گنجور

 
۳۷۴۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۴ - النوبة الثالثة

 

... پس دیگر بار بزنا اقرار داد پس رسول خدا بفرمود تا وی را رجم کردند آن گه یاران را گفت استغفروا لماعز بن مالک لقد تاب توبة لو قسمت بین امة لوسعتهم

با اینهمه آورده اند که بار خدای عالم آن سوخته را در سر بشنوانید که یا ماعز ندانسته بودی که ما رسول تنفیذ احکام شرع را فرستادیم و حاکم مملکت کردیم چون نزدیک وی شدی وی اندر حکم کردن و حد راندن تقصیر نکند که قلم شرع بدو داده ایم آن گه بدرگاه او شدی ترا رجم کرد چرا بدرگاه من نیامدی تا توبت تو پذیرفتمی و گناهت در گذاشتمی فانی أنا الغفور الرءوف إنما التوبة علی الله للذین یعملون السوء بجهالة الآیة توبت نشان راه است و سالار بار و کلید گنج و شفیع وصال و سر همه شادی و مایه آزادی

اول پشیمانی در دل است پس عذر بر زبان پس بریدن از بدی و بدان در خبر می آید که ره که توبه کند و رفیقان بد بنگذارد تایب نیست هر که توبه کند وطعام و شراب بنگذارد تایب نیست هر که توبه کند و جامه خواب بنگذارد و خواب از دیده بیرون نکند تایب نیست هر که توبه کند و از مال وی آنچه از قوت بسر آید انفاق نکند تایب نیست شرط توبه آنست که از همه موجودات دل بر گیرد و روی در حق آرد هر خون و گوشت که بر هفت اندام دارد بریاضت فرو گذارد ...

... بوسه بر خاک کف پای ز خود بیزار زن

نه هر که در راه شریعت توبه کرد بعفو و مغفرت رسید از روی حقیقت بصدق محبت رسید روزگاری داود پیغامبر ع میگریست و تضرع میکرد آخر او را گفتند یا داود لم تبکی و قد غفرت لک و أرضیت خصمک و قبلت توبتک چرا می گریی و ترا آمرزیدم و خصمت خشنود کردم و توبت تو قبول کردم و عذرت بپذیرفتم گفت بار خدایا میدانم لکن آن وقت خوش که داشتم در صحبت و آن نفس که مرا با تو بود در خلوت باز ده گفت یا داود هیهات ذاک ود قد مضی

فخل سبیل العین بعدک بالبکا ...

میبدی
 
۳۷۴۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۵ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی یا أیها الذین آمنوا لا یحل لکم أن ترثوا النساء کرها الآیة هم نداست و هم تنبیه هم اشارتست و هم شهادت و هم حکم یا نداست ایها تنبیه است الذین اشارت است آمنوا شهادت است لا یحل لکم أن ترثوا النساء کرها حکم است و بیان حکم آنست که این زنان مستضعفان اند و در تحت قهر شما اسیرانند نگر تا ایشان را نرنجانید و از راه تلبیس و تدلیس بر ایشان حکم نکنید و قهر نرانید و آنچه شرع نپسندد از ایشان در نخواهید بلکه با ایشان بمعروف زندگانی کنید و عاشروهن بالمعروف ای بتعلیم الدین و التأدب باخلاق المسلمین راه دین و دیانت بایشان نمایید و آداب مسلمانی و شریعت ایشان را در آموزید و ایشان را از آتش بپرهیزید چنان که جای دیگر گفت قوا أنفسکم و أهلیکم نارا آداب صحبت در معاشرت با ایشان نگه دارید و رنج ایشان احتمال کنید و بار خدمت و رنج خویش بر ایشان منهید هر چند که از روی ظاهر علی الخصوص زنان را میگوید اما از روی اشارت علی العموم همه مسلمانان را میگوید

نگرید تا خویشتن را بهیچ وقت بر هیچ مسلمان حق و فضل واجب نبینید و از مهینان خویش خدمت نخواهید و بر کمینان زور نکنید و بر اهل ضعف صولت ننمایید بلکه در مراعات و مواسات ایشان بکوشید و بایشان تقرب کنید

به داود ع وحی آمد که ای داود اگر شکسته ای بینی در راه ما یا دل شده ای در کار ما نگر تا او را خدمت کنی بلقمه ای نان بشربتی آب بدو تقرب جویی و در بر آفتاب نور دلش بنشینی ای داود دل آن درویش درد زده مشرقه آفتاب نور ماست آفتاب نور جلال ما پیوسته در غرفه دل او می تابد

پیر طریقت گفت ای مسکین اگر نتوانی که باو تقرب جویی باری بدل اولیاش تقرب جوی که بر دل ایشان اطلاع کند هر که را در دل ایشان بیند وی را بدوست گیرد نبینی که مصطفی ص با ضعفاء مهاجرین بنشستی و خود را در ایشان شمردی و گفتی الحمد لله الذی جعل فی أمتی من امرت ان اصبر نفسی معهم و ذلک فی حدیث ابی سعید الخدری رض قال کنت فی عصابة فیها ضعفاء المهاجرین و ان بعضهم یستر بعضا من العری و قاری یقرأ علینا و نحن نستمع الی قراءته فجاء النبی ص حتی قام علینا فلما رآه القاری سکت فسلم فقال ما کنتم تصنعون ...

... گویند آن مال چهل هزار درم بود زن آن مال پیش خویش بخاک فرو ریخت و میگفت متاع قلیل من حبیب مفارق

حرمت علیکم أمهاتکم الآیة اشارت این آیت آنست که بناء شرع بر تعبد است نه بر تکلف و قانون دین منقول است نه معقول و مایه سنت تسلیم است نه تعلیل تسلیم راهیست آسان منزل آن آبادان مقصد آن رضاء رحمن تکلف و تصرف راهیست دشخوار منزل آن خراب مقصد آن ناگوار هان از راه تکلف خیز و در تسلیم آویز وز تصرف و تعلیل بپرهیز آنچه شرع حرام کرد محرم دان بی علت حوالت آن بر ارادت بناء آن بر مشیت بجای محرم گر محلل بودی همان بودی و سایغ در شرع مقدس بودی و بی علت و بی شبهت بودی فهو الحق جل جلاله یفعل ما یشاء و یحکم ما یرید من یحرم ما یشاء علی من یشاء و یبیح ما یشاء لمن یشاء لا علة لصنعه و لا معترض علی حکمه

میبدی
 
۳۷۴۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۶ - النوبة الاولى

 

قوله تعالی و من لم یستطع منکم و هر که نتواند از شما طولا از پی طولی أن ینکح المحصنات المؤمنات که بزنی کند آزاد زنان گرویدگان را فمن ما ملکت أیمانکم وی را حلالست که کنیزکی بزنی کند من فتیاتکم المؤمنات ازین کنیزکان شما که گرویدگان اند و الله أعلم بإیمانکم و خدای داناتر دانایی است بایمان شما بعضکم من بعض شما همه از یکدیگراید در عقد دین بهم فانکحوهن کنیزکان را بزنی کنید بإذن أهلهن بدستوری خداوند ایشان و آتوهن أجورهن و بایشان دهید کاوینهای ایشان بالمعروف بداد و در خور المحصنات کنیزکان پاک بنکاح پاک غیر مسافحات نه نابکاران پلیدکاران و لا متخذات أخدان و نه بر هوای دل بی نکاح دوست گیران فإذا أحصن چون آن کنیزکان شوی کردند فإن أتین بفاحشة اگر زنا کنند فعلیهن بر ایشانست نصف ما علی المحصنات من العذاب نیمه آن حد که بر آزاد زنانست ذلک این نکاح کنیزک لمن خشی العنت منکم آن کس را حلالست که از آفت عزبی و تباهی دین ترسد و أن تصبروا خیر لکم و اگر صبر کنید شما را آن بهتر و نیکوتر و الله غفور رحیم ۲۵ و خدای آمرزگار است و مهربان

یرید الله میخواهد خدای لیبین لکم که پیدا کند شما را راه پسندیده از ناپسندیده و یهدیکم و شما را نماید سنن الذین من قبلکم راههای نیکان که پیش از شما بودند و یتوب علیکم و شما را از ناپسند توبه دهد و از شما توبه پذیرد و الله علیم حکیم ۲۶ و الله داناست راست دانش

و الله یرید أن یتوب علیکم و خدای میخواهد که شما را با خود آرد و یرید الذین یتبعون الشهوات و ایشان که درین جهان گرد بایستهای ناپسندیده میگردند میخواهند أن تمیلوا میلا عظیما ۲۷ که شما از راه راستی بگردید بگشتنی بزرگ

یرید الله میخواهند خدای أن یخفف عنکم که بار از شما سبک کند و خلق الإنسان ضعیفا ۲۸ و آدمی را ضعیف آفریدند ...

