحفه نقطه وی گرداند چنانک فرمود فهو علی نور من ربه پس نظری کند بشغاف وی نظری و چه نظری نظری که بر روی جان نگارست و درخت سرور از وی ببارست و دیده طرب بوی بیدارست نظری که درخت است و صحبت دوست سایه آن نظری که شراب است و دل عارف پیرایه آن

چون این نظر بشغاف رسد او را از آب و گل باز برد قدم در کوی فنا نهد سه چیز در سه چیز نیست شود جستن دریافته نیست شود شناختن در شناخته نیست شود دوستی در دوست نیست شود ...

میبدی
 
۳۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴۱- سورة المصابیح- مکیة » ۲ - النوبة الثانیة

 

... قال فاشار بیده الی لسانه

گفت یا رسول الله کلمه ای گوی مرا در مسلمانی که من دست در آن کلمه زنم اصلی بیان کن که بر آن اصل بروم رسول فرمود بگو ایمان آوردم بگرویدم آن گه راست باش و استوار باش و بر جاده ایمان مستقیم باش یعنی که چون این خبر از خود باز دادی بصورت از روی حقیقت وفای این خبر بجای آر و از روی روش داد این کلمه بده اول او را بقبول دعوت کرد آن گه بعمل فرمود که استقامت عمل است با اخلاص نیت تا ترا معلوم گردد که ایمان هم قول است و هم عمل و هم نیت

و فی الخبر لا یقبل قول الا بعمل و لا یقبل قول و عمل الا بنیة ...

میبدی
 
۳۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴۱- سورة المصابیح- مکیة » ۲ - النوبة الثالثة

 

... از وصل رخت گلی دمد بر گل من

توحید معرفت که عبارت از ان استقامت آمد آنست که در تصدیق بنهایت تحقیق رسد و در حدایق حقایق ایمان بقدم صدق و یقین بخرامد و بر جاده صراط مستقیم قدم ثابت دارد قلاده تجرید بر جید تفرید بندد شراب محبت از دست ساقی صدق بکشد در باغ لطایف گل معارف ببوید عالم علوی و سفلی را بر هم زند بزبان بی خودی گوید

آدم علم عشق درین عالم زد ...

میبدی
 
۳۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷۳- سورة المزمل- مکیة » النوبة الثالثة

 

... جز جان مرد تیر بلا را نشانه نیست

آن مهتر عالم و سید ولد آدم ص در نگر تا چه خطاب بدو رسید و اصبر علی ما یقولون و اهجرهم هجرا جمیلا و لقد نعلم أنک یضیق صدرک بما یقولون فاصبر صبرا جمیلا فاصبر کما صبر أولوا العزم من الرسل و اصبر لحکم ربک فإنک بأعیننا چند جایگاه در قرآن آن مهتر عالم را صبر فرمود زیرا که تریاق زهر بلا صبر است و نشان اهل محبت و لا صبر است آن صبر در محنت بس کاری نیست که آن خود خلق را عادتست مرد مردانه آنست که در نعمت صبر کند و قدم بر جاده عبودیت نگاه دارد و از رقم خویش در نعمت پای برون ننهد آن نمرود و قارون و فرعون و هامان و امثال ایشان که غرقه دریای هلاک شدند همه نتیجه بی صبری بود در نعمت آدمی کفور و کنود است در نعمت قدمش بر جای بنماند و از حد خویش درگذرد و اشر و بطر پیش آرد اینست که رب العزة گفت کلا إن الإنسان لیطغی أن رآه استغنی لا جرم در دنیا سرانجام کارشان این بود که و کم أهلکنا من قریة بطرت معیشتها الآیة و در عقبی آنچه رب العالمین گفت درین سوره إن لدینا أنکالا و جحیما و طعاما ذا غصة و عذابا ألیما

میبدی
 
۳۸

نظامی عروضی » چهارمقاله » مقالت چهارم: در علم طب و هدایت طبیب » بخش ۲ - حکایت یک - ابوبکر دقاق

 

... و عجبی شنیدم که یکی در این کتاب بر بوعلى اعتراض کرد و از آن معترضات کتابی ساخت و اصلاح قانون نام کرد گویی در هر دو می نگرم که مصنف چه معتوه مردی باشد و مصنف چه مکروه کتابی چرا کسی را بر بزرگی اعتراض باید کرد که تصنیفی از آن او به دست گیرد مسأله نخستین بر او مشکل باشد

چهار هزار سال بود تا حکماء اوایل جانها گداختند و روانها در باختند تا علم حکمت را به جای فرود آرند نتوانستند تا بعد از این مدت حکیم مطلق و فیلسوف اعظم ارسطاطالیس این نقد را به قسطاس منطق بسخت و به محک حدود نقد کرد و به مکیال قیاس بپیمود تا شک و ریب از او برخاست و منقح و محقق گشت و بعد از او در این هزار و پانصد سال هیچ فیلسوف به کنه سخن او نرسید و بر جاده سیاقت او نگذشت الا افضل المتأخرین حکیم المشرق حجة الحق على الخلق ابوعلی الحسین بن عبدالله بن سینا و هر که بر این دو بزرگ اعتراض کرد خویشتن را از زمره اهل خرد بیرون آورد و در سلک اهل جنون ترتیب داد و در جمع اهل عته جلوه کرد ایزد تبارک و تعالى ما را از این هفوات و شهوات نگاه داراد بمنه و لطفه

پس اگر طبیبی مجلد اول از قانون بدانسته باشد و سن او به اربعین کشد اهل اعتماد بود و اگر چه این درجه حاصل دارد باید که از این کتب صغار که استادان مجرب تصنیف کرده اند یکی پیوسته با خویشتن دارد چون تحفة الملوک محمد بن زکریا و کفایه ابن مندویه اصفهانی و تدارک انواع الخطأ فی التدبیر الطبی ابوعلى و خفی علایی و یادگار سید اسماعیل جرجانی زیرا که بر حافظه اعتمادی نیست که در آخر مؤخر دماغ باشد که دیرتر در عمل آید این مکتوب او را معین باشد ...

نظامی عروضی
 
۳۹

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۴۸ - رسیدن اسکندر به کشور روس

 

... همه گوهرین ساز و زرین ستام

بلورین طبق بلکه بی جاده جام

همه کارشان شرب و مالشگری ...

نظامی
 
۴۰

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۲۸ - گفتار حکیم نظامی

 

... خرد را چو پرسی بدو ره برد

وز آن جاده کاو بر خرد بست راه

حکایت مکن زو حکایت مخواه ...

نظامی
 
 
۱
۲
۳
۴
۳۰
sunny dark_mode