میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۸- سورة الانفال- مدنیة » ۲ - النوبة الثالثة
قوله تعالی و تقدس إذ تستغیثون ربکم استغاثت سه قسم است یکی از حق بخلق نشان بیگانگی است و از اجابت نومیدی یکی از خلق بحق راه مسلمانی است و شرط بندگی یکی از حق بحق وسیلت دوستی است و اجابت دستوری او که از حق بخلق نالد درد افزاید او که از خلق بحق نالد درمان یابد او که از حق بحق نالد حق بیند
پیر طریقت شبلی رحمة الله علیه در منازلات خویش بنعت حیرت از روی استغاثت از و عز سبحانه هم باو عز جلاله این کلمات میگفت الهی ان طلبتک طردتنی و ان ترکتک طلبتنی فلا معک قرار و لا منک فرار المستغاث منک الیک الهی ارت بخوانم برانی ور بروم بخوانی پس من چه کنم بدین حیرانی نه با تو مرا آرام نه بی تو کارم بسامان نه جای بریدن نه امید رسیدن فریاد از تو که این جانها همه شیدای تو و این دلها همه حیران تو ...
... و ما رمیت إذ رمیت و لکن الله رمی اذ رمیت فرق است و لکن الله رمی جمع است
فرق صفت عبودیت است و جمع نعت ربوبیت فرق بی جمع بکار نیست و جمع بی فرق راست نیست فرق محض بی جمع معتقد قدریان است جمع محض بی فرق دین جبریان است فرق و جمع هر دو بهم راه سنیان است و حق آنست قدریان ایشانند که خود را استطاعت و اختیار نهند و از خود قدم فرا پیش ننهند جبریان ایشانند که در سیاست جبروت دست و پای خویش گم کنند سبب نه بینند و خود را اختیار ننهند سنیان ایشانند که با ایشان گویند بر درگاه إیاک نعبد می باشید بمعاملت و در دل بر درگاه إیاک نستعین خواهش و زاری و دعا کنید و ما رمیت إذ رمیت و لکن الله رمی اشارت بحقیقت افراد است و طریق اتحاد میگوید مرادان دیگر همه بگذار گرفتار مهر ما را با غیر ما چه کار یا محمد بکردار خود بر ما منت منه توفیق ما بین بیاد خود مناز تلقین ما بین از نشان خود بگریز یکبارگی مهر ما بین طریق اتحاد یگانگی است و با خود بیگانگی است از من و ما نشان دادن دوگانگی است و دوگانگی دلیل بیگانگی است دوگانگی آنجاست که امروز و فرداست موحد از امروز و فردا جداست تا موحد سایه خورشید وجود نیافت از خود وانرست و تا از خود وانرست حق را نیافت إذ رمیت صفت مرید است بر راه تلوین نشسته و از حق با خود می نگرد و لکن الله رمی نعت مرادست از خویشتن برخاسته تمکین یافته و از حق بحق می نگرد
پیر طریقت گفت مخلص همه ازو بیند عارف همه باو بیند موحد همه او بیند هر هست که نام برند عاریتی است هست حقیقی اوست دیگر تهمتی است مرید مزدور است و مراد همان مهمان مزد مزدور در خور مزدور است و نزل مهمان در خور میزبان مهمان بسته کاریست که در سر آنست دیده او در دیده وری عیان است جان او در سر مهر او تاوان است جان او همه چشم سر او همه زبان است آن چشم و زبان در نور عیان ناتوانست ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۸- سورة الانفال- مدنیة » ۳ - النوبة الثانیة
... قال انس بن مالک کان رسول الله ص یکثر ان یقول یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک قلنا یا رسول الله آمنا بک فهل تخاف علینا فقال ان قلب ابن آدم بین اصبعین من اصابع الرحمن یقلبه کیف یشاء ان شاء اقامه و ان شاء ازاغه
میگوید الله جدایی افکند میان مرد و دل او تا بحول و قوت خود هیچ نتواند و بهیچ چیز راه نبرد اگر ایمان آرد یا کفر بتوفیق و خذلان بود بقضا و تقدیر الله گرداننده دلها اوست و میان بنده و دل او بحال گردانی خود اوست چنان که خواهد آن دلها می گرداند یکی راست میدارد تا ایمان می آرد یکی کژ میدارد تا کافر میگردد اینست که مصطفی ص گفت یقلبه کیف یشاء ان شاء اقامه و ان شاء ازاغه
ابن عباس گفت یحول بین المرء و قلبه ای یحول بین الکافر و طاعته و بین المؤمن و معصیته کراهیت دارد از کافر طاعت او چنان که کراهیت دارد از مؤمن معصیت او پس جدایی افکند میان معصیت و روشنایی دل مؤمن و جدایی افکند میان طاعت و تاریکی دل کافر طاعت کافر را میگوید و قدمنا إلی ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثورا و معصیت مؤمن را میگوید فأولیک یبدل الله سییاتهم حسنات و قیل یحول بین الانسان و مراده و ما یؤمل فی حیاته و ما یسوف به نفسه بالموت مردم امل دراز در پیش نهد و ساختن ساز راه آخرت در تأخیر و تسویف می افکند که آری تا فردا او دل در ان بسته که روزگار دراز او را عمر خواهد بود و هر چه ساختنی است بتضاعیف روزگار میسازد و خود از مرگ یاد نیارد و بخاطر وی نگذرد تا رب العزه ناگاه او را گیرد روزگارش برسد و عمرش نماند و از ان مرادها همه باز ماند و ناساخته و توبه از معصیت ناکرده و عذر ناخواسته از دنیا بیرون شود اینست که میگوید یحول بین المرء و قلبه جایی دیگر میگوید و حیل بینهم و بین ما یشتهون
گفتی بکنم کار تو بنوا فردا
و آن کیست ترا ضمان کند تا فردا
مصطفی ص گفت بر هیچ چیز از شما چنان نترسم که از دو خصلت یکی از پس هوا فروشدن و دیگر امید زندگانی دراز داشتن و خبر درست است که اسامة بن زید معاملتی کرد تا یک ماه رسول خدا گفت انه لطویل الامل اسامه نهمار دراز امید است در زندگانی که تا یک ماه معاملت کرد بآن خدایی که نفس من بید اوست که چشم برهم نزنم که نپندارم که پیش از گرفتن مرگ آید و چشم از هم بر نگیرم که نپندارم که پیش از بر هم نهادن مرگ بینم پس گفت ای مردمان اگر عقل دارید خویشتن را مرده انگارید که بآن خدایی که جان من بید اوست که آنچه شما را وعده داده اند بیاید و ازان خلاص نیابید عبد الله مسعود گفت رسول خدا خطی مربع کشید و در میان آن مربع خطی راست کشید و از هر دو جانب خطهای خرد کشید و آن گه بیرون مربع خطی دیگر کشید گفت این خط که در درون مربع کشیدم آدمی است و این خط مربع اجل است گرد وی فرو گرفته که ازان نجهد و آن خطهای خرد از هر دو جانب آفتها است و بلاها که در راه وی آمده اگر از یکی برهد ازان دیگر نرهد تا آن گه که مرگ آید و این خط که بیرون مربع کشیدم امل دراز وی است که همیشه در کاری اندیشه میکند که آن کار پس از مرگ وی خواهد بود و گفته اند این آیت بدان آمد که ایشان را بقتال و جهاد فرمودند و ایشان در آن حال ضعیف بودند خود را اندک میدیدند و دشمن فراوان بترسیدند و از قتال بد دل گشتند و ظن بد بردند رب العالمین در آن حال فرمان داد قاتلوا فی سبیل الله و اعلموا ان الله یحول بین المرء و بین ما فی قلبه فیبدل بالخوف امنا و بالجبن جرأة و أنه إلیه ای و اعلموا انه الیه تحشرون فیجازیکم وفق اعمالکم
و اتقوا فتنة الفتنة و البلیة و الامتحان و الاختبار الذی یظهر به باطن امر الناس فیستحق علیه الجزاء و المراد بالفتنة هاهنا اقرار المنکر و ترک التغییر له ای لا تقروا المنکر بین اظهرکم فیعمکم الله بالعذاب میگوید بترسید و بپرهیزید از عقوبت فتنه ای که چون فرو آید و در گیرد در گناه کار و بی گناه گیرد و شومی آن بصالح و طالح رسد صالح را تطهیر و تمحیص باشد و گناه کار و ظالم را عقوبت و عذاب بود همانست که گفت أ حسب الناس أن یترکوا الی قوله و لیعلمن الکاذبین و این فتنه بقول بعضی مفسران آنست که منکری بیند و آن را بنگرداند و نهی نکند و بآن در گذرد ...
