پسر خواجه عبدالله مروارید است و ذهن لطیفش غواص درر معانی و طبع مستقیمش صیرفی نقود سخندانی فقرات فصاحت آیاتش که از قلم خجسته رقم ناشی شده سرخط فضلای بلاغت آئین در اکثر خطوط به تخصیص ثلث و نسخ ثانی یاقوت و صیر فی و ناسخ استادان متقدمین و متأخرین.
تعلیق کرده بر صفحات مصورش
هر حرف او ز گنج معانیست گوهری
شمه ای اگر از فضایل او مبین گردد کتابی شود معین . من در خدمت ایشان درس خوانده ام و اندک سیاه و سفیدی که فرق میتوانم کرد از برکت ایشانست و در هرات و شیراز با من می بود و منصب صدارت مرجوع بایشان . بعد از مدتی در خدمت حضرت صاحبقران بسر برده آخر بواسطه بعضی امور متوجه هند شد و در شهور سنه ثمان و اربعین و تسعمایه در آنجا در گذشت، در محل عزیمت هند این غزل در سلک نظم کشیده بود:
عاقبت کرد از غمت سرگشته دوران مرا
آنچنان گشتم ضعیف از محنت دوران که نیست
دیگر از درد جدایی طاقت افغان مرا
مشکل شبهای هجران گر بماند این چنین
دولت وصل تو کی روزی شود، آسان مرا
بسکه خونبار است چشمم بی تو خواهد شد خراب
شهر هستی، دمبدم از موج این طوفان مرا
همچو مؤمن بی سر و سامان نبودم پیش از این
افشان بیخته از مخترعات ایشانست این مطلع هم از اوست :
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
که با خورشید هم زانو نشیند
قطعه
هر حرف دلکشی که محقق شده بحسن
کو جوهری که فهم کند زر جوهرش
غزل
بسکه گردون همچو خود میخواست سرگردان مرا
در سر کار تو شد آخر سر و سامان مرا
مطلع
هر کس چو من آشفته آن زلف دو تا شد
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.