سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۸ هرگز دل من به آشکارا و به راز با مردم بی خرد نباشد دمساز من یار عیار خواهم و خاک انداز کورا نشود ز عالمی دیده فراز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر اعلام میکند که دلش هیچگاه با مردم نادان و بیخرد همنوا نخواهد شد. او میخواهد با شخصی باعزت و بااخلاق ارتباط داشته باشد و از افراد دنیاطلب و ناآگاه دوری کند.
هوش مصنوعی: هرگز دل من نه به طور علنی و نه به صورت پنهانی با افراد نادان هماهنگ و همفکر نمیشود.
هوش مصنوعی: من به دنبال دوستی شایسته و باوقار هستم که از دنیا آسیب نبیند و نگاهش از روزگار بالا باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون کُشته ببینیام، دو لب گشته فراز
از جان تهی این قالب فرسوده به آز
بر بالینم نشین و میگوی به ناز
«کای من، تو بکشته و پشیمان شده باز»
تا روی ترا بدیدم ای شمع تراز
نی کار کنم نه روزه دارم نه نماز
چون با تو بوم مجاز من جمله نماز
چون بی تو بوم نماز من جمله مجاز
اندر همه عمر من شبی وقت نیاز
آمد بر من خیال معشوقه فراز
برداشت نقاب مرمرا گفت بناز
باری بنگر که از که ماندستی باز
آن شد که ترا رفت همی با ما ناز
و آن شد که مرا بود بروی تو نیاز
ما ناز تو و نیاز خویش ، ای پرساز
بر سنگ زدیم و صبر کردیم آغاز
چون کشته ببینم دو لب کرده فراز
وز جان تهی این قالب فرسوده به آز
بر بالینم نشسته می گوی بناز
که کشته ترا من و پشیمان شده باز
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.