... یوم یفر المرء من أخیه و تقطعت بهم الأسباب هذا و امثاله میگوید بدانید که مال شما و فرزندان شما آزمایش است و مزد بزرگوار بنزدیک الله است
یا أیها الذین آمنوا إن تتقوا الله یعنی ان توحدوا الله و تجتنبوا الخیانة فیما ذکر یجعل لکم فرقانا یفرق بینکم و بین ما تخافون فتنجون الفرقان مصدر کالرجحان تقول فرقت بینهما فرقا و فروقا و فرقانا میگوید اگر خدای را یکتا دانید و از خیانت و راه کژ رفتن در اداء فرایض و سنن بپرهیزید خدای جدایی افکند میان شما و میان هر چه از آن می ترسید تا نیز نترسید و از همه بدها برهید
و قیل یجعل لکم فرقانا ای حجة و سلطانا باعزاز دین الله و اهله و خذلان الشرک و خزیه و یکفر عنکم سییاتکم الصغایر و یغفر لکم ذنوبکم التی تقع لانها فی اهل البدر و الله قد غفرها لهم و الله ذو الفضل العظیم لا یمنعکم ما وعدکم علی طاعته و إذ یمکر بک الذین کفروا ابن عباس گفت و جماعتی مفسران که سبب نزول این آیت آن بود که رؤساء و مهتران و سروران قریش در دار الندوة بهم آمدند ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۸- سورة الانفال- مدنیة » ۳ - النوبة الثالثة
... ای جان جهان تو کفر و ایمان منی
و اعلموا أن الله یحول بین المرء و قلبه سالکان راه حقیقت دو فرقه اند عالمان اند و عارفان فالعالمون وجدوا قلوبهم لقوله تعالی إن فی ذلک لذکری لمن کان له قلب و العارفون فقدوا قلوبهم لقوله تعالی و اعلموا أن الله یحول بین المرء و قلبه رمزی غریب است و اشارتی عجیب دل راه است و دوست وطن چون بوطن رسید او را چه باید راه رفتن در بدایت از دل ناچار است و در نهایت دل حجاب است تا با دل است مرید است و بی دل مراد است از اول دل باید که بی دل راه شریعت بریدن نتوان اینجا گفت لذکری لمن کان له قلب و در نهایت با دل بماندن دوگانگی است و دوگانگی از حق دوری است ازینجا گفت یحول بین المرء و قلبه و گفته اند صاحب دل چهار کس اند زاهد است دل او بشوق خسته خایف است دل او با شک شسته مرید است دل او بخدمت کمر بسته محب است دل وی بحضرت پیوسته به داود پیامبر وحی آمد که یا داود طهر لی بیتا اسکنه یا داود خانه که میدان مواصلت ما را شاید پاک کن و از غیر ما با ما پرداز داود گفت خداوندا و آن کدام خانه است که جلال و عظمت ترا شاید گفت دل بنده مؤمن یا داود انا عند القلوب المحمومة
هر کجا خرمن سوخته را بینی در راه جست و جوی ما که با سوز عشق ما را میجوید آنجاش نشان ده که خرگاه قدس ما جز بفناء دل سوختگان نزنند دل بنده مؤمن خزینه بازار ما است منزلگاه اطلاع ماست محراب وصال ماست خیمه اشتیاق ماست مستقر کلام ماست گنج خانه اسرار ماست معدن دیدار ماست هر چیزی که بسوزند بی قیمت گردد و دل که بسوزد قیمت گیرد
مصطفی ص گفت القلوب اوانی الله فی الارض فاحب الاوانی الی الله اصفاها و ارقها و اصلبها گفت دلهای عاشقان امت جامهای شراب مهر ربوبیت است هر دل که از مکونات صافی تر و بر مؤمنان رحیم تر آن دل بحضرت عزت عزیزتر زینهار تا عزیز داری و روی وی از کدورات هوا و شهوت نگاه داری که آن لطیفه است ربانی و نظر گاه سبحانی مصطفی ص گفت ان الله لا ینظر الی صورکم و لا الی اعمالکم و لکن ینظر الی قلوبکم ...
... پیر طریقت گفت این کار را مردی بباید با دلی پردرد ای دریغا که نه در جهان درد ماند و نه در دلها درد
قال بعض المحققین فی قوله تعالی یحول بین المرء و قلبه اشار جل جلاله الی قلوب احبایه بانه یاخذها منهم و یحمیها لهم و یقلبها بصفاته کما قال النبی ص قلب ابن آدم بین اصبعین من اصابع الرحمن یقلبها کیف یشاء فیختمها بخاتم المعرفة و یطبعها بطباع الشوق و اتقوا فتنة لا تصیبن الذین ظلموا منکم خاصة از روی اشارت میگوید پیشروان و سران قوم را که از آن فتنه بپرهیزید که بعد از آنکه شما بعقوبت رسید پس روان و پروردگان شما بی گناه بعقوبت رسند و این چنان باشد که پیروان در راه طریقت چون راست روند و در اوراد و اوقات خویش بکوشند و ضایع نکنند و در تعظیم شریعت فترت نیارند و شفقت از مریدان باز نگیرند آن مریدان و پس روان ایشان در سایه ایشان و برکت همت ایشان زندگانی کنند و از فتنه دل برآسوده باشند باز چون مهتران و پیران بدنیا گرایند و در حظوظ نفس بکوشند و در اوراد فترت آرند آن برکات از ایشان منقطع گردد و آن فراغ بشغل بدل شود آن فتنه بایشان تعدی کند و از سر وقت و ورد خود بیفتند همچنین تا نفس بنده در طاعت است دل در صفاوت است و سر در مشاهده چون نفس در زلت افتد فتنه وی تعدی کند دل از صفاوت بغفلت افتد چون دل همت معصیت کند فتنه وی بسر تعدی کند سر از مشاهده در حجب افتد و نعوذ بالله من الغفلة و القسوة
یا أیها الذین آمنوا لا تخونوا الله و الرسول و تخونوا أماناتکم خیانة الله فی الاسرار من حب الدنیا و حب الریاسة و الاظهار خلاف الاضمار و خیانة الرسول فی آداب الشریعة و ترک السنن و التهاون بها و خیانة الامانة فی المعاملات و الاخلاق و معاشرة المؤمنین و ترک النصیحة لهم
یا أیها الذین آمنوا إن تتقوا الله یجعل لکم فرقانا مؤمنانرا میگوید که اگر براه تقوی میروید و بهمه حال تقوی پناه خویش گیرید شما را فرقانی دهد از علم و الهام که بوی حق و باطل از هم جدا کنید و راست راهی و گمراهی از هم بشناسید شما که عالمان اید بعلم تمام و شما که عارفان اید بالهام درست فرقان عالم ادله شرع است و برهان روشن ببذل مجهود و کسب بندگی و فرقان عارف نوری است غیبی و آیینه روشن بموهبت الهی و الهام ربانی رمزی دیگر گفته اند درین آیت و لطیفه نیکو میگوید این شما که اصل درخت ایمان کشتید اگر آن را بتقوی پرورش دهید سه ثمره بیرون دهد یکی فرقان چنان که گفت یجعل لکم فرقانا دیگر تکفیر و یکفر عنکم سییاتکم سوم مغفرت و یغفر لکم فرقان تعریف است و تکفیر تخفیف است و مغفرت تشریف تعریف بسزا و تخفیف نیکو و تشریف تمام
و إذ یمکر بک الذین کفروا الآیه مکر تلبیس ساختند و الله مکر هلاک بر ایشان گماشت شبلی گفت المکر فی النعم الباطنة و الاستدراج فی النعم الظاهره
مکر در راه اهل خصوص آید چون بطاعت خود باز نگرند و آن را بزرگ دانند و استدراج عامه خلق را گیرد آن گه که نعمة دنیا با ایشان روی نهد و تکیه بر آن کنند ای عالمان و ای عابدان زینهار که بعلم و عبادت خویش غره نشوید که ابلیس را علم و عبادت بود و دید آنچه دید أبی و استکبر و کان من الکافرین ای دنیاداران ای خواجگان بدنیا غره مشوید و تکیه بر آن مکنید که قارون ازین دنیا بسی جمع کرد و رسید بآنچه رسید فخسفنا به و بداره الأرض مصطفی ص بعلی گفت اذا رایت الناس یشتغلون بالفضایل فاشتغل انت بالفرایض و اذا رأیت الناس یشتغلون بعمارة الدنیا فاشتغل انت بعمارة العقبی و اذا رأیت الناس یشتغلون برضاء الخلق فاشتغل انت برضاء الحق و اذا رأیت الناس یشتغلون الدنیا فاشتغل انت بعمارة القلب و اذا رأیتهم یشتغل بعضهم بعیوب بعض فاشتغل انت بعیوب نفسک
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۸- سورة الانفال- مدنیة » ۴ - النوبة الاولى
... و ما کان صلاتهم و نبود نماز ایشان عند البیت نزدیک خانه إلا مکاء و تصدیة مگر صفیر زدن و آواز دست آوردن و دست زدن فذوقوا العذاب میچشید عذاب بما کنتم تکفرون ۳۵ بآنکه کافر شدید
إن الذین کفروا ایشان که کافر شدند ینفقون أموالهم نفقه میکنند مالهای خویش لیصدوا عن سبیل الله تا برگردانند از راه خدای فسینفقونها آن نفقه کنند ثم تکون علیهم حسرة پس ور ایشان تفریغ گردد و حسرت ثم یغلبون آن گه ایشان را باز شکند و الذین کفروا إلی جهنم یحشرون ۳۶ و آن گه آن کافران را بدوزخ رانند
لیمیز الله الخبیث من الطیب تا حق از باطل باز پیدا بود و یجعل الخبیث بعضه علی بعض و باطل اهل باطل بر هم می افکند فیرکمه جمیعا تا همه بر هم افتد توی بر توی فیجعله فی جهنم آن گه او را در دوزخ افکند أولیک هم الخاسرون ۳۷ ایشان اند زیانکاران ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۸- سورة الانفال- مدنیة » ۴ - النوبة الثانیة
... سعید بن جبیر گفت این آیت به بو سفیان فرو آمد که روز احد چهل اوقیة بر مشرکان نفقه کرد هر اوقیه چهل و دو مثقال و قال محمد بن اسحاق لما اصیب قریش یوم بدر رجع فلهم و هم القوم المنهزمون الی مکة و رجع ابو سفیان بعیره الیها و جمع من بقی من الاکابر و قال ان محمدا قد وترکم و قتل اشرافکم فاعینونا بهذا المال لعلنا ندرک منه ثارا بمن اصیب بنا فنعلوا فانزل الله فیهم هذه الآیة لیصدوا عن سبیل الله ای دین الله و الاسلام فسینفقونها یعنی الاموال بتمامها ثم تکون انفاقها علیهم حسرة عما علی ما فاتهم ثم یغلبون یقهرون فیه تقدیم و تأخیر لان الحسرة علیها بعد الغلبة میگوید آن مالها نفقه میکنند و بعاقبت بر ایشان جز حسرت و غم نبود نه مال بماند و نه بمراد رسیدند و هذا دلیل من دلایل النبوة اذا اخبر عن الله قبل وقوعه و کان کما اخبر
و الذین کفروا إلی جهنم یحشرون یساقون الیها و یجمعون فیها لیمیز الله این لام تعلیل غلبه است یعنی ثم یغلبون لیمیز الله کافران را کم آرم و غلبه کنم تا حق از باطل پیدا بود و صلاح از فساد و کفر از ایمان و آشنا از بیگانه و قیل الطیب انفاق المؤمن و الخبیث انفاق الکافر روز قیامت آنچه مؤمنان در سبیل خدا نفقه کرده اند و آنچه کافران در راه شرک خرج کرده اند همه از هم جدا کنند کافران را هم بآن اموال و نفقات عذاب کنند چنان که میگوید عز جلاله فتکوی بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم و مؤمنانرا بآن انفاق خویش بدرجات رسند چنان که میگوید و أنفقوا مما رزقناهم سرا و علانیة و یدرؤن بالحسنة السییة أولیک لهم عقبی الدار جنات عدن یدخلونها
از اینجا گفت مصطفی ص اطمعوا طعامکم الأبرار و اولوا معروفکم المؤمنین ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۸- سورة الانفال- مدنیة » ۵ - النوبة الاولى
قوله تعالی و اعلموا أنما غنمتم من شی ء بدانید که هر چه از دشمن یابید فأن لله خمسه خدای را است پنج یک آن و للرسول و رسول را و لذی القربی و حق خویشان و الیتامی و نارسیدگان پدر مردگان و المساکین و درویشان و ابن السبیل و راه گذریان إن کنتم آمنتم بالله اگر ایمان آوردید بخدای و ما أنزلنا علی عبدنا و از آنچه فرو فرستادیم بر بنده خویش یوم الفرقان روز که جدایی پیدا شد یوم التقی الجمعان آن روز بود که دو گروه روی بر روی آوردند و الله علی کل شی ء قدیر ۴۱ و خدای بر همه چیز تواناست
إذ أنتم بالعدوة الدنیا آن گه که شما بگوشه نزدیک تر بودید از وادی و هم بالعدوة القصوی و ایشان دورتر بگوشه از آن و الرکب أسفل منکم و دشمنان شما فروتر از شما و لو تواعدتم و اگر شما آن کار سگالیده بودید با هم لاختلفتم فی المیعاد در وعده نهادن ناهموار سخن بودید و لکن لیقضی الله أمرا کان مفعولا لکن خواست خدای بر گزارد کاری که درخواست وی کردنی بود لیهلک من هلک عن بینة تا هر که تباه شود و گمراه ماند از کاری روشن تباه ماند حجت بر وی درواخ گشته و پیغام بوی رسیده و یحیی من حی عن بینة و هر که زنده ماند نه پندار و گمان و إن الله لسمیع علیم ۴۲ و خدای شنواییست دانا
إذ یریکهم الله فی منامک قلیلا بتو مینمود خدای ایشان را در خواب تو اندکی و لو أراکهم کثیرا و اگر ایشان را بشما فراوان نمودید لفشلتم شما بد دل شدید و لتنازعتم فی الأمر و در جنگ ایشان با یکدیگر ناراست و مختلف بودید و لکن الله سلم لکن خدا کاری خواست ببرد و بگزارد و مؤمنانرا ازان سلامت داد إنه علیم بذات الصدور ۴۳ که خدای دانا است بهرچه در دلها است ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۸- سورة الانفال- مدنیة » ۵ - النوبة الثانیة
... روی جبیر بن مطعم قال لما قسم رسول الله ص سهم ذوی القربی بین بنی هاشم و بنی المطلب جیت انا و عثمان فقلنا یا رسول الله هؤلاء بنو هاشم لا ننکر فضیلتهم لمکانک الذی وضعک الله به فیهم أ رأیت اخواننا من بنی المطلب اعطیتهم و ترکتنا و انما نحن و هم بمنزلة واحدة قال انهم لم یفارقونی فی جاهلیة و لا اسلام و انما بنو هاشم و بنو المطلب شی ء واحد ثم شبک بین اصابعه
و توانگر و درویش و دور و نزدیک و مهینه و کهینه در آن یکسان نرینه دو بهر و مادینه یک بهر هم چون میراث قومی گفتند سهم ذی القربی بهمه قریش قسمت کنند که همه قرابت رسول اند و قول اول درست تر است و بیشترین علما بر آنند حسن گفت سهم رسول الله و سهم ذی القربی بعد رسول الله یجعلان فی الخیل و السلاح و العدة فی سبیل الله و معونة الاسلام و اهله سهم دیگر از خمس یتیمانراست پدر مردگان نارسیده درویش ایشان که در دیوان صدقات نه اند سهم چهارم درویشان مسلمانان راست هم فقرا و هم مساکین سهم پنجم راه گذریان راست که در سفر طاعت باشند نه در سفر معصیت این پنج قسم هر یکی را از پنج یک غنیمت پنج یکی است باقی که بماند اربعة اخماس الغنیمة غازیان راست ایشان که قتال کرده اند و در معرکه بوده اند پیاده را یک سهم و سوار را دو سهم بعد از آن که سلب فرا قاتل داده باشند
آن گه گفت إن کنتم آمنتم بالله و ما أنزلنا علی عبدنا یوم الفرقان یوم التقی الجمعان روا باشد که این سخن متصل بود به آنچه که گفت فاعلموا أن الله مولاکم نعم المولی و نعم النصیر إن کنتم آمنتم بالله و ما أنزلنا علی عبدنا یوم بدر یعنی ایقنوا ان الله ناصرکم اذ کنتم قد شاهدتم من نصره و امداد الملایکة ما شاهدتم و روا باشد که این سخن متعلق باشد بقسمت غنایم و المعنی اقبلوا ما امرتم به فی القسمة ان کنتم آمنتم بالله و القرآن الذی انزلنا علی محمد یوم الفرقان میگوید قسمت چنان که کردیم و فرمودیم بپذیرید اگر ایمان دارید بخدا و به قرآن که به محمد فرو فرستادیم روز بدر که اهل حق و اهل باطل آن روز از هم جدا شدند و دو گروه بر هم رسیدند حزب الله و حزب الشیطان ...
... و یصدون عن سبیل الله ای دین الله بطرا و ریاء الناس و یصدون این دو مصدر و فعل هر سه حال اند و الله بما یعملون محیط عالم به من کل الوجوه
و إذ زین لهم الشیطان أعمالهم مفسران گفتند در سبب نزول این آیت که قریش چون فرا راه بودند و حرب و قتال در دل گرفتند قومی گفتند که ما از بنی کنانه و بنی مدلج می ترسیم که ایشان خصم مااند و میانه ما کینه و عداوت است و ایشان با قوت و شوکت نباید که تعرض ما کنند تا باز گردیم چون خواستند که باز گردند ابلیس آمد بر صورت سراقة مالک جعشم الکنانی گفت چرا می باز گردید ایشان گفتند نحن نرید قتال هذا الرجل و نخاف من قومک ما میخواهیم که با محمد قتال کنیم و از قوم تو بنی کنانه میترسیم و این سراقة از اشراف کنانه و بنی مدلج بود سالار و سرور ایشان ابلیس که بر صورت وی بیرون آمده بود گفت لا غالب لکم الیوم ای لا احد یغلبکم من الناس ای من کثرتکم و قیل من جنس الناس و إنی جار لکم ای مجیر لکم عن بنی کنانة و ضامن ان لا یتعرضوا لکم
یا ظالمی انی تروم ظلامتی ...
... جاری ای مجیری ابلیس گفت امروز کس با شما نتاود از مردمان مترسید که من شما را از قوم خویش ایمن دارم و ایشان را بر شما دست نبود
