گنجور

 
سام میرزا صفوی

از جمله سادات جنابد خراسانست و در طهارت اصل و لطافت طبع مستغنی از تحریر و بیان، گویند که انقطاع و تجردش در مرتبه ای بود که روزی امیر علیشیر بحجره ی او درآمده آن منزل را چون خاطر محزون اهل دل از متاع دنیوی خالی دید لاجرم تفقدی بخاطر آورده جمع مایحتاج او را نقد و جنس سامان و سرانجام نموده بدانجا فرستاد، میر چون بوثاق خود آمد آن اسباب و یراق را ملاحظه نمود در آن حجره را فراز کرده بحجره دیگر تحویل فرمود ؛ از شعر بفنون غزل و قصیده میل ایشان بیشتر بوده و همیشه خاطر خطیر بر مداحی اهل بیت می گماشته این ابیات از جمله غزلیات آن منبع السعادات است .

ز سینه هر نفسم آه جانگداز برآید

چو آتشی که نشیند دمی و باز برآید

بمسجد ار بخرامی بلطف آن قد و قامت

هزار عابد صد ساله از نماز بر آید

اگر در گوشه غم دور از آن سیمین بدن میرم

خلل در کار عشق آید در آن روزی که من میرم

بخاطر فاطر چنان میرسد که این بیت جامی که میفرماید:

شهید عشق را جز من کسی ماتم نمیدارد

که خواهد ماتم من داشتن روزی که من میرم

بدو نسبت است، جامی اگر مضایقه کند این بیت آهی بدو عوض داده شود .

خوش آنکه پهلوی هم، چون برگ های نرگس

جمعی نشسته باشند جامی در آن میانه

این مطلع و بیت در جواب خسرو علیه الرحمه از اوست :

من بیدل، که از عشقت در آب و آتشم شبها

چو شمع افتاده از تاب تبم تبخاله بر لبها

نه صورت بر در و دیوار صورتخانه چین است

تو را دیدند خوبان و تهی کردند قالبها