گنجور

 
صفی علیشاه

مٰا کٰانَ لِأَهْلِ اَلْمَدِینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ اَلْأَعْرٰابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اَللّٰهِ وَ لاٰ یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذٰلِکَ بِأَنَّهُمْ لاٰ یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لاٰ نَصَبٌ وَ لاٰ مَخْمَصَةٌ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ وَ لاٰ یَطَؤُنَ مَوْطِئاً یَغِیظُ اَلْکُفّٰارَ وَ لاٰ یَنٰالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلاً إِلاّٰ کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صٰالِحٌ إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یُضِیعُ أَجْرَ اَلْمُحْسِنِینَ (۱۲۰) وَ لاٰ یُنْفِقُونَ نَفَقَةً صَغِیرَةً وَ لاٰ کَبِیرَةً وَ لاٰ یَقْطَعُونَ وٰادِیاً إِلاّٰ کُتِبَ لَهُمْ لِیَجْزِیَهُمُ اَللّٰهُ أَحْسَنَ مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ (۱۲۱) وَ مٰا کٰانَ اَلْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْ لاٰ نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طٰائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی اَلدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذٰا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ (۱۲۲) یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا قٰاتِلُوا اَلَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ اَلْکُفّٰارِ وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً وَ اِعْلَمُوا أَنَّ اَللّٰهَ مَعَ اَلْمُتَّقِینَ (۱۲۳) وَ إِذٰا مٰا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ أَیُّکُمْ زٰادَتْهُ هٰذِهِ إِیمٰاناً فَأَمَّا اَلَّذِینَ آمَنُوا فَزٰادَتْهُمْ إِیمٰاناً وَ هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ (۱۲۴) وَ أَمَّا اَلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزٰادَتْهُمْ‌ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ وَ مٰاتُوا وَ هُمْ کٰافِرُونَ (۱۲۵) أَ وَ لاٰ یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عٰامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ لاٰ یَتُوبُونَ وَ لاٰ هُمْ یَذَّکَّرُونَ (۱۲۶) وَ إِذٰا مٰا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلیٰ بَعْضٍ هَلْ یَرٰاکُمْ مِنْ أَحَدٍ ثُمَّ اِنْصَرَفُوا صَرَفَ اَللّٰهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاٰ یَفْقَهُونَ (۱۲۷) لَقَدْ جٰاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مٰا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ (۱۲۸) فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ اَلْعَرْشِ اَلْعَظِیمِ (۱۲۹)

نبود مر اهل مدینه را و کسی که پیرامون آنها باشد از بادیه‌نشینان که باز مانند از رسول خدا و نه آنان که بگذرند بسبب نفسهاشان از نفس او این بسبب آن است که ایشان نرسد ایشان را تشنگی و نه تعبی و نه گرسنگی در راه خدا و در ننوردند گامی که بخشم آورد کافران را و نیابند از دشمنی‌یافتنی مگر آنکه نوشته شود برای ایشان کار خوبی بدرستی که خدا ضایع نسازد مزد نیکوکاران را (۱۲۰) و انفاق نمی‌کنند نفقه کوچک کمی و نه بزرگ بسیار و قطع نمی‌کنند وادیی را مگر آنکه نوشته شد از برایشان تا جزا دهدشان خدا بخوبتر از آنچه بودند که می‌کردند (۱۲۱) و نباشد گروندگان که بروند همگی پس چرا نرفتند از هر گروهی از ایشان پارۀ تا دانش‌آموزند در دین و تا بیم‌کننده قومشان را چون باز گردند بسوی ایشان باشد که آنها بترسند (۱۲۲) ای آن کسانی که گرویدید کارزار کنید آنان که نزدیکند بشما از کافران و تا بیایند در شما سختی و بدانید که خدا با پرهیزکارانست (۱۲۳) و چون فرو فرستاده شود سوره پس از ایشان کسی است که می‌گوید کدام از شما افزود او را این سوره ایمانی پس اما آنان که گرویدند پس افزود ایشان را ایمانی و ایشان شاد می‌شوند بسیار (۱۲۴) و اما آنان که در دلهاشان مرضی است پس افزودشان بدی ببدی ایشان و مردند و ایشان بودند کافران (۱۲۵) آیا نمی‌بینید که ایشان آزموده می‌شوند در هر سال یک بار یا دو بار پس توبه می‌کنند و نه ایشان پند می‌گیرند (۱۲۶) و چون فرو فرستاد سورۀ می‌نگرند بعضی از ایشان ببعضی آیا می‌بینند شما را هیچ احدی پس برگشتند گردانید خدا دلهاشان را بآنکه ایشانند گروهی که نمی‌فهمند (۱۲۷) بتحقیق آمد شما را رسولی از خودتان که سخت است بر او رنج کشیدنتان حریص است بر شما بگروندگان مهربان رحیم است (۱۲۸) پس اگر اعراض کنند پس بگو بس است مر خدا نیست خدایی مگر او بر او توکّل کردم و اوست پروردگار عرش بزرگ (۱۲۹)