رب العزة گفت فلما تراءت الفیتان نکص علی عقبیه ای ولی مدبرا و قال إنی بری ء منکم افارقکم و لا ادنو منکم خدای گفت چون هر دو گروه بر هم رسیدند ابلیس فریشتگان را بدید که از آسمان فرو می آمدند و جبرییل را دید جامه بخود در گرفته و در پیش مصطفی ص ایستاده و عنان وی گرفته بترسید و از مشرکان با پس گشت بو جهل او را گفت یا سراقة أ فرارا من غیر قتال هنوز جنگ در نپیوستم و راه گریز گرفتی گفت انی اری ما لا ترون یعنی الملایکة انی خاف الله ان یهلکنی فیمن یهلک و قیل أخاف ان یناله مکروه من الملایکة لانهم کانوا یعرفونه و قیل خاف الوقت الذی انظر الیه قد حان و قیل معناه انی اخاف الله علیکم قال ابن اسحاق قال ابلیس إنی أخاف الله و کذب عدو الله ما به مخافة الله و لکن علم انه لا قوة له و لا منعة فاوردهم و اسلمهم و تلک عادة عدو الله لمن اطاعه حتی اذا التقی الحق و الباطل اسلمهم و تبرأ منهم پس چون کافران بهزیمت وا مکة آمدند آوازه در افتاد که سراقة پشت بداد بهزیمت و لشکر بشکست خبر بسراقة رسید گفت و الله ما شعرت بمسیرکم حتی بلغنی هزیمتکم و الله که من نه از رفتن خبر دارم و نه از هزیمت تا آن گه که خبر هزیمت شما بمن رسید این چه سخن است و چه کار که بر من می بندید ایشان گفتند نه تو در معرکه بودی و چنین گفتی وی سوگند یاد میکرد که من نبودم مسلمانان دانستند که وی راست میگوید و آن گوینده شیطان بود
ثم قال و الله شدید العقاب یجوز ان یکون متصلا بکلامه و یجوز ان یکون مستانفا ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۸- سورة الانفال- مدنیة » ۶ - النوبة الثالثة
قوله تعالی و لو تری إذ یتوفی الذین کفروا الایة مرگ چهار قسم است مرگ اهانت و لعنت و مرگ حسرت و مصیبت و مرگ تحفة و کرامت و مرگ خلعت و مشاهدت مرگ لعنت مرگ کافران است حسرت مرگ عاصیان است و مرگ کرامت مرگ مؤمنان است مرگ مشاهدت مرگ پیغمبران است مرگ لعنت را گفت و لو تری إذ یتوفی الذین کفرواجایی دیگر گفت و لو تری إذ الظالمون فی غمرات الموت یا سید اگر بینی تو آن کافران را در آن سکرات مرگ و آن زخم و ضرب فریشتگان عذاب که از سیاست و هیبت و نهیب ایشان آسمان و زمین میلرزد آن کافر در میان دود و آتش و بوی ناخوش گرفتار شده و ضربت ملک و قطیعت ملک بر دل آمده اگر بنالد بر خود درد افزاید و اگر بزارد نداء لا بشری آید گرد نوایست بر رویش نشسته و آتش قطیعت در جان افتاده و دوزخ پر زفیر کرده و ملک از وی بیزار گشته زینهار از قهر قطیعت زینهار از داغ فرقت اما مرگ حسرت مرگ عاصیان است که روزگار را بغفلت بسر آورده و در طاعات و عبادات تقصیر کرده ناگاه در قبض ملک الموت اوفتاده و در سکرات مرگ گرفتار شده از یک سوی فریشته رحمت بیند شرمش آید که خیرها کم کرده از دیگر سوی فریشته عذاب بیند بترسد از آنکه بدها و زشتها کرده آن بنده عاصی بیچاره میان مانده و چشم بر غیب نهاده تا خود چه آید از غیب کرامت آید یا اهانت فضل بیند یا عدل پس فریشتگان طاعت و معصیت بر وی عرضه کنند طاعت اندک بی حرمتی گزاف کاری فراوان حسرتش بر حسرت بیفزاید و معصیت بر معصیت پس آن اعمال وی طاعت اندک و معصیت فراوان هر دو مهر کنند و بگردن وی اندر آویزند در نعش هم چنان و در لحد هم چنان و بقیامت هم چنان چنان که رب العزه گفت و کل إنسان ألزمناه طایره فی عنقه سه دیگر مرگ تحفه و کرامت است مؤمنان را و نیک مردان را فریشتگان رحمت بصد هزاران لطف و کرامت و رفق و راحت و بشری و بشارت قبض روح پاک ایشان میکنند و بالطاف و کرم و نواخت بی نهایت بشارت میدهند که سلام علیکم ادخلوا الجنة بما کنتم تعملون و مصطفی ص گفت تحفة المؤمن الموت عطاء مؤمن مرگ است زیرا که حجاب مؤمن از حق نفس اوست و مرگ برداشتن آن حجاب است و عارفان را هیچ عطای و تحفه بدان نرسد که راه دوست بریشان گشاده گردد و حجابها برداشته شود
از این مرگ صورت فکن تا نترسی ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۸- سورة الانفال- مدنیة » ۷ - النوبة الثانیة
... فإن یکن منکم مایة صابرة ای محتسبة یغلبوا مایتین و إن یکن منکم ألف یغلبوا ألفین بإذن الله قال ابن شبرمة و کذا النهی عن المنکر لا یحل للواحد ان یفر من اثنین اذا کانا علی منکر و له ان یفر من الاکثر ثم قال و الله مع الصابرین فمن یغلبهم
ما کان لنبی أن یکون له أسری سبب نزول این آیت آن بود که روز بدر بعد از آن هفتاد کس از صنادید قریش که کشته شدند هفتاد کس دیگر از مشرکان اسیر گرفتند مصطفی ص در کار ایشان باصحابه مشورت کرد ابو بکر صدیق گفت یا رسول الله هؤلاء قومک و اهلک و انی اری ان تأخذ منهم الفدیة فیکون ما اخذنا منهم قوة علی الکفار و عسی ان یهدیهم الله فیکونوا عضدا گفت یا رسول الله قوم تو اند و خویش و پیوند تواند قبیله و عشیره تواند اگر از ایشان فدا خواهد که مسلمانان را از آن قوتی باشد بر جنک دشمن مگر آن را وجهی بود و باشد که خدای ایشان را راه نماید و مسلمان شوند و مؤمنانرا از ایشان یاری باشد رسول خدا به عمر اشارت کرد که تو چه می گویی عمر گفت و الله ما اری ما رای ابو بکر و الله که در کار مشرکان آن رای نیست که ابو بکر راست رأی من آنست که مشرکان را از پشت زمین برداریم فلان کس که خویشاوند من است بدست من دهی تا به تیغ سر وی بردارم و عقیل را بدست علی دهی تا با وی همین کند و فلان کس که حمزه را برادر است بدست حمزه دهی تا همین کند ایشان ایمه کفر و ضلالت اند و اگر چه خویش و پیوند تو اند حق تو نشناختند و حرمت تو نداشتند و جز سزای قتل نه اند رسول خدا گفت یا ابا بکر مثل تو مثل ابراهیم خلیل است که گفت فمن تبعنی فإنه منی و من عصانی فإنک غفور رحیم و مثل عیسی که گفت إن تعذبهم فإنهم عبادک و إن تغفر لهم فإنک أنت العزیز الحکیم و یا عمر مثل تو مثل نوح است که گفت رب لا تذر علی الأرض من الکافرین دیارا و مثل موسی که گفت ربنا اطمس علی أموالهم و اشدد علی قلوبهم فلا یؤمنوا حتی یروا العذاب الألیم آن گه مصطفی بقول ابو بکر کار کرد و از ایشان فدا ستد عمر خطاب گفت دیگر روز بامداد بحضرت سید رفتم مصطفی را دیدم و ابو بکر که هر دو می گریستند گفتم یا رسول الله چه رسید شما را این ساعت که می گریید گفت یا عمر آن حکم که دی رفت و آن فداها که از ایشان ستده آمد خدا آن را نپسندید و عتاب کرد و اینک آیت فرستاد
ما کان لنبی أن یکون له أسری حتی یثخن فی الأرض قراءت بصری بیا است و اسری جمع اسیر مثل قتیل و قتلی ای لم یکن لنبی ان یشتغل بالاسر و الفداء لان ذلک یذهب بالمهابة یثخن ای حتی یکثر القتل و الاثخان الاکثار من القتل مشتق من الثخانة و هی الصلابة و الکثافة و قیل الشدة و القوة میگوید هیچ پیغامبر بر آن نبود که اسیر را دارد و فدا ستاند که داشتن و فدا ستدن هیبت و حشمت ببرد تا بسیار از آن اسیران می کشتند و در زمین می افکندند و مغلوب و مقهور خود میداشتند تا در دلهای مشرکان از پیغامبر و مؤمنان مهابت و رعب بود ابن عباس گفت این حکم روز بدر بود که مسلمانان اندک بودند و اسلام هنوز قوی نگشته بود باز که مسلمانان بسیار شدند و کار اسلام و مسلمانان بالا گرفت و قوی شد در کار اسیران این آیت آمد فإما منا بعد و إما فداء ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۹- سورة التوبة- مدنیة » ۱ - النوبة الاولى
... إلا الذین عاهدتم من المشرکین مگر آن گروهان از مشرکان که با ایشان پیمان بسته اید ثم لم ینقصوکم شییا و از شرطها که در عهد با شما کردند چیزی بنکاسته اند و لم یظاهروا علیکم أحدا و هیچ دشمن را از آن شما شما را یاری نداده اند فأتموا إلیهم عهدهم برید ایشان را پیمان که با ایشان کردید إلی مدتهم تا بآن درنگ که ایشان را نامزد کرده اند إن الله یحب المتقین ۴ که خدای دوست دارد پرهیزکاران از بد عهدی
فإذا انسلخ الأشهر الحرم که ماههای حرام بگذرد فاقتلوا المشرکین مشرکان را میکشید از آن گاه حیث وجدتموهم هر جای که یابید ایشان را و خذوهم و احصروهم و می گیرید و می پناوید و اقعدوا لهم کل مرصد و ایشان را می نشینید بهر دیده ای و می جویید فإن تابوا اگر باز گردند از شرک خویش و أقاموا الصلاة و نماز را بپای دارند و آتوا الزکاة و زکاة دهند فخلوا سبیلهم ایشان را ایمن دارید و راه ایشان باز دهید إن الله غفور رحیم ۵
که خدای آمرزگار است و بخشاینده ...
... کیف و إن یظهروا علیکم کی بود ایشان را پیمان و ایشان آنند که اگر بر شما قادر شوند و دست یاوند لا یرقبوا فیکم إلا و لا ذمة هرگز بر شما نه آزرم خویشاوندی دارند و نه سوگند و نه زینهار یرضونکم بأفواههم شما را بسخن خویش خشنود کنند و تأبی قلوبهم و دلهای ایشان می سرباز زند و أکثرهم فاسقون ۸ و بیشتر آنند از ایشان که در علم من فاسقان اند که مسلمانی را هرگز نیستند
اشتروا بآیات الله ثمنا قلیلا بسخنان خدای بهای اندک میخرند ازین جهان فصدوا عن سبیله تا از راه وی بر میگردند و میگردانند إنهم ساء ما کانوا یعملون ۹ بدکار که ایشان می کنند
لا یرقبون فی مؤمن إلا و لا ذمة در هیچ مؤمن نه آزرم خدای کوشند و نه زینهار و نه پیمان که نهادند و أولیک هم المعتدون ۱۰ و ایشان اند که اندازه درگذارانند و پیمان شکنان ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۹- سورة التوبة- مدنیة » ۱ - النوبة الثالثة
... فإن تابوا و أقاموا الصلاة الآیه حقیقت توبه پشیمانی است که در دل پدید آید دردی که از درون سینه سر برزند آتش خجل در دل وی افتد آب حسرت از دیده فرو ریزد نه بینی شاخی که در یک سر آن آتش زنی از آن دیگر سر آب قطره قطره میچکد مصطفی ص گفت من اذنب ذنبا فندم علیه فهو توبة
فضیل عیاض براهزنی معروف بود پیوسته با صد مرد در کمین مکابره نشسته بود شبی بر سر سنگی نماز میکرد ناگاه از کمین گاه غیب این تیر قهر که أ لم یعلم بأن الله یری بر جان و دل او زدند فضیل را چنان اسیر کرد که در نماز نعره بزد و بیفتاد کارش بجایی رسید که پیر عالمی گشت
ای جوانمرد صد هزاران ماهرویان فردوس از راه نظاره در بازار کرم منتظر ایستاده اند مگر عاصیی از پرده عصیان بیرون آید و قدم بر بساط توبه نهد تا ایشان جانها و دلها را در صدق قدم وی بر افشانند و بشارت بسمع وی رسانند که و بشر الذین آمنوا أن لهم قدم صدق عند ربهم
و إن أحد من المشرکین استجارک الایة اذا استجارک المشرک الیوم لا ترد حتی یسمع کلام الله فاذا استعاذ المؤمن طول عمره من الفراق متی یمنع من سماع کلام الله و کیف یکون فی زمرة من یقول لهم اخسؤا فیها و لا تکلمون و اذا قال الیوم لاعدایه فأجره حتی یسمع کلام الله فان لم یؤمن بعد سماع کلامه نهی عن تعرضه ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۹- سورة التوبة- مدنیة » ۲ - النوبة الاولى
... ما کان للمشرکین روا نیست و سزا نیست مشرکان را أن یعمروا مساجد الله که عمار و سکان باشند مسجدهای خدای را شاهدین علی أنفسهم بالکفر بر خویشتن گواهی دهان بکفر أولیک حبطت أعمالهم ایشان آنند که آنچه کردند پیش از حج و خدمت خانه آن تباه گشت همه و باطل و فی النار هم خالدون ۱۷ و فردا در آتش اند جاویدان
إنما یعمر مساجد الله در مساجد او باشد و آن را سازد من آمن بالله و الیوم الآخر او که ایمان دارد بخدا و بروز رستاخیز و أقام الصلاة و نماز بپای دارد و آتی الزکاة و زکاة دهد و لم یخش إلا الله و جز خدای کس را خدای نخواند فعسی أولیک أن یکونوا من المهتدین ۱۸ مگر که ایشان اند که بر راه راست اند
أ جعلتم سقایة الحاج و عمارة المسجد الحرام آب دادن حاج از زمزم و عمارت مسجد حرام و سدانة کعبه می برابر دارید کمن آمن بالله و الیوم الآخر با ایشان که بخدای ایمان آوردند و بروز رستاخیز و جاهد فی سبیل الله و جهاد کرد در سبیل خدای لا یستوون عند الله یکسان نیستند بنزدیک خدای عز و جل و الله لا یهدی القوم الظالمین ۱۹ و خدای پیش برنده کار بیدادگران نیست ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۹- سورة التوبة- مدنیة » ۲ - النوبة الثانیة
... و یتوب الله علی من یشاء من المشرکین کابی سفیان و عکرمة بن ابی جهل و سهیل بن عمر و هداهم للاسلام و الله علیم حکیم
أم حسبتم یعنی أ حسبتم أن تترکوا و لما یعلم الله الف صلت است یعنی و لم یعلم الله گفته اند که این خطاب با مؤمنان است قومی که فرمان بقتال ایشان را دشخوار آمد و کراهیت داشتند رب العالمین گفت ا حسبتم ان تترکوا علی الایمان فلا تؤمروا بالجهاد ابن عباس گفت خطاب با منافقان است ای أ حسبتم ان تترکوا ایها المنافقون علی ما انتم علیه من التلبیس و کتمان النفاق می پندارید که شما را با تلبیس و کتمان نفاق فرو گذارند بلا مجاهدة و لا برایة من المشرکین اینست خلاصه سخن
و لما یعلم الله این علم بمعنی رؤیت است ای و لم یر منکم مجاهدة و نیة صادقة و لم یتخذوا یعنی و لم یر الذین لم یتخذوا بینهم و بین الکافرین دخیلة مودة معنی آیت آنست که شما را چنین فرونگذارند نه مؤمنانرا بر ایمان مجرد و نه منافقان را بر کتمان نفاق تا قتال بر شما فریضه کنند و خدای بیند از شما که منافق کیست و موافق کیست و ببیند که با خدای و رسول و مؤمنان دوستی که دارد و با منافقان که دارد و خدای در ازل بعلم قدیم خود دانا بود دانست که موافق کیست و منافق کیست خواست که ایشان عمل کنند بر وفق علم وی تا ایشان را بآن عمل جزا دهد اگر خیر کنند ایشان را ثواب دهد و اگر شر کنند ایشان را عقوبت دهد چنان که لیجزی الذین أساؤا بما عملوا و یجزی الذین أحسنوا بالحسنی ...
... و بدان که در قرآن سه قوم را بشارت دادند بعذاب و عقوبت و ده قوم را بشارت داده اند بثواب و رحمت اما ایشان را که بشارت داده اند بعذاب یکی مشرکانند چنان که گفت بشر الذین کفروا بعذاب ألیم دیگر منافقان اند بشر المنافقین بأن لهم عذابا ألیما سدیگر قوم مانعان زکاةاند و الذین یکنزون الذهب و الفضة و لا ینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب ألیم اما آن ده نفر که بشارت ایشان بکرامت و مثوبت است مؤمنان اند چنان که خدای گفت و بشر المؤمنین بأن لهم من الله فضلا کبیرا و بشر الذین آمنوا أن لهم قدم صدق دوم محسنان اند و بشر المحسنین سوم منیبان اند و أنابوا إلی الله لهم البشری چهارم مخبتان اند و بشر المخبتین ای المتواضعین پنجم اولیاء و دوستان اند ألا إن أولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون قوله هم البشری فی الحیاة الدنیا و فی الآخرة
ششم مستقیمان اند در راه حق إن الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملایکة ألا تخافوا و لا تحزنوا و أبشروا بالجنة هفتم مستمعان کلام حق اند فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون أحسنه هشتم متقیان اند لتبشر به المتقین نهم صابران اند و بشر الصابرین دهم مجاهدان اند در سبیل خدا یبشرهم ربهم برحمة منه و رضوان درین جهان ایشان را خبر میدهد که در آن جهان چه ساخته از بهر ایشان رحمت و رضوان و نعیم و جنان و کرامت جاودان خالدین فیها أبدا دایما سرمدا الابد الدهر المستقبل من غیر آخر قط الماضی و جمع الابد آباد و ابید یقال لا افعل ابدا الأبید و ابدا الاباد و ابد الابدین إن الله عنده أجر عظیم لا ینقطع
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۹- سورة التوبة- مدنیة » ۳ - النوبة الاولى
قوله تعالی یا أیها الذین آمنوا ای ایشان که بگرویدید لا تتخذوا آباءکم و إخوانکم أولیاء پدران خویش و برادران خویش بدوستی مگیرید إن استحبوا الکفر علی الإیمان اگر ایشان می دوست دارند که کفر بگزینند بر ایمان و من یتولهم منکم و هر که ایشان را بپذیرد بدل و بدوست گیرد از شما که مؤمنان اید فأولیک هم الظالمون ۲۳ از بیدادگران است هم چون ایشان
قل گوی إن کان آباؤکم و أبناؤکم اگر چنان است که پدران شما و پسران شما و إخوانکم و أزواجکم و برادران شما و جفتان شما و عشیرتکم و خویشاوندان شما و أموال اقترفتموها و مالهای گرد کرده شما و تجارة تخشون کسادها و بضاعتی که دارید تجارت را که در آن از کاسدی میترسید و مساکن ترضونها و مسکنهای ساخته که پسندید أحب إلیکم اگر چنان است که این همه دوست تر است بشما من الله و رسوله از خدا و رسول وی و جهاد فی سبیله و کوشیدن با دشمن وی از بهر وی فتربصوا چشم میدارید حتی یأتی الله بأمره تا آن گه که خدای کار خویش آرد و فرمان خویش بسر شما و الله لا یهدی القوم الفاسقین ۲۴ و خدای پیش برنده و راه نمای کار فاسقان نیست
لقد نصرکم الله نهمار یاری کرد خدای شما را فی مواطن کثیرة در جایگاهها فراوان و یوم حنین إذ أعجبتکم کثرتکم روز حنین خوش آمد شما را اول انبوهی شما را فلم تغن عنکم شییا آن انبوهی شما را سود نداشت و بکار نیامد و ضاقت علیکم الأرض و تنگ گشت بر شما زمین از تنگ دلی و تنگ کاری بما رحبت زمین بدان فراخی ثم ولیتم مدبرین ۲۵ آن گه برگشتید بهزیمت پشت بداده ...
... چون می برگردانند ایشان را جهودان را از حق
اتخذوا أحبارهم جهودان گرفتند دانشمندان خویش را و رهبانهم و ترسایان راهبان خویش را أربابا من دون الله ایشان را بخدایی گرفتند فرود از خدای و المسیح ابن مریم و عیسی مریم را هم چنین و ما أمروا و نه فرمودند ایشان را إلا لیعبدوا إلها واحدا مگر که خدای پرستند یگانه یکتا لا إله إلا هو نیست خدایی جز او سبحانه عما یشرکون ۳۱ پاکی وی را از آنچه انباز با وی میخوانند
یریدون میخواهند أن یطفؤا نور الله که نور خدای و چراغ او بکشند بأفواههم بباد دهنهای خویش یأبی الله و ابا میکند خدای إلا أن یتم نوره مگر تمام کند نور خود و افروخته دارد چراغ و لو کره الکافرون ۳۲ و هر چند دشوار آید کافران را
هو الذی أرسل رسوله بالهدی او آنست که بفرستاد رسول خویش را محمد براه نمونی و دین الحق و دین راست لیظهره آن را تا آن را زبر دارد و پیروز آرد علی الدین کله بر همه دینهای دیگر و لو کره المشرکون ۳۳ و هر چند که دشوار آید مشرکان را
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۹- سورة التوبة- مدنیة » ۳ - النوبة الثانیة
... روی عبد الرحمن بن عوف ان النبی ص قال سنوا بهم سنة اهل الکتاب و روی ان النبی ص اخذ من مجوس هجر و روی عن علی ع قال کان للمجوس علم یعلمونه و کتاب یدرسونه و ان ملکهم سکر فوقع علی ابنته او اخته فاطلع علیه بعض اهل مملکته فجاءوا یقیمون علیه الحد و امتنع فرفع الکتاب من بین اظهرهم و ذهب العلم من صدورهم
اما سامره می گویند که قومی اند از جهودان و صابیان قومی اند از ترسایان و حکم ایشان حکم اهل کتاب است و ایشان که تمسک به صحف شیث و ابراهیم و داود ع کرده اند علما و رایشان مختلف اند قومی گفتند ملحق اند به اهل کتاب و قومی گفتند بعبده اوثان ملحق اند و قومی گفتند که از عبده اوثان جزیت پذیرند مگر که از عرب باشند فان العرب سیف الاسلام و فی ذلک ما
روی ان النبی ص صالح عبدة الاوثان علی العرب الا من کان من العرب ...