میبدی
 
۳۷۴۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۶ - النوبة الثانیة

 

... و الله غفور رحیم یعنی بالعبد حین رخص له فی نکاح الامة اذا لم یجد طول الحرة و خاف العنت

یرید الله لیبین لکم کوفیان این لام را لام کی گویند و بصریان لام خفض گویند و معناه لأن بیین لکم شرایع دینکم و مصالح امرکم میگوید الله میخواهد که شرایع دین شما و مصالح کار شما بر شما روشن کند و فرا نماید که صبر کردن و خود را در عزوبت نگه داشتن به است از نکاح کنیزک و یهدیکم سنن الذین من قبلکم و میخواهد که شما را بدین ابراهیم و اسماعیل راه نماید و بآن دین حنیفی که پیشینیان داشتند در تحریم مادران و خواهران و دختران یعنی که این زنان محرمات که درین آیات بیان کردیم بر دینداران پیش هم چنان محرم بودند

و یتوب علیکم و میخواهد که شما را از معصیت بطاعت باز آرد و شما را باز پذیرد و الله علیم حکیم و الله دانایست راست دان میداند که صلاح دین بندگان در چیست و فرمان بردار و نافرمان ازیشان کیست

و الله یرید أن یتوب علیکم ای یخرجکم من کل ما یکره و یأبی الی ما یحب و یرضی و یرید الذین یتبعون الشهوات گفته اند اینان گبران اند که نکاح خواهران و دختران برادر و خواهر روا داشتند و مسلمانان را گفتند شما دختر خاله و عمه بزنی میکنید چرا دختر برادر و خواهر بزنی نکنید و همه یکسانند

رب العالمین گفت ایشان بر پی شهوتهای خویش میروند و میخواهند که شما را نیز از راه راستی بگردانند مجاهد گفت این زانیان اند که دیگران را همچون خود میخواهند چنان که در زنا دین خویش تباه میکنند میخواهند که دین دیگران تباه کنند مصطفی ص گفت بر شما باد که زنا نکنید و در اباحت آن معتقد نباشید که در آن شش خصلت است سه در دنیا و سه در عقبی اما در دنیا آبروی ببرد و درویشی بر دوام پیش آرد و عمر کوتاه کند و در عقبی بسخط خدای رسد و شمار بد بیند و جاوید در آتش بماند آن گه مصطفی ص این آیت بر خواند أن سخط الله علیهم و فی العذاب هم خالدون معنی خبر آنست که هر که زنا کند و مباح بیند جاوید در آتش بماند اما اگر مباح نبیند پس عاصی بود نه جاحد و عاصی جاوید در دوزخ بنماند و اگر از معصیت توبه کند ایمان بوی باز آید و او را نسوزاند بآتش مصطفی ص گفت اذا زنی العبد نزع منه سر بال الایمان فان تاب رد علیه و کان ابن عباس یقول لغلمانه تزوجوا ان الرجل اذا زنی نزع عنه نور الایمان فان شاء الله اعطاه بعد و ان شاء منعه

و قال النبی ص لا یجتمع الزنا و الغنی فی بیت و لا الفقر و قراءة القرآن فی بیت ...

میبدی
 
۳۷۴۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۶ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی و من لم یستطع منکم طولا الآیة جلیل است و جبار خدای جهانیان کریم و غفار نام دار رهی دار مهربان واحد و احد در نام و نشان بکرم خویش نوازنده بندگان بفضل خویش سازنده کار ایشان پیدا کننده نور عنایت خویش بر دوستان و آراینده دوستان خویش بلباس احسان خداوندی بخشاینده و بر بخشودن پاینده و هر کس را بر خویش نماینده هر کس را چنان که سزای اوست و بقدر و اندازه و روش اوست و از هر کس آن درخواهد که در وسع و توان اوست نه بینی که مستضعفان راه شریعت را چون رخصت نمود بنکاح کنیزک گفت اگر از طول حره درمانید و آرزوی نکاح پدید آید کنیزک را بزنی کنید و شهوت خویش را مدافعت مکنید چون نمیتوانید و سنت ایشان را مدد میدهد که الدنیا متاع و خیر متاع الدنیا المرأة الصالحة و تزوجوا الودود الولود فانی مکاثر بکم الأمم وعلیکم بالأبکار فانهن اعذب افواها و انتق ارحاما و ارضی بالیسیر

نتق الرحم کثرة الولد یقال امرأة ناتق اذا کانت کثیرة الولد

این خود راه رخصت جویان است که مستضعفان اند و با خود برنتاوانند اما جوانمردان طریقت و مجاهدان راه حقیقت عمل ایشان رنگی دیگر دارد و عشق ایشان ذوقی دیگر نه عذر رخصت ایشان را فریبد نه سلطان شهوت با ایشان برتاود گویی در شأن ایشان این خبر آمد که یا داود حذر و أنذر قومک قضاء الشهوات فان القلوب المعلقة بشهوات الدنیا عقولها عنی محجوبة و مقام حارثه اینجا رسید که گفت عرفت نفسی عن الدنیا فأسهرت لیلی و أظمأت نهاری الحدیث و الله اعلم بایمانکم بعضکم من بعض این تعریض است از کفاءت دینی و اشارت است فرا تقدیس خدای از جفتی مریم ع که بندگان خود را عار داشت از نکاح کنیزک جز بوقت ضرورت یعنی که تا خدای را عز و جل منزه و مقدس دانند از مناکحت پرستار وی آخر این مضطر را بنکاح کنیزک دل خرسند کرد و گفت همه از آدم و حواءند و در عقده دین با هم همه هم شکل یکدیگر و جنس یکدیگر شکل بشکل شود و جنس بجنس گراید پس جفت داشتن و بجفت گراییدن ایشان را سزد بلکه خود می درباید و جز چنین نشاید و معبود قدیم کردگار عظیم جل جلاله و عظم شأنه که وی را شکل و شبه نیست و جنس و مثل نیست جفت داشتن او را سزا نیست که او را کفؤ و همسر نیست لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا أحد

آن گه در آخر این آیت گفت و أن تصبروا خیر لکم اگر گرد رخصت نگردید و نکاح کنیزک در باقی کنید و در قهر نفس شکیبا باشید شما را بهتر بود و راه جوانمردان اینست و دوستان خود این کنند و با اینهمه استمالت بنده فرو نگذاشت و بفرمان جزم نگفت اصبروا بلکه گفت و أن تصبروا خیر لکم اگر صبر کنید و برخصت فرو نیایید و مردانه در راه احتیاط روید شما را جای نواخت هست و اگر صبر نکنید و رخصت جویید و آسانی طلب کنید عذر هست از آنکه شما ضعیفان اید و با خود برنتاوان باری لاف مردان چه زنید و جای مردان چه گیرید

برگ بی برگی نداری لاف درویشی مزن ...

میبدی
 
۳۷۴۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۷ - النوبة الثانیة

 

... ای فضلت فأما الإنسان إذا ما ابتلاه ربه فأکرمه ای فضله و کریم بمعنی صفوح است آنجا که گفت فإن ربی غنی کریم ای صفوح ما غرک بربک الکریم ای الصفوح و کریم بمعنی کثیر است آنجا که گفت لهم مغفرة و رزق کریم ای کثیر و کریم است بمعنی حسن آنجا که گفت کم أنبتنا فیها من کل زوج کریم ای حسن و قل لهما قولا کریما ای حسنا هر چند که عبارات مختلف است اما حقیقت کرم در همه بشرف و فضل باز گردد

و لا تتمنوا ما فضل الله به بعضکم علی بعض مجاهد گفت در تفسیر این آیت که ام سلمه گفت یا رسول الله مردان را در راه خدا جهاد است و زنان را نیست تا لا جرم زنان را در میراث نیمه مردان است کاشک ما نیز مردان بودمانی تا ما را نیز مزد جهاد بودی و میراث تمام رب العالمین در شأن ایشان این آیت فرستاد که دریغ مدارید و خویشتن را این آرزو مکنید للرجال نصیب مما اکتسبوا من الجهاد و للنساء نصیب مما اکتسبن من حفظ فروجهن و طاعة ازواجهن

چنان که مردان را ثواب است در جهاد زنان را ثواب است در پارسایی و خویشتن داری و شوهران را فرمان برداری قول سدی آنست که چون مردان را در میراث دو بهر آمد و زنان را یک بهر مردان گفتند چنان که امروز در میراث ما را بر زنان فضل دادند امید داریم که فردا قیامت در ثواب اعمال ما را بر ایشان فضل بود این بود آرزوی مردان و زنان نیز آرزو کردند گفتند چنان که امروز ما را میراث نیمه مردان است امید داریم که فردا در قیامت گناهان ما نیمه گناه مردان بود رب العالمین این آیت فرستاد یعنی که این آرزو مکنید که فردا ثواب و عقاب باندازه کردار بود هم مردان را و هم زنان را کلبی گفت این تمنی که ایشان را از آن نهی کردند شبه حسد بود بر ایشان که مال داشتند و زن و فرزند بر مراد و چاکران و چهارپایان نیکو ایشان می حسد بردند و دریغ میداشتند و خود را آن میخواستند رب العالمین گفت این آرزو مکنید و گر حاجت بمال دارید از فضل خدای خواهید ...

... و لکل جعلنا موالی الآیة این آیت را دو تأویل گفته اند یکی آنست که هر کس را عصبه ایست که آن عصبه ازو می میراث برند آن میراث که پدران و مادران و خویشان وی او را گذاشته اند والدان و اقربون برین تأویل موروثان اند نه وارثان تأویل دیگر آنست که و لکل شخص جعلنا موالی ممن ترکهم و هم الوالدان و الأقربون میگوید هر شخصی را عصبه ایست که از وی می بازمانند و میراث برند آن عصبه پدران و مادران و خویشاوندان اند برین تأویل ما بمعنی من است و والدان و اقربون وارثان اند

و الذین عاقدت و عقدت هر دو خوانده اند بی الف قراءت کوفی است و بالف قراءت باقی و معاقدت و معاهدت هر دو یکسانند و ایمان جمع یمین است و قسم را بدان یمین نام کردند که آن عقدی است و عهدی که میان دو کس یا میان جماعتی میرود و آن ساعت که عهد میدهند دست در دست یکدیگر نهند و سوگند یاد کنند مفسران گفتند معنی معاقدت درین آیت آنست که در جاهلیت دو کس فراهم میشدند و میگفتند دمی دمک و حربی حربک و سلمی سلمک ترثنی و ارثک و ایشان را حلیف یکدیگر میگفتند چون اسلام پدید آمد از یکدیگر میراث میبردند بحکم این آیت که الله گفته بود فآتوهم نصیبهم و آن نصیب ایشان سدس بود روزگاری در بدو اسلام چنین بود پس این آیت منسوخ گشت و ناسخ این بود که و أولوا الأرحام بعضهم أولی ببعض فی کتاب الله ابو روق گفت این آیت در شأن ابو بکر صدیق فرو آمد که وی سوگند یاد کرد که بر فرزند وی عبد الرحمن هیچ نفقه نکند و وی را از میراث محروم کند پس چون عبد الرحمن مسلمان شد او را فرمودند تا از مال خویش وی را نصیبی داد اینست که الله گفت فآتوهم نصیبهم

إن الله کان علی کل شی ء من اعمالکم شهیدا ان اعطیتموهم أ و لم تعطوهم الرجال قوامون علی النساء الآیة مقاتل گفت این آیت در شأن سعد بن الربیع بن عمرو الانصاری فرو آمد زن وی حبیبة بنت زید بن ابی زهیر الانصاریة نافرمانی کرد و نشوز نمود سعد لطمه ای بر وی زد حبیبه بخشم برفت بخانه پدر بار شد پدرش پیش مصطفی ص شد و شکایت کرد از سعد و گفت افرشته کریمتی فلطمها دختر گرامی خویش را فراش وی ساختم و او را بزد ...

... قال النبی ص اتقوا الله فی النساء فانکم اخذتموهن بکتاب الله و استحللتم فروجهن بکلمة الله و ان لکم علیهن أن لا یوطین فراشکم احدا تکرهونه فان فعلن ذلک فاضربوهن ضربا غیر مبرح

وقال ص علق السوط حیث یراه اهل البیت و عن اسماء بنت ابی بکر قالت کنت رابعة اربع نسوة عند الزبیر بن العوام فاذا غضب علی احدینا ضربها بعود المشجب حتی یکسره علیها

فإن أطعنکم طاعت ایدر جماع است میگوید اگر طاعت دارند شما را فلا تبغوا علیهن سبیلا بر ایشان بهانه مجویید و قیل لا تکلفها من الحب لک ما لا تطیق ...

میبدی
 
۳۷۴۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۷ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی إن تجتنبوا کبایر ما تنهون عنه الآیة کبایر اهل خدمت در راه شریعت اینست که شنیدی کبایر اهل صحبت در کوی طریقت بزبان اشارت نوعی دیگر است و ذوقی دیگر دارد از آنکه اهل خدمت دیگراند و اهل صحبت دیگر خدمتیان مزدوران اند و صحبتیان مقربان طاعت خدمتیان کبایر مقربانست

چنین می آید در آثار که حسنات الأبرار سیآت المقربین و هم ازین بابست سخن آن پیر طریقت که گفت ریاء العارفین خیر من اخلاص المریدین ...

... چنگ در زنجیر گوهر دار عنبر بار زن

بزرگان دین گفتند که مرد تا بسر این خطرگاه نرسد و این مقام فترت باز نگذارد پیر طریقت نشود و مرید گرفتن را نشاید مردی باید که هزار بار راه گم کرده بود و براه بازآمده تا کسی را از بیراهی براه بازآرد که اول راه براه باید آن گه راه باید آن کس که همه بر راه باشد راه داند اما راه براه نداند و سر زلت انبیاء و وقوع فترت ایشان اینست و الله اعلم و هو قرع باب عظیم طوبی لمن فتح علیه و هدی الیه

و لا تتمنوا ما فضل الله به بعضکم علی بعض الآیة ابو بکر کتانی گفت من ظن انه بغیر بذل الجهود یصل فهو متمن و من ظن انه ببذل الجهود یصل فمتعن هر که پنداشت که رنج نابرده بمقصود میرسد متمنی است و العاجز من اتبع هواها و تمنی علی الله و او که پنداشت که برنج و طلب بمطلوب میرسد متعنی است ...

... چون ذو القرنین و جستن آب حیات

و قیل فی معنی الآیة تتمنوا مقام السادة دون أن تسلکوا سنتهم و تلازموا سیرتهم و تعملوا عملهم حال بزرگان خواهی و راه بزرگان نارفته کعبه مواصلت جویی با دیده مجاهدت نابریده نهایت دولت دوستان بینی محنت ایشان نادیده تعنی من ان تمنی ان یکون کمن تعنی تو پنداری قلم عهد بر جان عاشقان آسان کشیدند یا رقم دوستی بر دل ایشان رایگان زدند ایشان بهر چشم زدن زخمی بر جان و دل خورده اند و شربتی زهرآلوده چشیده اند

ای بسا شب کز برای دیدن دیدار تو ...

میبدی
 
۳۷۴۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۸ - النوبة الاولى

 

قوله تعالی و اعبدوا الله خدای را پرستید و لا تشرکوا به شییا و انباز مگیرید با وی هیچ چیز و بالوالدین إحسانا و با پدر و مادر نیکویی کنید و بذی القربی و با خویشاوندان و الیتامی و با یتیمان و المساکین و با درویشان و الجار ذی القربی و با همسایه خویشاوند و الجار الجنب و با همسایه بیگانه و الصاحب بالجنب و با همراه در سفر و ابن السبیل و با راه گذری و ما ملکت أیمانکم و با بردگان شما إن الله لا یحب خدای دوست ندارد من کان مختالا فخورا ۳۶ هر کشنده نازنده خود ستاینده

الذین یبخلون ایشان که بآنچه دارند بخیلی کنند و یأمرون الناس بالبخل و مردمان را ببخل فرمایند و یکتمون و پنهان دارند ما آتاهم الله من فضله آنچه الله ایشان را داد از فضل خویش و أعتدنا للکافرین و ما ساختیم کافران را عذابا مهینا ۳۷ عذابی خوارکننده ...

