گنجور

 
صغیر اصفهانی

ای زال جهان تا کی جان کندن و نوازدن

وان زادهٔ‌ نوزاده در دست اجل دادن

یکیک ز بطون فرزند آوردن و پروردن

لک لک پی بازیچه زی جنگ فرستادن

از شوی فلک بگسل پیوند زناشوئی

وین خشت زمین بر چین تعطیل کن انیزادن

ای اشرف مخلوقات ای نوع بشر آخر

مانند سبع تا کی بر جان هم افتادن

وین جیفهٔ دنیا را با پنجهٔ قهر از هم

بربودن و با حسرت بگذشتن و بنهادن

چونبرق جهان خندم بر آنکه همیخواهد

چونکوه در اینصحرا بر جای خود استادن

بربند صغیر از خود چشم و بخدا بگشا

زان پیش که نتوانی این بستن و بگشادن