... ابن جریح گفت خود یک مرد گفت است از این نام وی فحاص و سبب آن بود که بخت نصر بابلی نسختهای تورات بسوخته بود در مسجد بیت المقدس و از آن زمین نسخت نمانده بود چون فرزندان بنی اسراییل که مانده بود پس کشتن پدران ایشان فرا رسیدند به تورات محتاج بودند و آن را نسخت نیافتند خدای تورات را از اول تا آخر در دل عزیر او کند پس از آن که وی را زنده کرده بود تا بر ایشان خواند ایشان بشنیدند و نسخت کردند قومی از ایشان گفتند این عزیر پسر خداست که مردم را توان چنین نیست
و قالت النصاری المسیح ابن الله این آن بود که خدای تعالی عیسی را به آسمان برد حواریان و قوم عیسی که وی را دریافته بودند و دیده هیچ نماندند و فرزندان ایشان در رسیدند که عیسی را ندیده بودند اما به وی ایمان داشتند پس مردی جهود نام وی بولس با ایشان آمد و دین ترسایی گرفت تا ایشان را بفریفت و دروغها نهاد در کار عیسی و دین ایشان بر ایشان شوریده کرد تا ایشان در شبهت افتادند قومی گفتند المسیح هو الله قومی گفتند هو ابن الله قومی گفتند ثالث ثلاثه و شرح قصه آنست که این بولس مردی بود دلاور کینه ور کافر دل و می خواست که قوم عیسی به هم بر او کند و دین ایشان بر ایشان شوریده کند و با جهودان می گفت ان کان الحق مع عیسی فکفرنا و جحدنا و النار مصیرنا فنحن مغبونون ان دخلوا الجنة و دخلنا النار می گفت غبنی عظیم باشد اگر فردا این قوم عیسی به بهشت روند و ما به دوزخ ناچار من تدبیری سازم که ایشان را از راه ببرم و از اسلام بر گردانم و کانوا علی دین الاسلام احدی و ثمانین سنة بعد رفع عیسی یصلون الی القبلة و یصومون رمضان پس این بولس اسبی داشت نیکو که بر پشت آن جنگ کردی با ایشان و قوم عیسی از قتل و طعن وی ایمن نبودندی رفت و آن اسب را پی کرد و خاک بر سر نهاد و گریستنی و زاریی عظیم در گرفت ایشان گفتند چه رسید ترا درین وقت
گفت ندایی شنیدم از آسمان که ترا هرگز توبه نپذیرم مگر که ترسا شوی و دین عیسی گیری و اکنون از دین جهودی توبه کردم ایشان او را در کنیسه فروآوردند و یک سال در خانه ای نشست که از آن خانه بیرون نیامد تا کتاب انجیل بخواند و بیاموخت پس بیرون آمد و گفت ندایی از آسمان شنیدم که ان الله قبل توبتک ...
... أنی یؤفکون یصرفون عن الحق الی الباطل و قیل یؤفکون یکذبون
اتخذوا أحبارهم یعنی علمایهم و هم بنو هارون و رهبانهم جمع راهب کفارس و فرسان و هم اصحاب الصوامع مشتق من الرهبة و مصدره الرهبانیة أربابا ای آلهة من دون الله یعنی اطاعوهم فی معاصی الله عدی بن حاتم گفت رسول خدا برایة می خواند به این آیت رسید گفتم
یا رسول الله انهم لهم یکونوا یعبدون من دون الله قال اجل و لکن کانوا اذا احلوا لهم الحرام استحلوه و اذا حرموا علیهم الحرام حرموه فتلک عبادتهم ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۹- سورة التوبة- مدنیة » ۳ - النوبة الثالثة
قوله تعالی یا أیها الذین آمنوا لا تتخذوا آباءکم و إخوانکم الایة علامة الصدق فی التوحید قطع العلاقات و مفارقة العادات و هجران المعارف و الاکتفاء بالله علی دوام الحالات هر که حلقه انقیاد شرع در گوش فرمان کند به بهشت رسد هر که دیده حرص بناوک فقر و فاقة بدوزد از دوزخ برهد هر که صفات خود قربان مهر ازل کند اسرار علوم حقیقت از دل وی سر برزند هر که یعقوب وار در بیت الاحزان عشق نشیند و از علایق و خلایق ببرد بصحبت مولی رسد از خداوندان همت یکی خلیل بود ابراهیم در بدایت کار دنیا را بر مثال ستاره پیش دیده وی در آوردند پس عقبی بینی اندر صورت ماه جمال خود بر دیده خلت وی جلوه کرد پس نفس اماره و مهر اسماعیل بحکم بعضیت بر صفت آفتاب خود را بدو نمود خلیل در نگرست بر هیچ چیز از موجودات آثار عز فقر و نشان ازل ندید گفت نخواهم لا أحب الآفلین همی بیکبار از کل کون اعراض کرد دنیا بداد و دل از فرزند برداشت و نفس خود را بآتش نمرود سپرد گفت فإنهم عدو لی إلا رب العالمین هر که خواهد که در کوی موافقت بر بساط محبت منزل کند مرکب علاقت را یکبارگی پی کند
پیر طریقت از اینجا گفته کوی دست علاقت از دامن حقیقت کی رهان شود تا خورشید وصال از مشرق یافت تابان شود و زیادت بی کران شود و دل و جان هر سه بدوست نگران شود احمد یحیی دمشقی روزی پیش پدر و مادر نشسته بود گفتند یا احمد از پیش ما بر خیز و هر کجا خواهی رو و ما ترا در کار خدا کردیم احمد آب حسرت در دیده بگردانید بر پای خاست روی سوی قبله کرد گفت الهی تا کنون پدری و مادری داشتم اکنون جز تو ندارم از شهر دمشق بدر آمد روی بجانب کعبه نهاد و آنجا مقیم شد تا بیست و چهار موقف دریافت بعد از آن خواست تا قصد زیارت پدر و مادر کند بشهر دمشق باز آمد بدر سرای رسید حلقه در بجنبانید ما در آواز داد که من علی الباب قال انا احمد مادر گفت ما را فرزندی بود او را در کار خدا کردیم احمد و محمد را با ما چه کار و حکایت ابراهیم ادهم معروفست که آن فرزند وی آرزوی دیدار پدر کرد از بلخ برخاست و بحج شد چون بموسم رسید ابراهیم او را دید ازو برگشت و بگوشه باز شد بسیار بگریست و آن گه گفت
هجرت الخلق طرا فی هواکا ...
... ترا از دریا گمان چیست که ترا جویی نه عبد الرحمن بن ابی بکر روز احزاب بیرون آمد در صف کافران باستاد و هنوز در اسلام نیامده بود مبارز خواست ابو بکر بیرون آمد بر عزم آن که با وی جنک کند عبد الرحمن چون روی پدر دید برگشت و روی برگردانید و از بهر حشمت ابو بکر کس از یاران وی بیرون نشد ابو بکر را گفتند اگر پسرت حرب کردی تو چه خواستی کرد گفت بان خدایی که محمد را براستی بخلق فرستاد که بر نگشتمی تا او مرا بکشتی یا من او را بکشتمی
لقد نصرکم الله فی مواطن کثیرة و یوم حنین إذ أعجبتکم کثرتکم عجب غول راهست و آفت دین و سبب زوال نعمت و کلید فرقت و مایه غفلت عجب آنست که طاعت خود بزرگ داند و خدمت از خود شناسد و بچشم پسند درونگرد بحکم خبر بفتوی نبوت طاعت این چنین کس هرگز بر فرق وی برنگذرد پیر طریقت گفت الهی از دو دعوی بزینهارم و زهر دو بفضل تو فریاد خواهم از آنکه پندارم که بخود چیزی دارم یا پندارم که بر تو حقی دارم الهی از آنجا که بودیم برخاستیم لکن بآنجا نرسیدیم که میخواستیم الهی هر که نه کشته بی خودی است مردار است مغبون اوست که نصیب او از دوستی گفتار است او را که دین راه جان و دل بکار است او را با دوست چه کار است مصطفی ص گفت لو لم تذنبوا لخشیت علیکم ما هو اشد من الذنب العجب العجب و قال ص بیس العبد عبد تخیل و اختال و نسی الکبیر المتعال بیس العبد عبد تجبر و اعتدی و نسی الجبار الاعلی بیس العبد عبد سهی و لهی و نسی المقابر و البلی
بیس العبد عبد غناء و طغا و نسی المبتدا و المنتهی
یا أیها الذین آمنوا إنما المشرکون نجس کافران خبیث اند دلهاشان بنجاست کفر آلوده و بدود شرک سیاه گشته هرگز آب توحید بآن نرسیده که عنایت ازل ایشان را در نیافته باین خبث و نجاست سزاء مسجد کی باشد که مشهد قرب حق است و مخیم الطاف کرم جای پاک جز پاکان را بخود راه ندهد ان الله تعالی طیب لا یقبل الا الطیب بهشت جای پاکان است چنان که گفت و مساکن طیبة فی جنات عدن جز پاکان و مؤمنان را بخود راه ندهد نورث من عبادنا من کان تقیا و دلهای مؤمنان که بآب توحید شسته و بجاروب حسرت رفته و بساط مهر ازل در آن گسترده و از علایق و اغیار در حقیقت افراد خالی گشته لا جرم مخل خرگاه قدس عزت گشته و میدان مواصلت حق شده که انا عند المنکسرة قلوبهم من اجلی
پیر طریقت گفت الهی نزدیک نفسهاء دوستانی حاضر دل ذاکرانی از نزدیک نشانت میدهند و برتر از آنی و از دورت میجویند و نزدیکتر از جانی ندانم که در جانی یا جان را جانی نه اینی و نه آنی جان را زندگی می باید تو آنی نیکو گفت آن جوان مرد که گفت ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۹- سورة التوبة- مدنیة » ۴ - النوبة الاولى
قوله تعالی یا أیها الذین آمنوا ای ایشان که بگرویدند إن کثیرا من الأحبار و الرهبان بسیاری از این دانشمندان جهودان و خداترسان ترسایان لیأکلون أموال الناس بالباطل مالهای مردمان میخورند به ناروای و ناراست و ناشایست و یصدون عن سبیل الله و برمی گردانند مردمان را از راه خدای و الذین یکنزون الذهب و الفضة و ایشان که زر و سیم گنج می نهند و لا ینفقونها فی سبیل الله و آن را از بهر خدا نفقت نمیکنند و در جهاد با دشمن وی فبشرهم بعذاب ألیم ۳۴ بشارت ده ایشان را بعذابی دردنمای
یوم یحمی علیها فی نار جهنم آن روز که آن را می تاوند و بر آن آتش می افروزند در دوزخ فتکوی بها جباههم و داغ میکنند بآن پیشانیهای ایشان را و جنوبهم و ظهورهم و پهلوهای ایشان و پشتهای ایشان هذا ما کنزتم لأنفسکم و ایشان را میگویند این آن گنج است که خویشتن را می نهادید فذوقوا ما کنتم تکنزون ۳۵ چشید جزاء آن گنجی که خود را مینهادید
إن عدة الشهور عند الله شمار ماهها بنزدیک خدای اثنا عشر شهرا آنست که ماهها دوازده است فی کتاب الله در خواست خدای و دانش و پسند خدای یوم خلق السماوات و الأرض از آن روز که آسمانها و زمین آفرید منها أربعة حرم از آن چهار ماه حرام با آزرم ذلک الدین القیم این است شمار راست فلا تظلموا فیهن أنفسکم در آن ماههای حرام بر خویشتن ستم مکنید و قاتلوا المشرکین کافة و مشرکان همواره کشتن کنید کما یقاتلونکم کافة هم چنان که ایشان با شما هموار کشتن کنند و اعلموا أن الله مع المتقین ۳۶ و بدانید که خدای با پرهیزکاران است
إنما النسی ء تأخیر حرمت ماه حرام تا ماه صفر زیادة فی الکفر بافزایشی است بر سری در کفر یضل به الذین کفروا که کافران بآن بی راه تر شوند و می کنند یحلونه عاما حلال میکنند محرم را یک سال و یحرمونه عاما و آن را حرام میدارند و آزرم آن بجای میدارند یک سال لیواطؤا میخواهند که بهوا و مراد خویش برابری جویند و کنند عدة ما حرم الله وانهادی که خدای نهاد و پسندی که او پسندید و عددی که وی نهاد فیحلوا ما حرم الله تا حرام کرده خدای حلال کنند زین لهم سوء أعمالهم بر آراستند ایشان را کارهای ایشان و الله لا یهدی القوم الکافرین ۳۷ خدای راه ننماید و کار نسازد قوم کافران را یا أیها الذین آمنوا ای ایشان که بگرویدند ما لکم چه رسید شما را إذا قیل لکم آن گه که شما را گویند انفروا فی سبیل الله بیرون شوید در جهاد از بهر خدای اثاقلتم إلی الأرض با زمین گرایید و گران خیزید أ رضیتم بالحیاة الدنیا من الآخرة باین جهان بسنده کردند بدل از آن جهان فما متاع الحیاة الدنیا نیست برخورداری و روزگار گذاشت این جهان فی الآخرة در مقابل آن جهان إلا قلیل ۳۸ مگر اندکی
إلا تنفروا اگر بیرون نشوید بغزا یعذبکم عذابا ألیما عذاب کند شما را عذابی دردنمای و یستبدل قوما غیرکم و بجای شما قومی دیگر آرد بیرون شدن را بجنگ دشمن وی و لا تضروه شییا و خدای را و رسول را هیچ گزند نیارید و الله علی کل شی ء قدیر ۳۹ و خدای بر همه چیز از تغییر و تبدیل قادر است و توانا
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۹- سورة التوبة- مدنیة » ۴ - النوبة الثانیة
قوله تعالی یا أیها الذین آمنوا إن کثیرا من الأحبار و الرهبان حبر نامی است دانشمندان اسراییلی را هم چنان که عالم نامی است دانشمند عربی را پس علماء اسلام را بدان نام خواندند انس گوید کنا من قراء البقرة و آل عمران فینا فنسمیه الحبر یعنی لکثرة ما فیها من الفقه و فی روایة من قرأ سورة البقرة و آل عمران جد فینا ای عظم فی اعیننا و شرف و راهب نامی است متعبد ترسایان را از بهر آنکه ایشان عبادت خویش بر رهبت نهادند و بیم سخت آنکه آن تعبد ایشان برهبت رهبانیت نام کردند و گفته اند احبار درین آیت علماء جهودان اند از اولاد هارون و رهبان زاهدان ترسایانند و اصحاب صوامع میگوید اینان مالهای مردم میخورند و میبرند بباطل و ناشایست یعنی که حکم میکنند و در حکم رشوت می ستانند مصطفی ص گفت لعن الله الراشی و المرتشی فی الحکم
و قیل کانوا یاخذون الرشی من ملوکهم و کبرایهم و یکتمون نبوة النبی ص عن جهالهم و یصدون عن سبیل الله ای یصرفون الناس عن الایمان بمحمد ص و الذین یکنزون الذهب و الفضة الآیة در تفسیر آورده اند که در سبب نزول این آیت میان معاویه و ابو ذر در شام مناظره رفت ...
... قال علی ع اربعة آلاف فما دونها نفقة و ما فوقها کنز
و الکنز جمع الشی ء و تکنیفه تقول هو مکتنز اللحم و الکنز المال الکثیر مدفونا و غیر مدفون و لا ینفقونها کنایة عن الاموال و الکنوز و قیل عن الفضة ای لا ینفقون الفضة فضلا عن الذهب و گفته اند ها کنایت از مصدر است ای لا ینفقون نفقة و قیل لا ینفقونها فی سبیل الله دلیل علی ان الآیة نزلت فی منع الزکاة لان من ادی زکاته من ماله فقد انفق فی سبیل الله ما یجب فی ماله و گفته اند این آیت اهل کوفه را حجت است که زکاة بر پیرایه زنان واجب دانند که خدای نگفت الذین یکنزون الدنانیر و الدراهم بل گفت الذهب و الفضة
و قد یقع اسم الذهب و الفضة علی الحلی و جماعتی صحابه و تابعین برین حکم کرده اند عن عبد الله مسعود و عبد الله عمر و عایشه و مجاهد و عطا و ابن سیرین و هو قول سفیان و اهل العراق اما مذهب شافعی آنست که در پیرایه مباح زکاة واجب نیاید که مصطفی ص گفت لا زکاة فی الحلی ...
... یا أیها الذین آمنوا ما لکم إذا قیل لکم انفروا فی سبیل الله اثاقلتم إلی الأرض
این آیت تحریض مؤمنان است بر غزای تبوک از جانب روم رسول خدا بعد از فتح مکه و بعد از جنگ طایف و غزو حنین به مدینه باز شد و از ذو الحجه تا رجب در مدینه همی بود تا او را جهاد فرمودند با اهل شام و روم و رسول خدا بهر غزوی که رفتی اول آشکارا بنه گفتی راه دور بود و گرما سخت و دشمن بسیار و مردم را آن وقت قحط دنیا رسیده و دست تنگ شده صریح بگفت که کجا میرویم تا ساز و برگ آن را و آن قتال بتمامی بسازند و بر یاران صعب آمد و دشخوار که در مدینه آن وقت خرما و میوه رسیده بود و نمی خواستند از سر آن برخاستن و بگرماء گرم بیرون رفتن چون رسول خدا ایشان را از آن غزو خبر داد سه فرقت شدند قومی بجان و دل قبول کردند و بخوش دلی پیش آمدند و رفتن را بر ایستادند و هم المهاجرون و الانصار
و فرقتی آن بودند که بر ایشان آن فرمان دشخوار آمد اما طاعت خدای و رسول ایثار کردند بر هوا و مراد خویش و فرمان را گردن نهادند و عزم رفتن کردند سوم فرقت با مراد و هواء خویش بر نیامدند و دستوری تخلف خواستند و رسول خدا ایشان را دستوری داد در شان ایشان این آیت آمد ما لکم استفهام انکار است یعنی ای شی ء لکم چه بودست شما را و چه رسید که چون شما را بغزو فرمودند اثاقلتم ای تثاقلتم و تباطأتم و ملتم الی الاقامة بالمدینه این چنان است که کسی گران خیز را گویند زمین وی را بگرفت و قیل معناه اطمأننتم الی الدنیا و رکنتم الی شهواتها أ رضیتم بنعیم الحیاة الدنیا من نعیم الآخرة فما متاع الحیاة الدنیا فی الآخرة إلا قلیل ای ما یتمتع به فی الدنیا قلیل عند ما یتمتع به اولیاء الله عز و جل فی الجنة آن گه ایشان را در آن تخلف که کردند بیم داد و تهدید کرد گفت إلا تنفروا نفیر نامی است سپاه را میگوید اگر شما با این سپاه اسلام بیرون نشوید بجنگ روم خدای شما را عذاب کند یعنی بامساک المطر و الجدوبة و القحط و ظفر الاعداء ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۹- سورة التوبة- مدنیة » ۵ - النوبة الاولى
... انفروا خفافا و ثقالا بیرون شوید سبک بالان و گران باران و جاهدوا بأموالکم و أنفسکم فی سبیل الله و جهاد کنید بمال خویش و تن خویش از بهر خدای ذلکم خیر لکم آن شما را به است إن کنتم تعلمون ۴۱ گردانید
لو کان عرضا قریبا اگر عرضی بودی ازین جهان و چیزی که فرا دست رسیدی نزدیک و سفرا قاصدا و سفری بچم و لاتبعوک بیامدندی بر پی تو و لکن بعدت علیهم الشقة و لکن راه دور شد و رفتن بر ایشان گران آمد و سیحلفون بالله و سوگندان میخورند بخدای لو استطعنا لخرجنا معکم که اگر توانستیم ما بیرون آمدیمی غزا را با شما یهلکون أنفسهم در هلاک خویش می باشند و در تباهی خویش و الله یعلم إنهم لکاذبون ۴۲ و خدای میداند که ایشان دروغ زنان اند
