جام صبوح میدهد نور و صفای صبحدم
گویی آفتاب وش نور فزای صبحدم
صبح رسید و میرود یکدمهای که حاضر است
از می و چنگ ساز کن برگ و نوای صبحدم
خاست هوای صبحدم جان به تن پیاله ده
هان که پیاله میدهد جان به هوای صبحدم
جلوه کنان عروس صبح آمد و می دمد افق
از زر مغربی خور روی نمای صبحدم
صبح سفید اطلسی ساخت قبای آسمان
ساز چو من به عکس می لعل قبای صبحدم
پیش که آهوی فلک سنبل شب چرا کند
زلف غزال ما نگر نافه گشای صبحدم
آن می خور شعاع ده در دل شب که این نفس
صبح رسید و میرسد خود ز قفای صبحدم
باد فدای مهوشی جان و دلم که دل درو
دید صفای صبح را یافت وفای صبحدم
بس که ز شرم عارضت چهره صبح ریخت خون
دامن خاک پر ز خوی کرد حیای صبحدم
صبح نمود نلع مه نعل بهاش در دل است
از زر و جان لعل ده نعل بهای صبحدم
صبح به صدق و روشنی هست چو رای پادشه
لاجرم آفتاب شد تابع رای صبحدم
شاه معز دین حق ملک خدای راستین
شیخ اویس کان کرم بحر عطای راستین
در دل من زمان زمان مهر و وفای تازه بین
هر نفسم چو صبحدم صدق و صفای تازه بین
در دل تنگ عاشقان هر نفس از هوای او
ز آمد و شد که میکند باد هوای تازه بین
تازه شدست زخم من باورت ار نمیکند
بر دل ریش من بیا زخم جفای تازه بین
میگذرد خیال او روز و شبم به چشم دل
بر طبقات چشم و دل هان پی بای تازه بین
قصه عیسوی کهن گشن کنون به تازگی
عارض نازکش نگر روح فزای تازه بین
از قبل لبش دهد دیده گهر به دامنم
دامن من زمان زمان پر ز عطای تازه بین
ماه چو دید عارضش چشمه مهر خواندش
بر لب چشمهاش دمان مهر گیای تازه بین
ساقی بزم در خزان جام بلور باده را
ز اطلس لعل دم به دم داده قبای تازه بین
بلبل اگر نمیکند ناله به روی گلرخی
نغمه نو سماع کن نغمه سرای تازه بین
مدح و ثنای شاه شد ورد و زبان خاطرم
روضه خاطر مرا ورد و ثنای تازه بین
دامن آخر الزمان وصل قبای دولتش
آستی قبای او بحر نمای راستین
صبح چو مطرب مغان راه و نوای نوزند
گوشهنشین ز راه خود گردد و رای نوزند
کسوت عکس مه کهن شد ز جمال نوبتم
نوبت حسن بعد ازین مه ز برای نوزند
روزه نمیگشاید ار زاهد روزهدار را
بر سر کاسههای می چنگ صلای نوزند
چرخ دوتاست بس کهن نیست نوایی اندرو
کو صنمی که بهر ما ساز سه تاز نوزند
تازه کند زمان زمان عیش کهن میان جان
نای که هر نفس چو نی دم ز هوای نوزند
آن دف دستیار کو حلقه بگوش مطرب است
مطرب بزم هر نفس از چه قفای نوزند
زهره ز رشک عود را بر سر آتش افکند
عودی شکرین سخن چونکه نوای نوزند
باده به یاد حضرتی نوش که قدر همتش
زان سوی خیمه فلک پردهسرای نوزند
آنکه برون ازین کهن طاق سما به صد درج
همتش ار علو خود طاق نمای نوزند
مطرب بزم عیشش از جمع بتان خوش سرا
زهره سزد که میزند ساز و نوای راستین
خیز و کلید صبح بین قفل گشای زندگی
جرعه می به خاکیان داده صفای زندگی
پیش که خشت زر زند روز ز جرعه خاک را
گل کن ز آنکه مینهد صبح بنای زندگی
روز و شب آب زندگی جوی ز چشمه قدح
هیچت اگر به فضل دی هست هوای زندگی
آتش دی مهی بدم همچو مسیح زنده کن
ز آب حیات چون خضر جوی بقای زندگی
واسطهای است ساقیه جلوه ده عروس زر
آیینهای است جام می روی نمای زندگی
آتش زود میر را خاک سیاه بر سر است
آتش آب رز طلب عمر فزای زندگی
شمع حیات میکشد باد خزان و میزند
بر دل و بر دماغ جان باد هوای زندگی
عشرت و عیش روح را برگ و نواست چنگ و نی
بر دل و بر هوای جان باد و هوای زندگی
یاد سکندر زمان میخور و زندهمان که خضر
آب حیات در جهان خورد برای زندگی
کسری اردشیر فر بهمن اردوان محل
شاه سکندر آستان خضر برای بقای راستین
آینه جمال جان چیست لقای روی تو
آینهای ندیدهام من به صفای روی تو
برگ گل است در جهان کو به رخ تو اندکی
ماند و گر نماند او باد بقای روی تو
میرود آفتاب وش خلق چو سایه در قفا