میبدی
 
۳۷۴۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۸ - النوبة الثانیة

 

... و عن معاذ بن جبل قال قال رسول الله ص من اغلق دون جاره مخافة علی اهله و ماله فلیس جاره ذلک بمؤمن و لیس بمؤمن من لم یأمن جاره بوایقه قال یا رسول الله ما حق الجار قال ان استقرضک اقرضته و ان مرض عدته و ان مات شیعته و ان دعاک اجبته و ان استعان بک اعنته و ان اصابه خیر سرک و هنأته و ان اصابته مصیبة ساءک و عزیته و لا تطل البناء علیه فتسد عنه الریح و تشرف علیه الا باذنه و لا تؤذه بقتار قدرک الا ان تغرف له منها و اذا اشتریت فاکهة فلا تخرج منها شییا و ما زال جبرییل یوصینی بالجار حتی ظننت انه سیورثه الجیران ثلاثة جار له ثلاثة حقوق و جار له حقان و جار له حق فأما الذی له حقوق ثلاثة فحق الاسلام و حق القرابة و حق الجوار و أما الذی له حقان فحق الاسلام و حق الجوار و أما الذی له حق واحد فالذی له حق الجوار قالوا یا رسول الله أ نطعم المشرکین من نسکنا قال لا تطعموا المشرکین من نسککم

و الصاحب بالجنب هام راه است در سفر یا هام دکان یا هام دبیرستان و گفته اند الصاحب بالجنب کسی است که پیوسته با تو بود در خدمت و صحبت تو بر امید خیر و نفع تو قال ابن عباس رض انی لأستحیی أن یطأ الرجل بساطی ثلاث مرات لا یری علیه اثر من بری و ابن السبیل ابن السبیل راه گذاری است اگر توانگر باشد و اگر درویش بحکم مهمانی بتو فرو آید او را بر تو سه روز حق مهمانی است پس چون بسه روز بر گذشت صدقه باشد مصطفی صگفت لکل شی ء زکاة و زکاة الدار بیت الضیافة

و ما ملکت أیمانکم بردگان و زیردستان اند علی بن ابی طالب ع گفت کان آخر کلام رسول الله ص الصلاة و اتقوا الله فیما ملکت ایمانکم ...

میبدی
 
۳۷۵۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۸ - النوبة الثالثة

 

... فصادف قلبا فارغا فتمکنا

موسی بطلب آتش میشد که اصطناع یافت او بی خبر بود که آفتاب دولت برو تافت محمد ص در خواب بود که مبشر آمد که بیا تا مرا بینی من خریدار توام تو بی من چند نشینی نه موسی ع بگفتار طمع داشته بود و نه محمد ص بدیدار پس یافت در غفلت است جزین مپندار الهی بهاء عزت تو جای اشارت نگذاشت جلال وحدانیت تو راه اضافت برداشت تا گم کرد رهی هر چه در دست داشت و ناچیز گشت هر چه رهی پنداشت الهی از آن تو میفزود و از آن میکاست تا آخر همان ماند که اول بود راست

محنت همه در نهاد آب و گل ماست ...

میبدی
 
۳۷۵۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۹ - النوبة الاولى

 

... یومیذ آن روزهن یود الذین کفروا دوست دارد و خواهد ایشان که کافر بودند درین جهان و عصوا الرسول و سر کشیدند از استوار داشتن رسول لو تسوی بهم الأرض اگر زمین با ایشان هموار کنندی و لا یکتمون الله حدیثا ۴۲ و از خدای هیچ سخن پنهان ندارند

یا أیها الذین آمنوا ای ایشان که بگرویدند لا تقربوا الصلاة و أنتم سکاری گرد نماز مگردید آن گه که مستان بید حتی تعلموا ما تقولون تا آن گه که چنان بید که دانید که چه میخوانید و لا جنبا و گرد نماز مگردید آن گه که جنب باشید إلا عابری سبیل مگر در راه رفتن و در مسجد گذشتن حتی تغتسلوا تا آن گه که پیشتر غسل کنید و إن کنتم مرضی و اگر بیمار بید که آب فرا خویش نیارید برد أو علی سفر یا در سفری بید و آب نیابید أو جاء أحد منکم من الغایط یا یکی از شما از حاجت آدمی آمده بود أو لامستم النساء یا بپوست خود پوست زنان پاسیده بید فلم تجدوا ماء و آب نیابید فتیمموا آهنگ کنید صعیدا طیبا خاکی پاک فامسحوا بپاسید بآن خاک بوجوهکم رویهای خویش و أیدیکم و دو دست خویش همه إن الله کان عفوا غفورا ۴۳که الله در گذارنده است آمرزگار همیشه

أ لم تر نه بینی ننگری إلی الذین أوتوا بایشان که ایشان را دادند نصیبا من الکتاب بهره ای از کتاب آسمانی یشترون الضلالة گمراهی میخرند و یریدون و نیز میخواهند أن تضلوا السبیل ۴۴ که شما راه گم کنید

و الله أعلم بأعدایکم و الله داناتر داناییست بدشمنان شما و کفی بالله ولیا و خدای یاری بسنده است و کفی بالله نصیرا ۴۵ و داوری داری بسنده ...

میبدی
 
۳۷۵۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۹ - النوبة الثانیة

 

... میگوید گرد جای نماز مگردید در حال جنابت اگر گوییم لا تقربوا الصلاة میگوید گرد جای نماز مگردید تقدیر چنان باشد که لا تقربوا موضع الصلاة و هو المسجد فحذف المضاف و أقام المضاف الیه مقامه جنب نامی است مرد را و زن را و وحدان را و جمع را یقال رجل جنب و امرأة جنب و رجال جنب و نساء جنب جنابت بایلاج حاصل شود یعنی بتغییب الحشفة فی ای فرج کان اگرچه انزال با آن نبود یا بانزال حاصل شود اگرچه ایلاج با آن نبود و مرد و زن در آن یکسان است

آن گه گفت إلا عابری سبیل میگوید در حال جنابت گرد مسجد مگردید مگر در راه رفتن و آنجا بگذشتن که راهی دیگر نباشد و ضرورت بود یا در مسجد خفته بود و جنابتش رسد بیرون رفتن او را ضرورت بود یا آب که در آن غسل میکند در مسجد بود بکناره آب رفتن ضرورت بود یزید بن ابی حبیب گفت جماعتی بودند از انصار که درهای سرای ایشان در مسجد بود و چون بیرون می آمدند در حال جنابت ممر ایشان در مسجد میبود و ایشان را از آن کراهیت میآمد رب العالمین در شأن ایشان این آیت فرستاد و ایشان را در مسجد گذشتن در حال جنابت رخصت داد اما علی و ابن عباس و ابن جبیر و ابن زید و مجاهد و جماعتی میگویند که إلا عابری سبیل معنی آنست که الا ان تکونوا مسافرین و لا تجدون الماء فتیمموا و بقول اینان صلاة عین نماز است نه جای نماز و در آن حذف مضاف نیست میگوید در حال جنابت نماز مکنید تا آن گه که غسل کنید مگر که مسافران باشید و آب نیابید تیمم کنید در آن حال و نماز کنید که روا است

حتی تغتسلوا یعنی من الجنابة و غسلهای واجب چهاراند غسل جنابت و غسل حیض و غسل نفاس و غسل دادن مرده بعد از این چهار غسلها همه مسنون است و آن دوازده اند غسل آدینه و غسل هر دو عید و غسل آفتاب و ماه گرفتن و غسل استسقا و غسل کافر که مسلمان شود و غسل دیوانه که باهوش آید و غسل کردن از شستن مرده و غسل احرام و غسل در مکه رفتن و غسل وقوف و غسل رمی و غسل طواف ...

... و بدو تیمم آنست که عایشه روایت کند و این خبر در صحیح است گفت یا رسول خدا ص در بعضی از سفرها بیرون شدیم چون به ذات الجیش رسیدیم عقد من گم شد و آنجا قطره ای آب نبود با کس و دشتی مجدب بی نبات و بی آب بود مصطفی ص آنجا بیستاد و مردمان برجستن آن برخاستند مردمان ابو بکر را گفتند بینی که عایشه چه کرد رسول خدا و یاران را اینجا موقوف کرد و با هیچ کس قطره ای آب نه در دشتی خشک

