گنجور

 
صغیر اصفهانی

دوش در خانقه ز درویشی

بگرفتم سراغ انشائی

گفت ای یادهٔ تجلی پیر

دوش پر شد ایاغ انشائی

گشت تا صبح حشر زیر لحد

دل روشن چراغ انشائی

کوی پیر بزرگوار‌ آمد

جنت و باغ و راغ انشائی

بری از ماسوی بجلوهٔ دوست

شد چو حاصل فراغ انشائی

جست تاریخ او صغیر از دل

دل نشان داد داغ انشائی