رخ بنمای تا خورد خلق قفای روی تو
ز آب و هوای روی تو یافتهاند زندگی
جان و دل من ای خوشا آب و هوای روی تو
در دو جهان به جان تو را خلق همی خرند و من
هر دو جهان نهادهام نیم بهای روی تو
دید مشاطه روی تو آینه داد رونما
آینه کیست تا بود روی نمای روی تو
روی مبارک تو تا در دل من گرفت جا
درد و جهان مرا کسی نیست بجای روی تو
روی تو دید چشم من در پی دیده رفت دل
هست گناه چشم من نیست خطای روی تو
حد گدایی درت نیست مرا که روز و شب
ماه و خورند بر فلک هر دو گدای روی تو
تا نرسد به روی تو چشم حسود دم به دم
فاتحه خواند و می دمد صبح برای روی تو
چون به ربیع روی ابر از کف پادشاه ما
در عرق است دم به دم گل ز حیای روی تو
کسری و جم به درگهت هر دو شه دروغیند
حاتم و معن بر درت هر دو گدای راستین
من چه شود اگر شوم کشته برای چون تویی
صد من از فنا شود باد بقای چون تویی
جور تو هست دولتی کان نرسد به چون منی
کی به کسی چو من رسد جور و جفای چون تویی
عشق همان قدس دان قله سر نشیمنش
تا به سر که درفتد ظل همای چون تویی
نیست سری که نیست آن منزل سر عشق تو
قطع منازل چنین هست به پای جون تویی
بر سر کوی عاشقی کوی و گدا یکی بود
پادشهی کند کسی کوست گدای چون تویی
چشم خوشت به یک نظر بیش هزارجان دهد
چون کم ازین قدر بود فیض عطای چون تویی
از گل روی نازکت پرده چرا کشد صبا
کیست که تا بود صبا پرده گشای چون تویی
گر ندهم به عشق تو جان نه ز قدر جان بود
زان ندهم که دانمش نیست سزای چون تویی
ای که چو عمر در خوری خون مرا چه میخوری
خون نخورم که خون من نیست خواری چون تویی
خود نبود جفا روا خاصه بر آنکه او بود
بنده شاه میزند لاف هوای چون تویی
هست ز آب روی تو بر لب جوی سلطنت
سر و جلال و جاه را نشو و نمای راستین
چند کشند اهل دل بار بلای آسمان
خود به کران نمیرسد جور و جفای آسمان
ژنده خویش را به از اطلس آسمان نهم
تا ز طمع نبایدم گشت گدای آسمان
پوشش من مبین ببین نفس مجردم که من
می نخرم به نیم جو سبز قبای آسمان
من که گلیم فقر را ساختهام ردای فقر
گردن من چرا کشد بار ردای آسمان
ملک قناعتم اگر زانچه مدد دهد به نقد
باز دهم به آسمان جنس عطای آسمان
دل به سرای آسمان هیچ فرو نیایدم
کاش که آمدی فرو کهنه سرای آسمان
بانی دهر ز آسمان خانه فقر به نهد
گرچه ز خشت سیم و زر ساخت بنای آسمان
نقد کمال میکند بر در خاکیان طلب
راست از آن نمیشود پشت دو تای آسمان
اشک من است هر دمی غسل ده تن زمین
آه من است هر شبی قلعه گشای آسمان
قاضی چرخ میزند بیگنهم ز خود برون
من چه کنم نهادهام تن به قضای آسمان
من ز جفای آسمان بر در شاه میروم
کاهل زمانه را درش هست بجای آسمان
تخت و وقار و قدر او مملکت شکوه را
عرش حقیقی آمده ارض و سمای راستین
اوست خدایگان دین خانه خدای مملکت
حسن طراز مملکت عدل فزای مملکت
ملک چه قیمت آورد در نظر جلال او
نعل سم سمند او هست بهای مملکت
منصب و عزت شهان مملکت است و شاه را
عزت و منصبی دگر هست ورای مملکت
حضرت کبریای او ملک دوام سلطنت
ذات ملک لقای او اصل بقای مملکت
آنکه به دور حکم او دید مهندس فلک
زان روی ملک آسمان حد سرای مملکت
شام منیر پرچمش صبح نمای سلطنت
شمع ضمیر روشنش راهنمای مملکت
ای که ز حفظ عدل تو مملکت است در امان
ور نکند دمی مدد عدل تو وای مملکت
بست عروس ملک را با تو نکاح سر مدی
با تو قضای او بود هم به رضای مملکت
مملکت است بر دعا داشته دست بهر تو
زانکه دعای جان تو هست دعای مملکت
از همه رنج مملکت برد پناه بر درت
راستی آنکه بیش ازین نیست دوای مملکت
هر سخن تو را خرد مملکتی بها دهد
حاصل هفت کشورش نیست بهای راستین
ای لمعات خنجرت صاعقه رای معرکه
نیزه دل شکاف تو قلب گشای معرکه
خصم تو را سر شغب هست و لیک نیستش
دستگه معارضه با تو و پای معرکه
خانه عمر دشمنان گشت خراب هر کجا
شاه به خشت آهنین ساخت سرای معرکه
تیر تو بر عدوت گشت همچو که بوم شوم پی
در صف دوستان تو هست همای معرکه
داد به کاسههای سر تیغ تو طعمهای و دان
کوس تو هر کجا که زد بانگ صلای معرکه
بیخ عدو به تیغ زن زانکه بود مجامله
در همه جا به جای خود جز که به جای معرکه
برق شعاع خنجرت کوه شکاف روز کین
موج سواد لشکرت بحر نمای معرکه
گشته صریر کلک تو فتنه نشان مملکت
بوده خروش کوس تو هوش ربای معرکه
جام طرب به دوست ده تیغ به خورد دشمنان
کان ز برای مجلس است وین ز برای معرکه
خاسته گرد لشکرت معرکه را سما شده
فوق سمای اختران رفته همان معرکه
پیش تو در دلاوری روز محاربت بود
شیر سپهر کمتر از شیر لوای معرکه
رای تو گشت عدل را مستر خط راستی
رایت توست فتح را راهنمای راستین
موج ز گوهر و زرست بحر عطای شاه را
سایه فتاد بر فلک چتر علای شاه را
بر قد قدر او قدر گر به مثل قبا برد
اطلس آسمان سزد وصله قبای شاه را
هیچ تو دانی آسمان بهر چه کرد پشت خم
خواست که بوسهای دهد مسند و پای شاه را
ماه ز آفتاب ضو خواهد و خور زرای تو
خواست که تا گدا بود مایه گدای شاه را
شاه گرفت قاف تا قاف جهان که در جهان
ماهچه آفتاب شد نایب رای شاه را
ساخت همای همتت زان سوی سدره آستان
باد همیشه در جهان سایه رای شاه را
فسحت ملک توست در مرتبهای که آسمان
بر نتواند آمدن گرد سرای شاه را
مدح تو من نکردهام ورد زبان که کرده است
حرز وجود خود ملک ورد دعای شاه را
من ز ثنای حضرتت عاجز و قاصر آمدم
زانکه نیافتم کران بحر ثنای شاه را
صورت طالعت خرد مینگریست در ازل
یافت به حشر متصل دور بقای شاه را
مدح تو آنچنانکه هست ار به مثل کسی کند
ناطقه عاجز آید از مدح و ثنای راستین
بر قدت از بقا قبا دوخت عطای ایزدی
تا به ابد مبارکت باد قبای ایزدی
از عدوی تو تا به تو هست تفاوت این قدر
از ظلمات کفر تا نور و ضیای ایزدی
باد قضای ایزدی متفق رضای تو
رای تو خود نمیرود جز به رضای ایزدی
حکم قضای ایزدی متفق رضای تو
منع نکرد و چون کند امر قضای ایزدی
در خلوات آسمان ذکر زبان قدسیان
باد دعای جان تو بعد ثنای ایزدی
پشت و پناه لم یزل باد تو را که در ازل
یافت جمال خلقتت فر و بهای ایزدی
ملک بقایت از فنا باد مصون که از خدا
ذات ملک لقای تو یافت بقای ایزدی
باد همیشه در نظر فکر مبارک تو را
حجره غیب کامد آن پردهسرای ایزدی
خوان عطای مملکت لطف تو گستریده است
بر سر خوان مرحمت داده صلای ایزدی
باد فلک غلام تو و آنکه شعارش این بود
نوبت سلطنت تو را در دو سرای ایزدی
بنده دعای دولتت میکند و هر آن دعا
کان بود از خلوص دل هست دعای راستین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری از شاعر ایرانی است که به زیبایی صبح، عشق و تمجید از معشوق میپردازد. او با استفاده از تشبیهات و تصاویر زنده، فضایی پر از رنگ و نور ایجاد میکند و به توصیف لحظههای دلانگیز صبح میپردازد. شاعر بیان میکند که صبح به عنوان نمادی از زیبایی و نور، زندگی را شاداب و پرنشاط میکند. همچنین به عشق و دلباختگی اشاره دارد و از قدرت روحانی آن سخن میگوید. در کل، این شعر ترکیبی است از تفکرات عمیق درباره عشق و حیات با تصاویری زیبا و دلنشین از طبیعت و صبحگاه.
هوش مصنوعی: جام شراب، نور و روشنی صبح را به ما هدیه میدهد؛ انگار که آفتاب و روشنی صبحگاهی در حال درخشش است.
هوش مصنوعی: صبح فرارسیده و لحظهای باقی نمانده است که از شراب و صدای ساز برای بهار و نوای صبحگاهی بهرهمند شویم.
هوش مصنوعی: صبح نزدیک است و جان من به طرز شگفتانگیزی به تنم برمیگردد. بیا و پیاله را بیاور، چرا که این پیاله به خاطر هوای صبح، جان تازهای به من میدهد.
هوش مصنوعی: عروس صبح با زیبایی خود ظاهر شد و در حال دمیدن است که افق به رنگ طلایی از صورت خورشید در غرب روشن میشود.
هوش مصنوعی: صبح نیلی و زیبا لباس آسمان را آماده میکند، مثل من که در آغوش رنگ لعل صبحگاه قرار دارم.
هوش مصنوعی: در برابر چه کسی، آهوی آسمان به راز و نیاز میپردازد؟ ببین زلف غزال ما را که در صبحگاه چقدر زیبا و دلانگیز شده است.
هوش مصنوعی: در دل شب، از شراب بنوش تا شعف و روشناییاش تو را در بر گیرد، چرا که نفس صبح نزدیک است و خود به خود از پشت سر صبحگاهی میآید.
هوش مصنوعی: باد به خاطر زیبایی و روحافزایی معشوقم فدای جان و دلم میشود؛ چرا که دلم در او صفای صبح را دیده و وفای صبح زود را احساس کرده است.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و شرم چهرهات، صبح به قدری تحت تأثیر قرار گرفته که رنگش را باخته و به خاک ریخته است. این زیبایی حیا و حجبی را به همراه دارد که در اولین نور صبح نمایان میشود.
هوش مصنوعی: صبح خجسته و زیباست، زیرا در دل انسان از نقره و جان او همچون لعل (سنگ قیمتی) میدرخشد. صبحگاهان ارزش و زیبایی خاصی دارد که نمیتوان آن را نادیده گرفت.
هوش مصنوعی: صبح با صداقت و روشنایی آغاز میشود، زیرا تصمیم پادشاهی بر آن است؛ بنابراین، آفتاب نیز به این تصمیم وابسته و تابع خواستههای صبحگاهی است.
هوش مصنوعی: شاه حقیقی، دین را در دست دارد و اویس شیخ، مانند دری از بخشش و عطای واقعی است.
هوش مصنوعی: در درون من، هر لحظه عشق و وفایی نو وجود دارد که هر نفس، مانند سپیدهدم، خلوص و صداقت تازهای را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: در دل عاشقان، هر دم که از هوای محبوبشان میگذرد، مثل بادی که هوای تازهای را به همراه میآورد، روحافزاست. عاشقان هر لحظه در حس وجود محبوب خود در حال تغییر و تحولاند.
هوش مصنوعی: زخم من تازه شده و اگر به آن باور نداری، بیا تا زخم جدیدی را که بر دل شکستهام افتاده ببینی.
هوش مصنوعی: هر روز و شب، فکر او هیچگاه از ذهنم دور نمیشود و با دیده دل، به اشکال و حالتهای مختلف این فکر را تجسم میکنم. آن را رها نکن و به زیباییهای تازهای که در این تفکر نهفته است، توجه کن.
هوش مصنوعی: داستان قدیمی عیسی اکنون به روشی نوین ارائه شده است؛ به زیبایی و دلنشینی او توجه کن و ببین که چگونه روحی نو و زنده را به ما نشان میدهد.
هوش مصنوعی: نگاه او مانند جواهر بر دامن من میافتد و دامن من به لطف و عطای تازهاش هر لحظه پر میشود.
هوش مصنوعی: ماه که زیبایی چهرهاش را دید، او را به چشمهای از محبت و عشق تشبیه کرد. بر لب آن چشمه، لحظهای به زیبایی جدیدی که در او دیده میشود توجه کرد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، در این جشن خنک و دلانگیز، جام بلورین شراب را که از لعل سرخ رنگ پر است، بهطور مرتب در دستانت بگیر و هر چند وقت یکبار لباس زیبا و تازهای برای آن بگذار.
هوش مصنوعی: اگر بلبل به خاطر گل زیبا نالهای نمیکند، تو با نغمه تازهای به نوازندگی بپرداز و آن را به گوش دنیا برسان.
هوش مصنوعی: توصیف و ستایش پادشاه به زبان و دل من تبدیل شده است، مثل اینکه خاطرم به یادآوری یک باغ زیبا مشغول است که همیشه تازگی دارد.
هوش مصنوعی: دامن آخر الزمان به معنای زمانی است که به پایان نزدیک میشود و در این زمان، پیوستگی و ارتباط با حکومت و دولت مطلوب به تصویر کشیده شده است. همچنین، قیاس قبای او به عنوان نشانی از ویژگی و قدرت او تلقی میشود که در نهایت به حقیقت و واقعیت قویای اشاره دارد.
هوش مصنوعی: صبح، مانند موسیقیدانان مغان، آغاز میشود و نوای تازهای را به اجرا درمیآورد. در این حال، کسانی که در کنج نشستهاند، از مسیر زندگی خود دور میشوند و به افکار جدیدی میرسند.
هوش مصنوعی: چهره قدیمی ماه به خاطر زیبایی من تغییر کرده و از این پس نوبت زیبایی من است که بیافزاید بر زیبایی ماه.
هوش مصنوعی: اگر زاهد روزهدار بر روی کاسههای شراب دست بگذارد، روزه او باطل نمیشود.
هوش مصنوعی: این چرخ دو نیمه دارد و به قدری قدیمی است که در آن صدایی نیست. در آنجا کسی نیست که برای ما آهنگی جدید بنوازد.
هوش مصنوعی: زمانه نوینی آغاز شده که لذتهای قدیمی را زنده میکند. هر نفس که میزنیم، مانند نی، نوای زندگی و شوق را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: آن دف که در دست نوازنده است، کمککار اوست و اوست که هر لحظه به آهنگ و نوا میافزاید. مطرب همواره در جشن و شادی، با چه شوقی ساز میزند و دلها را به هم نزدیک میکند.
هوش مصنوعی: زهره به خاطر حسادت به عود، آن را بر آتش انداخت. عود با عطر شیرینش، مانند صدای نوزندی دلنشین است.
هوش مصنوعی: شراب را به یاد شخصی بزرگ بنوش که مقام و ارزش او حتی از دنیای بالای آسمانها نیز فراتر است.
هوش مصنوعی: کسی که از این طاق بلند آسمان، با تلاش و ارادهاش به اوج میرسد، هیچگاه نمیتواند خود را در برابر عظمت و جلال این آسمان کوچک بشمارد.
هوش مصنوعی: موسیقیدان جشن و شادی، از همراهی معشوقان لذت میبرد. او سزاوار است که برایش ساز بزند و نغمهای واقعی بنوازد.
هوش مصنوعی: برخیز و صبح را ببین که قفل زندگی را میگشاید و به انسانها بخشش و آرامش زندگی را اهدا میکند.
هوش مصنوعی: به زمانی که صبح سر میزند و روز آغاز میشود، به دنبال کسی باش که با عشق و شور، خاک را به گل تبدیل میکند، چرا که او نیز مانند صبح، زندگی را بنا مینهد.
هوش مصنوعی: در طول روز و شب، آب حیات از چشمه جاری است و اگر اکنون از فضل دی بهرهمند نیستی، باید به فکر فراهم آوردن شرایط و فضای زندگی باشی.
هوش مصنوعی: در دل زمستان، آتشی به پا میکنم که مانند مسیح روح را زنده کند و از آب حیات چون خضر، زندگی جاودان به ارمغان آورد.
هوش مصنوعی: ساقی به عنوان واسطهای در نظر گرفته شده که زیبایی را به نمایش میگذارد، مانند عروس در آینهای که تصویر زندگی را نشان میدهد. جام می نیز نمادی از زندگی و تجربیات آن است.
هوش مصنوعی: آتش، زود میتواند خاک سیاه بر سر انسان بکند. آتش، آب زندگی را طلب میکند تا عمر را افزایش دهد.
هوش مصنوعی: باد خزان باعث خاموشی و از بین رفتن زندگی میشود و این ظلمت، تأثیر عمیقی بر روح و جان انسان دارد.
هوش مصنوعی: زندگی شاد و خوشی، روح را شاداب میکند و آوازهای دل همچون چنگ و نی، روح را به پرواز در میآورند و خوشیهای زندگی، مانند نسیم و هوایی برای جان ماست.
هوش مصنوعی: به یاد سکندر، که نماد قدرت و شجاعت است، زندگی کن و به خاطر داشته باش که خضر، نماد حیات جاودان، آب حیات را نوشید تا در این دنیا زندگی کند.
هوش مصنوعی: کسری به عنوان برجستهترین قدرت سیاسی، از زمان اردشیر و بهمن گرفته تا اردوان، در مکانی که شاه سکندر در آن ولادت یافته است، قرار دارد؛ این مکان به نوعی به آستان خضر مرتبط است و نمادی از بقای حقیقت و راستین را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: آینهای که زیبایی روح را نشان دهد، کدام است جز دیدار چهره تو؟ من هیچ آینهای به روشنی چهره تو ندیدهام.
هوش مصنوعی: برگ گل در جهان مانند لحظهای است که تنها به شکوه چهره تو تعلق دارد و اگر هم باقی نماند، باد ماندگاری زیبایی تو را در دل خواهد داشت.
هوش مصنوعی: آفتاب و زیبایی خلق در حال حرکت هستند، مانند سایهای که از پشت سر میآید. روی خود را نشان بده تا انسانها بتوانند زیبایی تو را ببینند.
هوش مصنوعی: به خاطر چهرهات، جان و دل من زنده شدهاند. چه خوب است که تحت تأثیر زیبایی تو قرار دارم!
هوش مصنوعی: در دو جهان، همه به خاطر جان تو تلاش میکنند و من تنها نیمی از ارزش هر دو جهان را برای دیدن روی تو قرار دادهام.
هوش مصنوعی: به ظاهر زیبا و جذاب تو کسی دیگر نمیتواند خود را نشان دهد؛ مگر میشود آیینهای که بتواند زیبایی تو را به درستی نمایان کند؟
هوش مصنوعی: وقتی چهره زیبای تو در قلب من جا گرفته، درد و غمهای دنیا برای من هیچ معنایی ندارند، زیرا هیچکس نمیتواند جای تو را پر کند.
هوش مصنوعی: چشم من در جستجوی تصویر تو بود و دل به دنبال آن رفت. در این میان، تقصیری به گردن چشم من نیست؛ بلکه اشتباه از زیبایی روی توست.