ابو بکر آمد نزدیک مصطفی ص و مصطفی سر در کنار من نهاده بود و در خواب شده و مرا گفت که رسول خدا را اینجا در زمینی خشک بی آب بداشتی و با کس قطره ای آب نه و با من عتاب میکرد و آنچه الله خواست میگفت و سر دست در پهلوی من میزد مصطفی ص سر بر کنار من داشت در خواب و من نمیتوانستم جنبیدن که نباید که بیدار شود آنجا بودیم چون بامداد شد قطره ای آب نبود جبرییل آمد و فرمان آورد بتیمم سید بن حضیر گفت ما هی بأول برکتکم یا آل ابی بکر و چون شتر بر کردیم بر گرفتن را عقد من از زیر پهلوی شتر بیرون آمد ۶۵ اما کیفیت تیمم آنست که چون وقت نماز درآید اول آب طلب کند اگر آب نیابد یا چندان یابد که خوردن وی را و رفیقان وی را چیزی بسر نیاید یا در راه آب دزدی باشد یا کسی یا چیزی که از وی ترسد یا آب ملک دیگری بود و بوی نفروشد مگر بزیادت قیمت آن یا جراحتی دارد یا بیماری که اگر آب بکار دارد هالک شود یا خطر آن بود که بیماری دراز شود چون این عذرها ظاهر بود و وقت نماز درآمده باشد جایی که خاک پاک باشد طلب کند چنان که در آن هیچ نجاستی نبود و مستعمل نباشد و بیرون از خاک جوهری دیگر چون زرنیخ و گچ و آهک و سرمه در آن نبود و نه آمیغ زعفران و مشک و ذریره و امثال آن آن گه هر دو دست بر آن زند چنان که گرد برخیزد و انگشتان بهم باز نهد و نیت استباحت نماز کند نه نیت رفع حدث و جمله روی خویش بآن مسح کند و بر وی نیست که بتکلف خاک بمیان مویها رساند پس اگر انگشتری دارد بیرون کند و دیگر باره دو دست بر خاک زند انگشتها از یکدیگر گشاده و باطن انگشتهاء چپ بر پشت انگشتان راست نهد و بر پشت کف براند چون بکوع رسد سر انگشتان در خود گیرد و بر کناره ساعد نهد پس این باطن انگشتان دست چپ برین صفت بر پشت ساعد راست براند تا بمرفق آن گه باطن کف چپ بر باطن ساعد راست نهد و ابهام بردارد و براند تا بکوع چون بکوع رسد باطن ابهام جهت پشت ابهام راست براند

پس دست راست بر دست چپ همچنین کند که گفتیم و براند و بدین صفت که بیان کردیم آن را مسح کند آن گه کف هر دو دست بهم درمالد و انگشتان بمیان یکدیگر برآرد و بمالد و اگر زیادت ازین کند چندان که غبار بجمله دست رسد روا باشد و آن گه باین یک تیمم یک فریضه نماز بیش نگزارد و نوافل چندان که خواهد و چون فریضه دیگر خواهد کرد دیگر بار تیمم کند این شرح و بیان مذهب شافعی است و ابو حنیفه در بعضی ازین مسایل می خلاف کند گفت وقت نماز درآمدن در تیمم شرط نیست و طلب آب کردن پیش از تیمم واجب نیست و گفت بیک تیمم بیش از یک فریضه گزاردن رواست هم چنان که بیک طهارت چندان که خواهد فرایض نماز گزارد تیمم همچنانست و گفت در تیمم اعتبار بخاک نیست بلکه اگر دست بر سنگ سخت زند و مسح کند رواست و هر چه از جنس زمین بود چون کحل و زرنیخ و گچ و سنگ و مثل آن تیمم بر آن روا بیند و بمذهب مالک اعتبار بزمین است و هر چه بزمین متصل چون درخت و نبات اگر دست بر درخت زند و مسح کند روا بیند و ثوری و اوزاعی درین بیفزودند و گفتند اعتبار بزمین و هر چه بر زمین است اگرچه متصل نباشد تا آن حد که اگر بر زمین برف و تگرگ بود دست بر برف و تگرگ زند و مسح کند روا دارند اما شافعی گفت اعتبار بخاکست که مصطفی ص خاک مخصوص کرد گفت و جعل ترابها لنا طهورا ...

... و یریدون أن تضلوا السبیل ان تخطیوا طریق الهدی کما انهم اخطؤوها

میگوید آن جهودان که پیش از بعثت محمد بوی ایمان داشتند اکنون آن ایمان که بوی داشتند بتکذیب وی بفروختند و ضلالت بر هدی اختیار کردند و تحریف و تبدیل در صفت وی آوردند و میخواهند که شما نیز که مؤمنان اید راه راست گم کنید و تحریف و تبدیل ایشان بخرید از ایشان نصیحت مخواهید و مپذیرید که ایشان دشمنان شمااند و الله تعالی دشمنان شما از شما به شناسد

و کفی بالله ولیا و کفی بالله نصیرا ای و کفی الله ولیا و کفی الله نصیرا ...

میبدی
 
۳۷۵۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۹ - النوبة الثالثة

 

... آن گه گریستن بر خلق افتد و چندان بگریند که بجای اشک خون ریزند و گویند من یشفع لنا الی ربنا حتی یقضی بیننا کیست که از بهر ما شفاعت کند بحضرت ذو الجلال تا حکم کند میان ما و کار برگزارد رسول خدا گفت آن ساعت خلق روی به آدم نهند و گویند ای آدم تو آنی که الله تعالی ترا بید صنعت خویش بیافرید و با تو برابر سخن گفت و ترا در بهشت بنشاند و مسجود فریشتگان کرد

چه بود که برای فرزندان شفاعت کنی بالله تا کار میان بندگان برگزارد آدم گوید من نه مرد این کارم که من بخود درمانده ام روید بر نوح تا وی شفاعت کند بر نوح روند جواب همان شنوند بر ابراهیم روند جواب همان شنوند

موسی و عیسی همان گویند مصطفی ص گفت آن گه بر من آیند من برخیزم پیش عرش ملک بسجود درآیم آن گه فرمان آید از حضرت عزت که یا محمد چه کار داری و چه خواهی و خود عز جلاله داناتر بر آنچه من خواهم گویم بار خدایا ما را وعده شفاعت داده ای در خلق خویش اکنون میخواهم که ایشان را ازین انتظار و حیرت برهانی و کار برگزاری و حکم کنی رب العالمین گوید قد شفعتک انا آتیکم اقضی بینکم ...

... یا أیها الذین آمنوا لا تقربوا الصلاة و أنتم سکاری سکر مستی است و مستی بر تفاوت است و مستان مختلف اند یکی از شراب خمر مست است یکی از شراب غفلت یکی از حب دنیا یکی از رعونت نفس و خویشتن دوستی و این از همه صعبتر است که خویشتن دوستی مایه گبرکی است و تخم بیگانگی و ستر بی دولتی و اصل همه تاریکی

اگر صد بار در روزی شهید راه حق گردی

هم از گبران یکی باشی چو خود را در میان بینی ...

... و لا جنبا إلا عابری سبیل حتی تغتسلوا اگر دین بقیاس بودی غسل در اراقت بول واجب بودی و آبدست در خروج منی آن بول نجس است و این منی پاک در بول نجس طهارت کهین واجب و در منی پاک طهارت مهین تا بدانی که بناء دین بر منقول است نه بر معقول و بر کتابست نه بر قیاس و بر تعبد است نه بر تکلفو اصل غسل جنابت از عهد آدم ع است آدم چون از بهشت بدنیا آمد او را با حوا صحبت افتاد جبرییل آمد گفت ای آدم غسل کن که الله ترا چنین میفرماید آدم فرمان بجای آورد آن گه گفت ای جبرییل این غسل را ثواب چیست جبرییل گفت بهر مویی که بر اندام تست ثواب یک ساله ترا در دیوان بنویسند و بهر قطره آب که بر اندام تو گذشت الله تعالی فریشته ای آفرید که تا بروز قیامت طاعت و عبادت همی آرد و ثواب آن ترا همی بخشد گفت ای جبرییل این مراست علی الخصوص یا مرا و فرزندانم را علی العموم جبرییل گفت تراست و مؤمنان و فرزندان ترا تا بقیامت پس غسل جنابت اندر همه شرایع انبیاء واجب بوده است از عهد آدم تا وقت سید عالم صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین تا بعضی از ایمه گفتند آن امانت که آدم برداشت که الله آن را گفت و حملها الإنسان آن امانت غسل جنابتست

ثم قال فی آخر الآیة إن الله کان عفوا غفورا خدای در گذارنده گناهان است و سترنده عیبهای عذر خواهان است و ناپیدا کننده جرم اواهان این دو نام از عفو و مغفرت درین موضع نهادن معنی آنست که هر چه تا امروز کردی پیش از آنکه امر و نهی فرستادم همه برداشتم و از تو درگذاشتم بنده من هرگز جنایت کسی با عنایت من نتاود و فضل من که یابد مگر آنکه آفتاب عنایت برو تابد بنده من اگر قصد درست کنی ترا بر سر راهم اگر از من آمرزش خواهی از اندیشه دل تو آگاهم جرم ترا آمرزگار و ترا نیکخواهم هر کجا خراب عمری است مفلس روزگاری من خریدار اوأم هر کجا درویشی است خسته جرمی درمانده در دست خصمی من مولای اوام هر کجا زارنده ای است از خجلی سر فروگذارنده ای از بیکسی من برهان اوام هر کجا سوخته ایست از بیدلی دردمندی از بی خودی من شادی جان اوام

کن این شیت من البلاء ...

