گنجور

 
سنایی

صبح پیروزی برآمد زود بر خیز ای پسر

خفتگان از خواب ناپاکی برانگیز ای پسر

مجلس ما از جمال خود برافروز ای غلام

می ز جام خسروانی در قدح ریز ای پسر

یک زمان با ما به خلوت می بخور خرم بزی

یک زمان با ما به کام دل برآمیز ای پسر

عاشقان را از کنار و بوسه دادن چاره نیست

دل بنه بر بوسه دادن هیچ مستیز ای پسر

گر ز بهر بوسه دادن در تو آویزد کسی

روز محشر همچو خصمان در من آویز ای پسر

گر توانی کرد با ما زندگی زینسان درآی

ور نه زود از پیش ما برخیز و بگریز ای پسر

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode