گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صغیر اصفهانی

نه تابع دیریم و نه قائل بکنشتیم

نه سالک راه حرم پاک سرشتیم

ما دوزخیان بین که طلبکار بهشتیم

خرما نتوان خورد از این خار که کشتیم

دیبا نتوان بافت از این پشم که رشتیم

افسوس که ما نامه عصیان ندریدیم

بر تن بجز از جامه حسرت نبریدیم

با گوش عمل حکم خدا را نشنیدیم

بر لوح معاصی خط عذری نکشیدیم

پهلوی کبائر حسناتی ننوشتیم

ما را بهوا نفس همی خیره نماید

هی کم کند از عمر و بعصیان بفزاید

ای بس در افسوس که بر ما بگشاید

ما کشته نفسیم و بس آوخ که برآید

از ما بقیامت که چرا نفس نکشتیم

این زال جهان خط امانی ننوشته است

شوهر نگرفته است که ناکام نکشته است

بس خیره‌دل ما که از آن در نگذشته است

دنیا که در آن مرد خدا گل نسرشته است

نامرد که مائیم چرا دل بسرشتیم

خرم دل مرغان گلستان سعادت

کایشان چو مگس در طلب شهد عبادت

ما همچو جعل در پی سرگین شقاوت

ایشان چو ملخ در پس زانوی ریاضت

مامور میان بسته دوان بر در و دشتیم

هر روز بشد شام و صباح دگر آمد

ما را همه دم نقش دگر در نظر آمد

افسوس که در خواب گران عمر سرآمد

پیری و جوانی چو شب و روز برآمد

ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم

عبرت نگرفتیم ز همسایه که بگذشت

وز خواجه فلان با همه پیرایه که بگذشت

وز ساکن آن کاخ فلک پایه که بگذشت

افسون بر این عمر گرانمایه که بگذشت

ما از سر تقصیر و خطا در نگذشتیم

از جوع به زاری فقرا ما نعم اندوز

ایشان به فنا توام و ما سرخوش و فیروز

سوزیم دل اما به کسی ناشده دلسوز

ما را عجب ار پشت و پناهی بود آنروز

کامروز کسی را نه پناهیم و نه پشتیم

از بار گنه خم چو کمان آمده قامت

گشتیم دریغا هدف تیر ملامت

آه ار به شفاعت نکند خواجه اقامت

گر خواجه شفاعت نکند روز قیامت

شاید که ز مشاطه نرنجیم که زشتیم

امید صغیر است به اعمال بزرگان

کانجا که بود خرمن افعال بزرگان

چون مور برد ریزش غربال بزرگان

سعدی مگر از خرمن اقبال بزرگان

یک خوشه ببخشند که ما تخم نکشتیم