سلمان ساوجی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۸ دی دیده به دل گفت که چرا پر خونی؟ ز آن سلسله زلف چرا مجنونی؟ من دیدهام از برای او پر خونم آخر تو ندیدهای، چرا پر خونی؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، دیده (چشم) به دل میگوید که چرا از محبت محبوب اینقدر پرخون و غمگین است و علت جنونش چیست. دیده میگوید که من به خاطر او اینگونه شدهام، اما تو که او را ندیدهای چرا باید اینقدر احساس پریشانی کنی؟
هوش مصنوعی: در دل خود به چشم گفتم چرا همیشه غمگین و غصهدار هستی؟ این همه عشق و شوق از کجاست که مرا دیوانه کرده؟
هوش مصنوعی: من برای او بسیار رنج کشیدهام و دلم پر از درد و آه است. اما تو هرگز این عذاب را ندیدهای، پس چرا از حال من نپرسیدید؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تو لاله سُرخ و لؤلؤ مکنونی
من مجنونم تو لیلی مجنونی
تو مشتریان با بضاعت داری
با مشتریان بی بضاعت چونی
ای شاه نگویمت که چون گردونی
زیراکه به قدر و جاه از او افزونی
از قدر و محل همی ندانم چونی
گوییکه ز وهم آدمی بیرونی
تو لاله سرخ و لؤلؤ مکنونی
من مجنونم تو لیلی مجنونی
تو مشتریان با بضاعت داری
با مشتریان بیبضاعت چونی
با چرخ مدور به جفا مقرونی
وز ماه منور به جمال افزونی
ای ماه مگر دایره گردونی
کز دایره مراد من بیرونی
گفتم که چونی مها خوشی محزونی
گفتا مه را کسی نپرسد چونی
چون باشد طلعت مه گردونی
تابان و لطیف و خوبی و موزونی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.