هوش مصنوعی: من در پیشگاه تو آنقدر ذلیل و نیازمند نیستم که حتی روز و شب، ماه و خورشید به آسمان کمک کنند تا به من چیزی بدهند، زیرا هر دوی آنها هم تنها گدای زیبایی تو هستند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که چشم حسود به چهرهات نرسد، هر لحظه برایت فاتحه میخواند و صبح را به خاطر زیباییات آغاز میکند.
هوش مصنوعی: زمانی که به بهار میرسیم، ابرها از خوشحالی و زیبایی تو، مانند قطرات عرق، از دستان پادشاه ما میریزند و هر لحظه، گلها به خاطر شرم و حیا از چهرهی تو شکوفا میشوند.
هوش مصنوعی: کسری و جم، که هر دو از پادشاهان بزرگ تاریخ هستند، در حضور تو به دروغین بودن شان شناخته میشوند. در عوض، حاتم طائی و معن بن زائدة، که هر دو به generosity و بخشش معروفاند، در درگاه تو به عنوان گدایان صادق و واقعی شناخته میشوند.
هوش مصنوعی: اگر من به خاطر وجود تو کشته شوم، چه اهمیتی دارد؟ چون وجود تو و زیباییات همواره باقی است و من حتی اگر نابود شوم، ارزش این فدای کردن را دارد.
هوش مصنوعی: تأثیرات و آسیبهایی که ناشی از رفتار تو بر من است، آنقدر شدید و خاص است که هیچکس دیگری نمیتواند چنان دردی را تجربه کند. کسی نیست که بتواند مانند من این جور و بیرحمی تو را تحمل کند.
هوش مصنوعی: عشق، به مانند یک مکان مقدس و بالا نشینی است که در آن، کسی چون تو سایهاش را میافکند.
هوش مصنوعی: هیچ سروی نیست که در آن عشق تو نباشد. این فاصلهها به خاطر وجود خود توست.
هوش مصنوعی: در خیابان عشق، همه برابرند و تفاوتی نیست. چه پادشاهی باشد که کسی مانند تو را گدا میداند.
هوش مصنوعی: نگاه دلنشین تو به یک نگاه، جانهای بسیاری را زنده میکند. اگر این مقدار از نعمت کمتر باشد، بخشش مانند تو دیگر معنایی نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: چرا نسیم صبحگاهی از چهره زیبا و دلنواز تو پرده بردارد؟ چه کسی میتواند مانند تو باشد که وقتی هستی، نسیم چنین شجاعانه پرده را کنار میزند؟
هوش مصنوعی: اگر جانم را به خاطر عشق تو ندهیم، ارزش جان چه میشود؟ نمیدهم چون میدانم تو شایسته این عشق نیستی.
هوش مصنوعی: ای کسی که مثل عمرت به من آسیب میزنی، چرا به من آسیب میزنی؟ من نمیخواهم خون بخورم، چون خون من متعلق به کسی مثل تو نیست.
هوش مصنوعی: درباره این ظلم و ستم، بهخصوص بر کسی که بندهی شاه باشد، نیازی به توضیح نیست، چرا که او افرادی مانند تو را تحقیر میکند و از خود بزرگنمایی میکند.
هوش مصنوعی: آب چهره تو در کنار جوی به سلطنت و عظمت واقعی اشاره دارد، و این نشاندهندهی زیبایی و شکوهی است که در وجود تو نهفته است.
هوش مصنوعی: افراد با احساس و عاشق، چقدر باید تحمل کنند که سختیها و مشکلات آسمان به آنها فشار میآورد، اما این فشار به هیچ دلیلی به انتها نمیرسد و همچنان ادامه دارد.
هوش مصنوعی: بهتر است که من لباس پاره و کهنهام را به آسمان ابریشمین ترجیح دهم، زیرا نمیخواهم به خاطر طمع و زیادهخواهی، گدا و نیازمند آسمان شوم.
هوش مصنوعی: پوشش من را نبین، زیرا که من روحی آزاد و مجرد هستم و به قیمتی ناچیز لباس آسمانی را نمیخرم.
هوش مصنوعی: من که خودم در زندگیام با فقر دستوپنجه نرم کردهام، چرا باید بار سنگین مشکلات و سختیهای آسمان را نیز بر دوش بکشم؟
هوش مصنوعی: اگر آنچه که به من کمک میکند (نعمتها و رضایتی که دارم) از طرف خداوند است، با کمال میل آن را به آسمان برمیگردانم، زیرا من به عظمت و برکتهای آسمانی اعتقاد دارم.
هوش مصنوعی: من هرگز دل به آسمان نمیزنم، اما ای کاش تو به این دنیا میآمدی و وارد این جهان فرسوده میشدی.
هوش مصنوعی: در آغاز، خداوند با وجود دنیای مادی و خانهای از ثروت و جواهرات، فقر و ناداری را بر دل انسانها مینشاند و این نشان میدهد که ساختار و ظاهر زندگی نمیتواند حقیقت وجود و نیازهای روحی را برآورده کند.
هوش مصنوعی: کمال و زیبایی را میتوان در میان انسانهای خاکی جستجو کرد، اما ارتباط واقعی با آسمان یا عالم بالا به سادگی امکانپذیر نیست.
هوش مصنوعی: هر لحظه از من اشکی بر روی زمین میریزد و هر شب، نالهای از من به آسمان میرسد که دروازههای آسمان را میگشاید.
هوش مصنوعی: قاضی خوابیده بر سرنوشت انسانها بیگناهی مرا نمیبیند و در گردونه روزگار، من چه کار میتوانم بکنم؟ من تسلیم تقدیر الهی شدم و به سرنوشت خود رضایت دادم.
هوش مصنوعی: به خاطر ناملایمات زندگی، ناگزیر به دربار پادشاه میروم. در این دنیا، افرادی که تنبلی میکنند جای آسمان را پر میکنند و در واقع به نوعی زندگیشان را تحت تأثیر قرار میدهند.
هوش مصنوعی: تخت و جایگاه با عظمت او، نماد سلطنت و عظمت است که نمایانگر شکوه سرزمین است؛ گویا او به زمین و آسمان واقعی مبدل شده است.
هوش مصنوعی: او سرور و پیشوای دین است و در حقیقت، خانه و مرکز خداوند برای اداره کشور به شمار میرود. او زیبندهترین شخص برای رهبری و ایجاد عدالت در مملکت است.
هوش مصنوعی: از دیدگاه بزرگی و جلال او، ارزش یک پادشاهی در برابر او چقدر میتواند باشد. تنها قیمت نعل سمند او معیاری است برای ارزش تمام مملکت.
هوش مصنوعی: مقام و بزرگی پادشاهان به کشور و ملت مربوط میشود، اما برای پادشاه خود جایگاه و احترام ویژهای فراتر از اینها وجود دارد.
هوش مصنوعی: عظمت و بزرگی او باعث جاودانگی پادشاهیاش است و ذات او، اساس و ریشهی ماندگاری حکومت را تشکیل میدهد.
هوش مصنوعی: کسی که دیدگاهش باعث شکلگیری و تنظیمات آسمان و زمین شده، از آن جهت که به فرمان اوست، سرزمین آسمانها را به عنوان قلمرو خود در نظر میگیرد.
هوش مصنوعی: در اینجا، شب درخشان پرچم، صبحگاهی را که نشانهی سلطنت است، به نمایش میگذارد. همچنین، شعلهی روشن دل او راهنمایی برای کشورش است.
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر عدالت تو، مملکت در امنیت است؛ اگر لحظهای از حمایت عدالت تو غفلت کند، وای به حال مملکت.
هوش مصنوعی: عروسی ملک با تو به عنوان همسرش گره خورده است و این پیوند، سرنوشت او را رقم زده است. همچنین، این ارتباط به خواست و رضایت کشور هم مربوط میشود.
هوش مصنوعی: کشور در دست دعاست برای تو، زیرا دعای تو که جان تو را به همراه دارد، دعای این کشور نیز هست.
هوش مصنوعی: شخصی که برای نجات کشورش از سختیها و رنجها به تو پناه آورده است، میگوید که تنها راه حل و درمان برای مشکلات کشور همین در توست.
هوش مصنوعی: هر کلام تو آنقدر با ارزش است که حتی خردمندان یک کشور نیز برای آن ارزش قائل میشوند، اما ارزش واقعی آن را نمیتوان با تمام ثروت و منابع هفت کشور نیز سنجید.
هوش مصنوعی: ای درخشش خنجر تو همچون صاعقه در میدان جنگ است و نیزهای که دلها را میشکافد، تو خود گشاینده قلبهای در میدان نبرد هستی.
هوش مصنوعی: دشمن تو از شدت خشم و جنجال در حال فعالیت است، اما دستی برای مقابله با تو ندارد و پای در میدان جنگ نگذاشته است.
هوش مصنوعی: عمر دشمنان در هر جا که شاه به قوت و استحکام بنیانگذاری کرده است، ویران شده است.
هوش مصنوعی: تیر تو بر دشمنان تو مانند تیر افراشتهای است که در صف دوستان تو، پرندهای شوم و خفاشسان در حال پرواز است.
هوش مصنوعی: روحیهای بیپروا و شجاع به دشمن میدهد و میگوید که در هر جایی که صدای جنگ و نبرد به گوش برسد، نشانهی نیرومندی و عزت او است. او برای پیروزی و افتخار آماده است.
هوش مصنوعی: اگر با دشمن رو در رو هستی، نباید با او مماشات کنی و باید در برابر او قاطع و جدی باشی. در هر شرایطی باید محکم و بدون ترس عمل کنی، به جز در مواقعی که در نبرد قرار داری و جانت در خطر است.
هوش مصنوعی: درخشش تیغ تو همچون آفتاب است که کوهها را میشکافد و روز نبرد را روشن میسازد، و سیاهی لشکر تو مانند دریا در میدان جنگ نمایان است.
هوش مصنوعی: صدای قلم تو به اندازهای تأثیرگذار است که در سرنوشت مملکت تغییراتی به وجود آورده و نغمههای تو چنان روح و هوش افرادی را ربوده است که گویی در میدانی پرهیجان و آشوب در حال حاضرند.
هوش مصنوعی: به دوستان شادباشی و خوشی ببخشید و به دشمنان خود حمله کنید، چون شادی و جشن برای دورهمیهاست و جنگ و نبرد برای مقابله با دشمنان.
هوش مصنوعی: درخواست تو از لشکرت این است که به میدان نبرد بیاید و تو به عنوان فرمانده، بر اوج ستارهها قرار داری و به همان میدان نبرد رفتهای.
هوش مصنوعی: در برابر تو، در میدان جنگ، شجاعت و دلاوری چیزی کمتر از قدرت یک شیر در میدان نبرد است.
هوش مصنوعی: نظر تو باعث شد تا عدالت به قله برسد و صدای حق برپا شود. راه پیروزی را فقط با هدایت تو میتوان یافت.
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و عظمت هدایا و نعمتهای شاه اشاره شده است. امواج دریا از جواهر و طلا تشکیل شدهاند و سایه هدیههای شاه بر آسمان گسترده شده است، مانند چتری بر فراز. این تصویر بیانگر شکوه و فضل شاه و تأثیرات مثبت و والای اوست.
هوش مصنوعی: اگر به اندازه مقام و ارزش او، ارزش قبا را بالا بریم، پوشیدن پوشش آسمان به تن و در خور مقام شاهانه خواهد بود.
هوش مصنوعی: آیا میدانی که آسمان چرا به این شکل خمید؟ میخواست که بوسهای به پای شاه و مسند او دهد.
هوش مصنوعی: ماه به نور آفتاب نیاز دارد و خورشید هم خواسته است که تا زمانی که گدا وجود دارد، منبعی برای نیازمندیهای شاه باشد.
هوش مصنوعی: پادشاه قاف را در دست گرفت تا بر جهان تسلط یابد، زیرا در این دنیا، ماه تبدیل به آفتاب شده و نماینده رای پادشاه است.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که اراده و تلاش تو باید به اندازهای بزرگ باشد که تا درخت سدره، که نماد بلندی و عظمت است، برسد. همیشه در زندگی باید تحت سایه حمایت و بزرگی پادشاهی باشی که به تو کمک میکند.
هوش مصنوعی: ملک و سرزمین تو چنان وسعت دارد که آسمان نمیتواند به گرد قصر تو بیاید.
هوش مصنوعی: من به ستایش تو در زبان نگفتم، بلکه وجود من خود، دعای پادشاه را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: من در ستایش و توصیف شما ناتوان و درمانده شدم، چون هیچگاه نتوانستم حدود و نهایت ستایشهای شما را پیدا کنم.
هوش مصنوعی: در آغاز، چشم خرد در چهره تو را مینگریست و در همان زمان، برای تو پیوندی با حشر و روز قیامت و زندگی جاویدانی که مانند سلطانی است پیدا کرد.
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد تو را به شکلی که شایستهات است ستایش کند، ناتوان خواهد بود و از بیان واقعیتهای ستودنی تو عاجز میماند.
هوش مصنوعی: از لطافت و زیبایی وجودت، همچون جامهای از نعمتهای الهی، لباس بقا درست کردهاند. امید که این لباس همیشه بر تن تو باشد و برکتش تا ابد با تو بماند.
هوش مصنوعی: بین دشمنی تو و خودت این تفاوت زیاد وجود دارد، مانند فاصله بین تاریکی کفر و نور و روشنایی الهی.
هوش مصنوعی: بادهای ایزدی که حکمت و قضا را به همراه دارند، با خواسته و رضایت تو هماهنگ هستند و هیچچیز جز با اراده و رضایت الهی به پیش نمیرود.
هوش مصنوعی: حکم خداوند با خواست تو هماهنگ است و مانع نمیشود، پس چگونه میتواند فرمان الهی تغییر کند؟
هوش مصنوعی: در تنهاییهای آسمان، زبان فرشتگان به یاد خداوند ذکر میگوید و دعای زندگی تو پس از ستایش پروردگار به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: در زندگی همیشه باید به حمایت و پشتیبانی الهی اعتماد کنی، چرا که او در آغاز آفرینش، زیبایی وجودت را شناخت و ارزش و مقام تو را دانست.
هوش مصنوعی: پادشاهی تو از نابودی در امان است، زیرا به مدد پروردگار، وجود تو جاودان و پایدار شده است.
هوش مصنوعی: باد همیشه در فکر نیک تو حضور دارد و رازهای پنهانی از دنیای غیب به تو میآورد؛ همانطور که حضور یک خانهی الهی را میشناسی.
هوش مصنوعی: چشمانتظار رحمت تو هستیم که همچون خوانی بزرگ، نعمتهای مملکت تیرازهای از لطف و محبت را برایمان فراهم کرده است.
هوش مصنوعی: باد آسمان خدمتگزار تو است و آن که شعارش این بود که سلطنت تو را در دو جهان الهی فراهم کند.
هوش مصنوعی: من برای موفقیت تو دعا میکنم، و هر دعا که از صمیم قلب و با خلوص نیت باشد، دعای واقعی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.