تا من به تو ای بت اقتدی کردم
بر خویش به بی دلی ندی کردم
از بهر دو چشم پر ز سحر تو
دین و دل خویش را فدی کردم
آن وقت بیا که من ز مستوری
در شهر ز خویش زاهدی کردم
همچون تو شدم مغ از دل صافی
خود را ز پی تو ملحدی کردم
در طمع وصال تو به نادانی
مال و تن خویش را سدی کردم
کز رفق سنایی اندرین حالت
از راه مغان ره هدی کردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این بیتها از عشق و فدای خود به زیبایی معشوق سخن میگوید. او به خاطر زیبایی چشمان معشوق، دین و دل خود را فدای او کرده و به همین دلیل از زهد و پرهیزگاری دست کشیده و به دنیای عشق و مستی روی آورده است. شاعر خود را از نظر روحی و معنوی به کسی شبیه کرده که در جستجوی معشوق، از خدا و دین فاصله گرفته است. در نهایت، او از وضعیت خود راضی نیست و میگوید که تحت تأثیر عشق، چیزهای مادی و دنیوی خود را رها کرده و به سمت راه روشنایی و هدایت رفته است.
هوش مصنوعی: من به تو، ای معشوق، دل باختم و به خاطر تو، به خودم بیاعتناء شدم.
هوش مصنوعی: به خاطر چشمهای جادوییات، دین و دل خود را فدای تو کردم.
هوش مصنوعی: زمانی به دیدار من بیا که از پنهانی و ناشناسی، در شهر همچون یک زاهد شدهام.
هوش مصنوعی: به خاطر تو، مثل یک مغ (عالم دینی) شدم و از نیازهای قلب صاف خودم، به انکار بعضی باورها پرداختم.
هوش مصنوعی: به خاطر آرزوی رسیدن به تو، به دلیل نادانیام، ثروت و بدنم را به خطر انداختم.
هوش مصنوعی: چون دوستان سنایی در این وضعیت بودند، من از طریق مغها راهی برای هدایت پیدا کردم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.