میبدی
 
۳۷۵۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۱۰ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی إن الله لا یغفر أن یشرک به الآیة کلبی گفت این آیت در شأن وحشی بن حرب و اصحاب وی فرو آمد چون حمزه را بکشتند و به مکه بازگشتند پشیمان شدند بآنچه کردند فراهم آمدند و نامه ای نبشتند بر رسول خدا ص که چنین کاری بدست ما رفت و ما از آن پشیمان شدیم و خواستیم که در اسلام آییم لکن از تو شنیده بودیم به مکه که این آیت میخواندی و الذین لا یدعون مع الله إلها آخر و لا یقتلون النفس التی حرم الله إلا بالحق و لا یزنون اگر مسلمان کسی است که شرک و قتل و زنا در بار وی نبود پس ما این همه دربار داریم و کرده ایم اگر نه این آیت بودی ما اتباع تو کردمانی و باسلام در آمدیمی پس این آیت فرو آمد که إلا من تاب و آمن و عمل عملا صالحا رسول خدا این آیت به وحشی و اصحاب وی فرستاد تا برخواندند ایشان گفتند این شرط دشخوار است که الله گفت و عمل عملا صالحا ترسیم که عمل صالح از ما نیاید آن گه از اهل این آیت نباشیم رب العالمین در تخفیف بیفزود و این آیت فرستاد إن الله لا یغفر أن یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء رسول خدا ص این آیت بایشان فرستاد و بر خواندند و گفتند ترسیم که از اهل مشیت نباشیم یعنی که الله میگوید فرود از شرک گناه آن کس آمرزیم که خود خواهیم ترسیم که ما از ایشان نباشیم که الله خواهد که ایشان را بیامرزد رب العالمین در کرم بیفزود و این آیت امیدوار بایشان فرو فرستاد قل یا عبادی الذین أسرفوا علی أنفسهم لا تقنطوا من رحمة الله إن الله یغفر الذنوب جمیعا وحشی و اصحاب وی چون این آیت برخواندند برسول خدا شدند و مسلمان گشتند رسول خدا ص اسلام از ایشان بپذیرفت

آن گه گفت یا وحشی أخبرنی کیف قتلت حمزة ...

... بو سفیان و اصحاب وی کعب اشرف را گفتند و حیی اخطب با وی که ما بر شما آمن نباشیم بآنچه می گویید نباید که این مکر میسازید بر ما اگر میخواهید که شما را بآنچه گفتید استوار داریم این دو بت را سجود برید و بایشان ایمان آرید و آن دو بت جبت و طاغوت بودند ایشان مر آن بتان را سجود بردند و ایشان را پرستیدند اینست که رب العالمین گفت أ لم تر إلی الذین أوتوا نصیبا من الکتاب یؤمنون بالجبت و الطاغوت میگوید نه بینی ای محمد این علما و حاکمان جهودان را که به جبت و طاغوت ایمان میآرند و ایشان را سجود میبرند

پس بو سفیان کعب را گفت که تو مردی از اهل کتاب خدایی و تورات خوانده ای و دانسته ای و ما امیان عرب ایم چون می بینی کار محمد دین وی بهتر است یا دین ما راه وی بحق نزدیک تر است یا راه ما کعب گفت با من بگویید که دین شما و راه شما چیست بو سفیان گفت ما قومی مهمان داران و مهمان دوستانیم بروز مهمانی شتران فربه کشیم و مهمان را گرامی داریم و حاجیان را سقایی کنیم و اسیران را باز خریم و رحم بپیوندیم و خانه کعبه را عمارت کنیم و گرد آن طواف کنیم و اهل حرم خدا ماییم و بر دین پدران خویش بمانده ایم و محمددین پدران خویش بگذاشته است و دین نو آورده است حرم بگذاشته است و ما را میفرماید که بر پی من روید کعب گفت انتم و الله اهدی سبیلا مما علیه محمد و الله که شما بر راه ترید از محمد و دین شما نیکوتر است از دین وی اینست که الله گفت و یقولون للذین کفروا یعنی لأبی سفیان و اصحابه هؤلاء أهدی من الذین آمنوا بمحمد و هم اصحابه

أولیک الذین لعنهم الله یعنی کعبا و اصحابه میگوید کعب و اصحاب وی که این سخن میگویند الله بر ایشان لعنت کرد و من یلعن الله فلن تجد له نصیرا ای من یباعد الله من رحمته فهو مخذول فی دعواه و مغلوب فی حجته ...

... نقیر آن گواست که بر پشت استه خرما است و درخت خرما از آن روید

أم یحسدون الناس علی ما آتاهم الله من فضله ناس اینجا مصطفی ص است و نژاد وی از اسماعیل و آل ابراهیم درین آیت فرزندان یعقوب و نژاد اسحاق را میخواهد این جهودان حسد میبردند بر رسول خدا ص و نژاد اسماعیل بآنچه الله ایشان را داد از کتاب و نبوت رب العزة گفت ایشان باین حسد میبرند

و فرزندان یعقوب و نژاد اسحاق را همه نامه دادیم و دانش و پیغامبری و ایشان را ملکی عظیم دادیم ملک بزرگوار با دین و علم و مدت دراز در سبط لاوی نبوت و در سبط یهودا ملک و گفته اند جهودان بر مصطفی ص حسد بردند بآنچه الله تعالی وی را مباح کرده بود از زنان گفتند اگر پیغامبری بودی رغبت بزنان نکردی و از ایشان بسیار نخواستی رب العزة بجواب ایشان گفت که وی از آل ابراهیم است و شما خود اقرار میدهید که در آل ابراهیم پیغامبران بودند که ایشان زنان بسیار داشتند داود را نود و نه بود و سلیمان را هفتصد حره بود و سیصد سریت

پس چرا حسد برید بآنچه بوی دادیم و بطعن می بازگویید و آنچه سلیمان و داود را دادیم از ملک عظیم و زنان بسیار می باز نگویید و انکار می ننمایید یعنی که این جز از حسد نیست که شما را برین سخن میدارد

فمنهم من آمن به و منهم من صد عنه این ها با الله میشود و با ابراهیم میشود و با محمد میشود و کفی بجهنم سعیرا ای کفی بسعیر جهنم عذابا لمن لا یؤمن

إن الذین کفروا بآیاتنا سوف نصلیهم نارا این باز در شأن جهودانست در بیان مستقر ایشان در آن جهان و رسیدن ایشان بعذاب جاودان کلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غیرها لیذوقوا العذاب عمر خطاب گفت شنیدم از رسول خدا ص که میگفت در ساعتی صد بار تبدیل کنند حسن گفت هر روز هفتاد بار سوخته شوند یعنی که هر بار که سوخته شوند فرمان آید که چنان که بودی بآن باز شو تا دیگر باره میسوزی پوست نو میشود پیاپی تا عذاب نو میشود پیاپی ...

میبدی
 
۳۷۵۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۱۰ - النوبة الثالثة

 

... گفت ای جوانمرد این پیچ که در گردن داری در دل آر که خدای در دل مینگرد

گفت روز قیامت فرا قراء مرایی گویند نه شما آنید که متاع دنیا بشما ارزان تر فروختند نه آنید که مردمان بر در سرای شما ایستادند نه آنید که ابتداء بر شما سلام میکردند از جزاء اعمال شما بود که بشما رسانیدیم امروز شما را حقی نماند از اینجا است که بعضی بزرگان دین باضطرار و افتقار رفق دوستان می نپذیرفتند چنان که سفیان ثوری رحمة الله علیه چند روز بگذشت که در خانه وی هیچ طعام نبود آخر روز مردی دو بدره آورد بنزدیک وی گفت دانی که پدرم ترا دوست بود و در معیشت متورع بود این میراثی است که از وی بازماند و چنان دانم که حلالست و در آن هیچ شبهتی نه چه باشد اگر قبول کنی و مرا بدان شاد کنی سفیان گفت خدای ترا بدین همت نیکو ثواب دهد اما من قبول نکنم که آن دوستی ما با پدرت برای خدا بوده است روا ندارم که در مقابله آن عوضی ستانم این خود درجه متورعان است و طریق پارسایان و برتر ازین درجه عارفان است و شرک اصغر در حق ایشان آنست که بعد از اخلاص در طاعت و صدق در عمل اگر چشمشان در آن عمل خالص آید یا طلب ثواب آن بخاطرشان فراز آید یا رستگای خویش در آن عمل بینند آن همه در راه دین خویش شرک شمرند وز آن توبه کنند

أ لم تر إلی الذین یزکون أنفسهم خود را نستایند و تزکیت مردم نپسندند و در عمل خویش ننگرند و روش خویش را وزنی ننهند و از هر دونی خود را فروتر دانند ...

... پیر طریقت گفت الهی فریاد ازین خواری خود که کس را ندیدم بزاری خود فریاد ازین سوز که از فوت تو در جان ما در عالم کس نیست که ببخشاید بروز و زمان ما الهی از حسرت چندان اشک باریدم که بآب چشم خویش تخم درد بکاریدم اگر سعادت ازلی دریابم این همه درد پسندیدم ور دیده من بیکبار بر تو آید در آن دیده خود را نادیدم

بل الله یزکی من یشاء هر که تزکیت خدای درو رسد نشان وی آنست که از صحبت آن پراکنده دلان که در راه جبت و طاغوت فرو شدند باز رهد و نیز ایشان را بخود راه ندهد و تا نپنداری که پرستنده جبت و طاغوت آن بت پرستان بودند و بس هر که او با هواء نفس خویش بیارامید و در بند مراد نفس بماند او مرد طاغوتست و بنده جبت

در خرابات نهاد خود بر آسودست خلق ...

میبدی
 
۳۷۵۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۱۱ - النوبة الثانیة

 

... و إذا حکمتم بین الناس أن تحکموا بالعدل کان من العدل ان الله عز و جل دفع السقایة الی العباس بن عبد المطلب و الحجابة الی عثمان بن طلحة لأنهما کانا اهلهما فی الجاهلیة

إن الله نعما یعظکم به نعما بکسر نون و عین قراءت مکی و ورش و حفص و یعقوب است و نعما بکسر نون و اسکان عین قراءت ابو عمرو و قالون و اسماعیل و ابو بکر است باقی بفتح نون و کسر عین خوانند و در تشدید میم هیچ خلاف نیست و معنی همه یکسانست و ما اینجا نکره است بمعنی شی ء و در موضع نصب است و این را نصب علی التفسیر گویند المعنی نعم شییا هی و اگر خواهی ماء صلت نهی یعنی فنعم هی میگوید نیکا چیزی که الله شما را بآن پند میدهد و بر راه میدارد و آن قرآن است کلام خداوند عز و جل

إن الله کان سمیعا لمقالتکم فی الأمانة و الحکم بصیرا بما تعملون فیهما ...

... بما قدمت أیدیهم اینجا سخن تمام شد

پس ابتدا کرد گفت ثم جاؤک یحلفون بالله این عطف بر سخن پیش است یعنی تحاکموا الی الطاغوت و صدوا عنک ثم جاءوک یحلفون بالله میگوید منافقان تحاکم بر طاغوت بردند و از تو برگشتند پس آن گه آمدند و سوگند بالله میخوردند که ما بآن محاکمت جز خیر و صواب و تألیف میان خصمان نخواستیم و ذلک قوله إن أردنا إلا إحسانا و توفیقا گفته اند که معنی توفیق موافقت افکندنست میان قضاء خداوند جل جلاله و میان ارادت بنده و این هم در شر بود و هم در خیر اما بحکم عادت و عرف عبارتی خاص گشته است از جمع کردن میان ارادت بنده و میان قضایی که خیر و خیرت بنده در آن بود و این بچهار چیز تمام شود هدایت و رشد و تسدید و تأیید هدایت راه نمودن حق است و رشد تقاضای رفتن در وی پدید آوردن و تسدید حرکات اعضاء وی بر صواب و سداد داشتن و تأیید مدد نور الهی از غیب در پیوستن

و گفته اند یحلفون بالله اینجا همانست که در سورة التوبة گفت و لیحلفن إن أردنا إلا الحسنی و این آن بود که مسجد ضرار بنا کردند بستیز و کفر و آن گه سوگند میخوردند که ما با این بنا جز خیر و صواب نخواستیم ...

میبدی
 
۳۷۵۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۱۱ - النوبة الثالثة

 

... یا أیها الذین آمنوا أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولی الأمر منکم اولوا الامر بر زبان علم سلطانان دنیااند و بر زبان معرفت سلطانان دین و سلطانان دین پیران طریقت اند که در هر عصری از ایشان یکی باشد و او را غوث گویند

یکی از بزرگان دین گفت خضر ع را دیدم و از وی پرسیدم که تو دوستان خدای را شناسی جواب داد که قومی معدود را شناسم آن گه قصه ایشان درگرفت و گفت چون رسول خدا ص از دنیا بیرون شد زمین بخدای نالید که نیز بر من پیغامبری نرود تا بقیامت الله جل جلاله گفت که من ازین امت مردانی پدید آرم که دلهای ایشان بر دلهای انبیا بود آن گه گفت سیصد کس از ایشان اولیااند و چهل کس ابدال اند و هفت کس اوتاداند و پنج کس نقبااند و سه کس مختارند و یکی غوث است چون غوث از دنیا بیرون رود یکی را از آن سه بمرتبت وی برسانند و بجای وی بنشانند و یکی را از پنج با سه آرند و یکی را از هفت با پنج آرند و یکی را از چهل با هفت آرند و یکی را از سیصد با چهل آرند و یکی را از جمله اهل زمین با سیصد آرند و شرح این در خبر مصطفی ص است بروایت عبد الله مسعود قال قال رسول الله ص ان لله فی الأرض ثلاثمایة قلوبهم علی قلب آدم و لله فی الخلق اربعون قلوبهم علی قلب موسی و لله فی الخلق سبعة قلوبهم علی قلب ابراهیم و لله فی الخلق خمسة قلوبهم علی قلب جبرییل و لله فی الخلق ثلاثة قلوبهم علی قلب میکاییل و لله فی الخلق واحد قلبه علی قلب اسرافیل فاذا مات الواحد ابدل الله مکانه من الثلاثة و اذا مات من الثلاثة ابدل الله مکانه من الخمسة و اذا مات من الخمسة ابدل الله مکانه من السبعة و اذا مات من السبعة ابدل الله مکانه من الأربعین و اذا مات من الأربعین ابدل الله مکانه من الثلاثمایة و اذا مات من الثلاثمایة ابدل الله مکانه من العامة فبهم یحیی و یمیت و یمطر و ینبت و یدفع البلاء

قیل لعبد الله بن مسعود کیف بهم یحیی و یمیت قال لأنهم یسألون الله اکثار الأمم فیکثرون و یدعون علی الجبابرة فیقصمون و یستسقون فیسقون و یسألون فتنبت لهم الأرض و یدعون فیدفع بهم انواع البلاء اولوا الامر اینان اند که ملوک دنیا و آخرت بحقیقت ایشان اند مصطفی ص ایشان را گفت ملوک تحت اطمار

ابو العباس قصاب رحمة الله علیه از دنیا بیرون میرفت پیش از آن بده روز خادم را گفت رو به خرقان شو مردی است آنجا مخمول الذکر مجهول العین او را بو الحسن خرقانی گویند سلام ما باو رسان و با او بگو که این طبل و علم باذن الله تعالی و فرمان او بحضرت تو فرستادم و اهل زمین را بتو سپردم و من رفتم

فإن تنازعتم فی شی ء فردوه إلی الله و الرسول الی الله اشارت فرا کتاب خدا است و الرسول اشارت فرا سنت مصطفی ص این دو چیز است که دین را عماد است و اصل اعتقاد است و رب العالمین هر دو در آن آیت جمع کرده و أنزلنا إلیک الذکر لتبین للناس ما نزل إلیهم حقیقت دین آنست که کتاب و سنت قانون گیری و خدای را بدان بندگی کنی و صواب دید خرد خویش را سخره آن کنی و پس رو آن سازی آن دین که جبرییل بآن آمد و مصطفی ص با آن خواند و بهشت بآن یافتند و ناجیان بآن رستند کتاب و سنت است آن کار که الله بدان راضی و بنده بدان پیروز و گیتی بدان روشن اتباع کتاب و سنت است اهل سنت و جماعت راهبران اند میان کتاب و سنت ایمان ایشان سمعی و دین ایشان نقلی نادریافته پذیرفته و استوار گرفته و آن را گردن نهاده و از راه اندیشه و تفکر و بحث و تکلف برخاسته و به قال عمر بن الخطاب نهینا عن التکلف اهل تأویل که معنیها جستند و ادراک حقیقتها پیوستند و دانسته الله در فرموده و کرده وی خواستند که بدانند و دریابند و کوشیدند که بدان رسند فروماندند و نتوانستند چنان که الله گفت بل کذبوا بما لم یحیطوا بعلمه جایی دیگر گفت و إذ لم یهتدوا به فسیقولون هذا إفک قدیم چون راه نیافتند بدریافت آن و واقف نگشتند در حرای آن و نتاوست عقل ایشان فا غایت و غور آن گفتند این خود دروغی است از دروغ پیشیان آن را محال نام کردند و عقل کوتاه خویش ور آن حجت گرفتند و اصل متهم کردند تا کار بریشان شوریده گشت و راه کژ و دل تاریک اما دوستان خدا و اهل سنت که چراغ داعی حق ایشان را در پیش است ار چه درنیافتند بنور هدی بپذیرفتند و بسکینه ایمان بپسندیدند و بقوت اخلاص بیارامیدند و آن را دین دانستند و تهمت از سوی خود نهادند و عقل را عاجز دیدند اینان اند که قرآن حجت ایشان و سنت محجت ایشان و تسلیم طریقت ایشان نادریافته پذیرفتن دین و ملت ایشان نور معرفت چراغ ایشان کتب فی قلوبهم الإیمان داغ ایشان علی العرش استوی بجان قبول کرده ایشان و السماوات مطویات بیمینه اعتقاد گرفته ایشان و جاء ربک حقیقت شناخته و پذیرفته ایشان ینزل الله معهد ایشان لما خلقت بیدی مفخر ایشان و ما ینطق عن الهوی معتقد ایشان ما أخفی لهم من قرة أعین منتظر ایشان وجوه یومیذ ناضرة إلی ربها ناظرة خلعت ایشان آمنا به کل من عند ربنا برهان ایشان دوستان خدااند و حزب حق ایشان أولیک حزب الله ألا إن حزب الله هم المفلحون

میبدی
 
۳۷۵۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۱۲ - النوبة الاولى

 

... و إذا لآتیناهم و اگر چنان کنندید ما ایشان را دادیمی من لدنا از نزدیک خود أجرا عظیما ۶۷ مزدی بزرگوار

و لهدیناهم و ما ایشان را راه نماییم صراطا مستقیما ۶۸ براه راست درست

و من یطع الله و الرسول و هر که فرمان برد خدای را و رسول وی را فأولیک ایشان آنند مع الذین أنعم الله علیهم که فردا با نواختگان حق اند که خدای نیکویی کرد با ایشان من النبیین و الصدیقین از پیغامبران و راستگویان و الشهداء و الصالحین و شهیدان و نیکان و حسن أولیک رفیقا ۶۹ و نیک رفیقان و هام نشینان که اینان اند ...

میبدی
 
۳۷۵۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۱۲ - النوبة الثانیة

 

... پس گفت و لو أنهم فعلوا ما یوعظون به اگر ایشان پند قرآن بشنیدندی و احکام قرآن درپذیرفتندی و فرمان حق بجای آوردندی لکان خیرا لهم و أشد تثبیتا ایشان را به بودی هم در معاش این جهانی و هم در ثواب آن جهانی و دین ایشان پاینده تر بودی و تصدیق ایشان امر خدای را محکم تر بودی

و إذا لآتیناهم و آن گه اگر چنان کنندی ما ایشان را مزد عظیم دادیمی از نزدیک خود یعنی آنچه کس قادر نیست بر آن مگر ما و آن بهشت باقی است و نعیم جاودانی در آن جهان و راه نمودن براه راست و دین حنیفی درین جهان

ابن کثیر و نافع و ابن عامر و کسایی أن اقتلوا بضم نون خوانند و همچنین أو اخرجوا بضم واو و این اختیار ابو عبید است و عاصم و حمزه نون و واو هر دو بکسر خوانند و این اختیار بو حاتم است اما ابو عمرو و یعقوب أن اقتلوا بکسر نون خوانند أو اخرجوا بضم واو و ایشان که نون و واو هر دو بضم خواندند منفصل را چون متصل نهادند چون همزه اقتلوا و اخرجوا که بفعل متصل اند هر دو مضمومند نون و واو را نیز اگر چه منفصل اند از فعل مضموم کردند و هذا علی اجراء المنفصل مجری المتصل و ایشان که هر دو بکسر خواندند نون و واو را که منفصل اند از فعل چون همزه که بدان متصل است ننهادند و هر دو را مکسور کردند علی اصل التقاء الساکنین و ابو عمرو و یعقوب که فصل کردند میان واو و نون و در نون کسر اختیار کردند و در واو ضم از آنست که در واو ضم نیکوتر است از آنجا که مانندگی دارد بواو ضمیر و اجماع در واو ضمیر واقع است بر ضم کقوله تعالی و لا تنسوا الفضل بینکم و در نون این مشابهت نیست فاختار لها الکسر لالتقاء الساکنین و لم یجریا المنفصل مجری المتصل ...

... گویند آن روز که مصطفی ص از دنیای فانی بسرای باقی رحیل کرد خبر به عبد الله بن زید رسید وی در باغ بود هم بر جای گفت اللهم اعمنی فلا اری شییا بعد حبیبی ابدا بار خدایا بعد از دوست خود نخواهم که چیزی بینم در دنیا بینایی از من واستان این سخن بگفت و هم بر جای نابینا گشت

و من یطع الله یعنی فی الفرایض و الرسول یعنی فی السنن میگوید هر که فرمان خدای برد یعنی فرایض که فرموده است و بر بنده واجب کرده بجای آرد و از آن هیچ بنگذارد و هر که فرمان رسول ص برد یعنی سنتهایی که وی نهاده بپای دارد و راه و سیرت وی رود و خلق وی گیرد و آنچه گفت و کرد و فرمود بجان و دل قبول کند فأولیک مع الذین أنعم الله علیهم اینان که طاعت خدا و رسول دارند فردا برستاخیز در بهشت با پیغامبران و با صدیقان و با شهیدان و با نیکان خواهد بود چنان که پیوسته در دیدار ایشان و در زیارت ایشان باشند آنجا که ایشان را فرود آرند اینان را نیز فرود آرند صدیق نامیست کسی را که راستگوی راست ظن راستکار راست پیمان بود که جز راست نگوید و جز راست نرود اگر چه در آن راستی وی را خطر عظیم بر وی آید بعضی مفسران گفتند من النبیین اینجا مصطفی ص است و الصدیقین ابو بکر صدیق و الشهداء عمر و الصالحین عثمان و علی و گفته اند و الشهداء عمر و عثمان و علی است و الصالحین همه صحابه رسول اند رضی الله عنهم

و حسن أولیک رفیقا یعنی رفقاء سمی الصاحب رفیقا لأن صاحبه یرتفق به و یعتمد علیه و سمی مرفق الید مرفقا لاعتماد الرجل و اتکایه علیه ...

میبدی
 
۳۷۶۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۱۲ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی و ما أرسلنا من رسول إلا لیطاع بإذن الله از اول ورد تا آخر همه اشارت است ببزرگواری منزلت مصطفی ص نزدیک حق جل جلاله و خلعتی است از خلعتهای کرامت که الله تعالی بوی داد که واسطه از میان برداشت و حکم وی با حکم خود برابر کرد تا چنان که رضا دادن بقضاء حق جل جلاله سبب یقین موحدانست رضا دادن بحکم رسول ص سبب ایمان مؤمنان است تا جهانیان بدانند که طاعت داشت رسول طاعت داشت حق است و نافرمانی رسول نافرمانی حق است و قول رسول وحی حق است و بیان رسول راه حق است و فعل رسول حجت حق است و شریعت رسول ملت حق است و حکم رسول دین حق است و متابعت رسول دوستی حق است چنان که گفت جل جلاله فاتبعونی یحببکم الله گفت ای سید سادات و ای مهمتر کاینات و ای نقطه دایره حادثات بندگانم را بگو اگر خواهید که الله شما را بدوستی خود راه دهد و ببندگی بپسندد بر پی ما روید که رسول اوییم و کمر متابعت ما بر میان بندید و حکم ما بی معارضت بجان و دل قبول کنید تن فرا داده و گردن نهاده و خویشتن را در آن حکم بیفکنده و هیچ حرجی و تنگی بخود راه نداده اینست که گفت جل جلاله ثم لا یجدوا فی أنفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیما نمی دانید که کارها همه در پی ما بستند و این هر دو سرای در کوی ما پیوستند زهی رتبت و دولت زهی کرامت و فضیلت کرا بود از عهد آدم تا امروز چنین فضل تمام و کار بنظام عز سماوی و فر خدایی

پس از پانصد و اند سال رکن دولت شرع او عامر و شاخ ناضر و عود مثمر شرف مستعلی و حکم مستولی درین گیتی نوای وی در آن گیتی آوای وی در هر دل از وی چراغی بر هر زبان از وی داغی در هر دل از وی نوایی در هر سر از وی آوایی در هر جان او را جایی ...

... مرد بیحاصل نیابد یار با تحصیل را

سوز ابراهیم باید درد اسماعیل را

میبدی
 
 
۱
۱۸۶
۱۸۷
۱۸۸
۱۸۹
۱۹۰
۱۰۲۲