گنجور

 
سنایی

جام را نام ای سنایی گنج کن

راح در ده روح را بی رنج کن

این دل و جان طبیعت سنج را

یک زمان از می طریقت سنج کن

تاج جان پاک را در راه دل

مفرش جانان جان آهنج کن

کدخدای روح را در ملک عشق

بی تصرف چون شه شطرنج کن

عقل دین‌دار سلامت جوی را

سنگ شنگولی عشق الفنج کن

یا همه رخ گرد چون گلنار باش

یا همه دل باش و چون نارنج کن

با عمارت چند سازی همچو رنج

با خرابی ساز و همچون گنج کن

خاک و باد و آب و آتش دشمنند

برگذر زین چار و نوبت پنج کن

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode