دو لفظ بیجا معمول خلق در هر جاست
از آندو لفظ یکی خود من است و دیگر ماست
از این دو لفظ تهی عالمی پر است عجب
چو سهو یا چو غلط یا چه خبط یا چه خطاست
ندانم این من و ماباقی است است روی چه اصل
بنا که پی ننهادند سقف روی کجاست
بر این دو اصل بخند و به فرع آن گیتی
که اصل و فرع روان از عدم بسوی فناست
یکی به خویش بنازد که خانه خانهٔ من
بسی نرفته نه او باقی و نه خانه بپاست
یکی به تخت ببالد چو نیک درنگری
نه او نه تخت و نه تاج و نه مملکت برجاست
غرض از این من و ما جان من زبان درکش
که دعوی من و ما از زبان نفس دغاست
ببین وخامت امروز و جنگ عالم سوز
که آتش من و ما برق خرمن دنیاست
دهد فریب بشر را کسی به آزادی
که در اسارت او نسل آدم و حواست
به عالمی کند از حیله دعوی پدری
کسی که با همه افراد خصم مادرزاست
به میل یک دو زیانکار خلق را شب و روز
فراز سر اجل ناگهان هواپیماست
کنند فخر که آتش به خانمان کسان
زدیم و دیدیم آنجا چه شعلهها برخاست
به هرکجا نگری جنگ و فتنه و آشوب
بهر طرف که دهی گوش ضجه و غوغاست
زهی به نوع پرستی بشر ز ظلم بشر
خوراک ماهی دریا و وحشی صحراست
زهی بروز شجاعت که حمله ورگشتند
بملک بیطرف و بیدفاع از چپ و راست
فقیر جورکش خرج خاندان غنی است
ضعیف دستخوش ظلم صاحبان قواست
بدین رویهٔ زشت ای بشر بجان خودت
سر تو در خور تشریف تاج کرمناست
چه دستها به ستم بر فراشته است ولی
فراز دست همه دست انتقام خداست
اگرچه ابر سیاهی گرفته روی جهان
ولی زرخنهٔ این ابر جلوهگر بیضاست
گذشته است ز هجرت هزار و سیصد و شصت
قضیه این بودام روز تا چسان فرداست
صغیر قصه رها کن بقول نصرالدین
نزاع خلق برای لحاف کهنه ماست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز راستی و بلندی که مر ترا بالاست
به وصفت اندر، معنی بلند گردد و راست
اگر بزرگی و جاه و جلال در درم است
ز کردگار بر آن مرد کم درم ستم است
نداد داد مرا چون نداد گربه مرا
تو را از اسپ و خر و گاو و گوسفند رمه است
یکی به تیم سپنجی همی نیابد جای
[...]
در قناعت و توفیق دین و مذهب راست
بروزگار تو ، ای فخر کاینات ، کراست؟
برون ز راه تو هر راه کاندر آفاقست
غریق بیم و امید و اسیر روی و ریاست
فزایش سخن و نکتۀ بدیع تو را
[...]
سرشگ ابر بکردار لؤلؤ لالاست
نسیم باد بکردار عنبر ساراست
سپاه برف رمید و سپاه لاله رسید
خروش زاغ نشست و خروش فاخته خاست
بهر کجا نگری پیش چشم تو گهر است
[...]
بنظم و نثر کسی را گر افتخار سزاست
مرا سزاست که امروز نظم و نثر مراست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.