عفا الله عنک در گذاشت خدای از تو لم أذنت لهم چرا دستوری دادی ایشان را حتی یتبین لک تا پیدا شدی الذین صدقوا ایشان که عذرها راست میگفتند و تعلم الکاذبین ۴۳ و بدانستید ایشان که دروغ میگفتند ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۹- سورة التوبة- مدنیة » ۵ - النوبة الثانیة
... فقال یا أبا بکر و اذا کان شی ء احببت ان یکون بک دونی قال نعم و الذی بعثک بالحق ما یکون من ملمة الا احببت ان یکون بآل ابی بکر دونک
چنان بهم میرفتند تا بغار و این غار کوه ثبیر است بر در مکه و میگویند غار ثور است بزیر مکه بر راه مدینه پس ابو بکر از پیش در غار رفت و در همه غار میگشت و پهلو بر زمین مینهاد پس باز میگشت و باز بر می خاست رسول خدا گفت چه می کنی یا أبا بکر گفت یا رسول الله غیر انست و غیر ان از حشرات و هوام زمین و سباع خالی نبود خواستم که اگر از این چیزی باشد باری بمن رسد نه بتو که رنج تو نخواهم ابو بکر دست بهر جایی و بهر گوشه فرا میکرد تا چه بند آخر سوراخی دید پای خود بر در آن سوراخ نهاد و بنشست چون ایشان در غار قرار گرفتند رب العالمین عنکبوت را فرستاد تا بر در غار همان ساعت خانه خویش بساخت و دو مرغ حمامه آمدند و بر در غار نشستند و همان ساعت خانه بنهادند و گفته اند که بر در غار درختی بر آمد آن ساعت چنان که ایشان را بپوشید بامداد کافران خبر یافتند و بر پی ایشان بیرون آمدند تا بگیرند چون نزدیک غار رسیدند ابو بکر گفت یا رسول الله اتینا آنک آمدند دشمن و بما رسیدند مصطفی گفت لا تحزن إن الله معنا اندوه مدار یا أبا بکر که خدای با ماست پس گفت اللهم اعم ابصارهم عنا بار خدایا دیدها و چشمهاشان از ما در پوشش آر تا ما را نبینند ایشان بدر غار رسیدند خانه عنکبوت دیدند بر در غار تنیده و مرغ خایه نهاده و درخت بر آمده گفتند اگر درین جایگه کسی بودی از این هیچ نبودی و گفته اند امیة بن خلف بر در غار بول کرد چنان که رشاش آن به ابی بکر میرسید و ایشان را نمی دید و در خبر است که ابو بکر گفت یا رسول الله لو نظر احدهم الی قدمه لابصرنا اگر یک تن از این که ما میجویند فرا پشت پای خود نگرد ما را به بیند مصطفی جواب داد بو بکر را یا ابا بکر ما ظنک باثنین الله ثالثهما چه ظن بری به دو تن که سه دیگر ایشان خدای است اندوه مدار که خدای با ما است
فأنزل الله سکینته علیه ای القی فی قلب ابی بکر ما سکن به و السکینة ما یوجب السکون و الامن علیه این ها با مصطفی شود و گفته اند با ابو بکر شود و این درست تر است فان النبی لم یخف بل کان ص ساکن القلب رابط الجاش
و أیده بجنود لم تروها یعنی الملایکة رب العالمین آن شب فریشتگان را فرستاد تا بر در غار بایستادند و غار بر کافران پوشیده داشتند و قیل ایده بالملایکة یوم بدر و یوم الاحزاب و یوم حنین مجاهد گفت رسول خدا و بو بکر در آن غار سه روز بودند و بو بکر را مولایی بود شبان نام وی عامر بن فهیر ابو بکر او را فرمود تا هر شب گله گوسپند بدر غار آرد او همی آورد و ایشان از آن شیر همی خوردند پس از سه روز بیرون آمدند و عبد الله بن اریقط اللیثی دلیل ایشان و به راه مدینه فرو رفتند و کافران نومید و خاسر بازگشتند و گفته اند قریش در مکه جمع شدند تا در کار ایشان و در گرفتن ایشان تدبیر سازند ابو جهل گفت هر که ایشان را باز آورد بقهر من او را صد شتر دهم و ده اوقیة زر سراقة بن مالک بن جعشم گوید من بطمع آن ضمان بو جهل برخاستم و ستور را زین بر نهادم و سلاح بر گرفتم سه بار بر ستور نشستم هر سه بار مرا بیفکند آخر بر نشستم و رفتم تا بنزدیک ایشان رسیدم ابو بکر باز نگرست سراقه را دید گفت یا رسول الله آنک سراقه مبارز عرب آمد و نزدیک بما رسید و سراقه آن بود که در جنگ هزار سوار با وی پای بنه داشتی بو بکر چون وی را دید بترسید رسول خدا گفت لا تخف یا با بکر فان الله معنا
پس رسول گفت اللهم اکف شر سراقة بما شیت
در حال سنب ستورش بزمین فرو شد تا بشکم گفت یا محمد من بتو عهد کردم که ترا گزند نرسانم و نرنجانم و هر که اندرین راه بطلب تو آید شر وی از تو دفع کنم رسول دعا کرد تا پای اسب از زمین بر آمد سراقه گفت یا محمد من دانم که کار تو بالا گیرد و پایگاه تو بلند شود مرا نامه ده تا میان من و تو نشانی باشد ابو بکر نامه نوشت گویند بر سنگی و گویند بر شانه گوسفندی نوشت وی اندر کنانه نهاد و یک تیر بر کشید گفت مرا درین راه هم شتر است و هم گوسفند این تیر نشان من باشد با شما تا هر چه خواهید بشما دهند رسول گفت یا أبا بکر ما را بطعام سراقه حاجت نیست این هم چنان است که مصطفی در کار قوم خویش حزن نمود و خلاف نیست که آن حزن از رسول طاعت بود و رب العزة او را گفت لا تحزن علیهم و اخفض جناحک للمؤمنین و لا یحزنک قولهم و لا یحزنک الذین یسارعون فی الکفر فلم یکن نهی الله تعالی ایاه عن الحزن دلیلا علی ان حزنه کان معصیة فکذلک حزن ابی بکر
و جعل کلمة الذین کفروا السفلی یعنی الشرک و کلمة الله هی العلیا یعنی لا اله الا لله و قیل کلمة الله قوله لأغلبن أنا و رسلی و گفته اند و جعل کلمة الذین کفروا السفلی اینجا سخن تمام شد یعنی که خدای سکالش بدایشان و هم سخنی و همسازی و مکر ایشان زیر کرد و مغلوب و مقهور پس ابتدا کرد و گفت و کلمة الله هی العلیا سخن خدای و تقدیر و مکر او غالب است و قاهر و اگر خواهی پیوسته خوان بر قرایت یعقوب حضرمی و کلمة الله بنصب تا یعنی که خدای کلمه کافران را زیر آورد و کلمه خویش را بر آورد ...
... قوله لا یستأذنک ای فی التخلف عن الجهاد الذین یؤمنون بالله و الیوم الآخر أن یجاهدوا
یعنی ان لا یجاهدوا او کراهة أن یجاهدوا بأموالهم و أنفسهم و الله علیم بالمتقین
إنما یستأذنک فی التخلف الذین لا یؤمنون بالله و الیوم الآخر و ارتابت قلوبهم شکوا فی دینهم و اضطربوا فی اعتقادهم فهم فی ریبهم یترددون التردد التصرف فی الذهاب و الرجوع مرات متقاربة قال ابن بحر عوتب لانه اذن القوم فی الخروج معه و لم یکن لهم ان یستاذنوا فی الخروج و لا فی التخلف بل کان علیهم ان یقتصروا فی الخروج علی دعاء العامة قال ثم ذم من استأذن فی الخروج و الذی استاذن فی التخلف ...
... و فیکم سماعون لهم ای منافقون یخبرونهم باخبارکم و قیل و فیکم سماعون لهم من یسمع کلامکم و یطیعکم و لو کان هؤلاء المنافقون فی صحبتکم افسدوهم علیکم و الله علیم بالظالمین المنافقین بینهم عبد الله بن ابی و عبد الله نضل و عبد الله بن نبتل و جد بن قیس و رفاعة بن تابوت و اوس بن قبطی
لقد ابتغوا الفتنة میگوید اگر این منافقان در این غزا تخلف نمودند ایشان را عادت است و در غزاء احد همچنین بودند که عبد الله ابی با منافقان روز احد برگشت و گفت لو نعلم قتالا لاتبعناکم و گفته اند من قبل آنست که چون آمدن مصطفی به مدینه نزدیک بود و خبر افتاد عبد الله ابی سلول را رییس منافقان از آن کراهیت و رنج عظیم آمد که عرب مدینه می سگالیدند که وی را بر خویشتن ملک کنند تا فرقت از میان اوس و خزرج برخیزد چون رسول خدا بمدینه آمد آن کار فرو بست و باطل شد عبد الله ابی و منافقان بجهودان میگراییدند تا جهودان در نبوت مصطفی طعن میکردند و مردمان درود و شک می افکندند و دلهای ضعیف میشورانیدند فذلک قوله لقد ابتغوا الفتنة من قبل و قیل معناه ان جماعة منهم أرادوا به القتل فی لیلة العقبه و قلبوا لک الأمور ای اجتهدوا فی الحیلة علیک و الکید بک و التقلیب ان تجعل اسفله اعلاه و باطنه ظاهره و معناه النفاق فان المنافق ظاهره خلاف باطنه حتی جاء الحق ای غلب الاسلام الشرک و ظهر امر الله و علا دین الله و هو الاسلام و قیل حتی اخزاهم الله باظهار الحق و اعزاز الدین علی کره منهم
و منهم من یقول ایذن لی این آیت در شأن جد بن قیس الخزرجی آمد مردی بود از معروفان منافقان رسول خدا گفت باو هل لک فی جهاد بنی الاصفر تتخذ منها سراری و وصفاء قال یا رسول الله لقد عرف قومی انی رجل مغرم بالنساء و انی اخشی ان رأیت بنات الاصفر ان لا اصبر عنهن فلا تفتنی بهذا و ایذن لی فی القعود عنک و اعینک بمالی فاعرض عنه النبی علیه السلام و قال قد اذنت لک فانزل الله هذه الآیة ...