نیست بر اهل مدینه رایگان

وآنچه ز اعرابند گرداگردشان

که کنند ایشان تخلّف از رسول

همچنین از امر و نهی او عدول

نی رسد هم تا ز نفس وی کنند

بر نفوس خویش رغبت از پسند

هست این ترک، تخلّف زآنکه چون

با نبی باشند در سیر و سکون

نی رسدشان تشنگی و مَخْمَصَه

نَصَب هم یعنی که رنج و منقصه

از متاعب آنچه هست اندر سفر

نیستشان در راه حق اندر نظر

نسپرند از امکنه بسپردنی

که به خشم از کافران آرد تنی

هم نیابند از عدو در یافتن

ز اسر و قتل و نهب و رو برتافتن

جز که شد بنوشته ایشان را بدان

کارهای نیک از بهر نشان

باشد آن کردارهای مستطاب

نزد حق مستلزم اجر و ثواب

مینگرداند خدا بی اشتباه

نزد خود اجر گنهکاران تباه

نی کنند انفاق اندک یا فزون

از پی اعزاز دین اندر شئون

همچو میخ نعل اسب و نیم نان

کز کمی ناید به چشم مردمان

یا ز اشترها قطار اندر قطار

کآن ز زاد جاهدان باشد به بار

هیچ هم نکنند طیّ وادی ای

از زمین کافران با شادی ای

جز که گردد ثبت در لوح رضاء

تا که بدهد حق تعالی شان جزاء

بهترین آنچه اندر راه دین

کرده اند ایشان عملها از یقین

هست احسن وصف اجر از کردگار

کآن بِه است از فعل عبد از هر قرار

چون به تهدید تخلّف کردگان

آمد آیاتی چنان از بعد آن

مؤمنان را جمله این گردید عزم

که نماند کس به جا آید چو رزم

گرچه پیغمبر رود خود با سپاه

یا فرستد لشکری را کینه خواه

جمله می رفتند بیرون آن رمه

خانه ها خالی بُد از مردان همه

آمد آیت که نشاید مؤمنان

تا روند آن جمله از شهر و مکان

زآنکه مختل گردد اوضاع معاش

یابد امر دین و دنیا اغتشاش

از چه نی بیرون روند از فرقه ها

اکثری مانند هم باقی به جا

تا بیاموزند هم احکام دین

در توقف نزد خیر المرسلین

باید ایشان بیم بدهند از رشد

چونکه برگردند سوی قوم خود

تا که باشد تا کنند ایشان حذر

زآنچه داده بیمشان ربّ البشر

ای گروه مؤمنان از کردگار

امر باشد مر شما را کارزار

با کسانی که به نزدیک شما

باشد از کفار اندر هر کجا

یعنی آنها که به ارض یثربند

ضرب و قتل و جزیه را مستوجبند

باید ایشان در شما نسبت به خویش

غلظتی یابند از اندازه بیش

هم بدانید اینکه حق باشد یقین

نزد حفظ و نصرت او با متقین

گفته حق که اعدای اقرب کُشتنی است

کافری اقرب تو را از نفس نیست

تا نگردد کُشته خصم اقربت

ره نگردد صاف و صافی مشربت

مصطفی(ص) زآن گفت اول دور خویش

خالی از اعداء کنید از فور خویش

فتح تا گردد بلاد و دوردست

وین میسّر بر شما ناچار هست

دشمن نزدیک چون رفت از میان

ره شود مفتوح بر فتح جهان

سوره ای نازل شود چون در پسند

یا که بعضی از کتاب ارجمند

پس کسی گوید ز ارباب نفاق

خود به استهزاء و انکار از شقاق

از شما کبود که او را بر فزود

این بیان از راه ایمان در نمود

کیست یعنی که بی فزودش یقین

زین بیان در فهم و در ایمان و دین

باشد اما آن کسان را که اعتقاد

پس بر آن ایمانشان گردد زیاد

شادمان گردند ایشان چون کنند

فکر در آن سوره ز ادراک بلند

وآن کسان که هستشان در دل مرض

زاید ایشان را شود رجس و غرض

هم بمردند آن کسان در کفر خویش

ز اول ایشان را نبود ایمان و کی ش

می نبینید این کسان آیا که چون

میرسدشان فتنهها در آزمون

مرَّةً فِی کُلِّ عَام،ٍ أو مَرَّتَین

توبه پس نارند هیچ از رین و غین

هم نمی گیرند ایشان هیچ پند

سوره ای گردد چو نازل سودمند

از کراهت میکنند ایشان نظر

بعضی اندر جمع بر بعضی دگر

پس بگویند از نفاق و از حسد

یکدگر را هَلْ یَرَیکُم مِّنْ أحَد

یعنی آیا مسلمین بینندتان

چون یکی بیرون روید از بد گمان

پس اگر بیند کسی ساکن شوید

ور نه برخیزید و خود بیرون روید

باز پس گردند از بزم رسول

خشمناک و خائف و زشت و ملول

یا شوند از آن فواید منصرف

که به قرآن است و حیثش مختلف

قلبهاشان را خدا گردانده است

تا ز ادراک معانی مانده است

شاید این باشد به عنوان دعا

قلبشان یعنی بگرداند خدا

زآنکه ایشانند قومی که ز جهل

در نمییابند حق را خود به سهل

پس پی تنبیه فرماید بجا

بر شما آمد رسولی از شما

یعنی از جنس شما کامل عیار

تا به جنسیّت به او گردید یار

پس به او دشوا ر باشد زآن سبب

آنچه زآن افتید در رنج و تعب

بس حریص است اندر اسلام شما

بر نکویی تا بود نام شما

مؤمنان را بس رئوف و مهربان

رأفتش بسیار و رحمش بی کران

پس شوند ار معرض از یاریِ تو

روی تابند از هوادارایِ تو

پس تو می گو حسبی االله وین بس است

حق تو را کافی ز عون هر کس است

لا اله غیره یعنی که نیست

هیچ معبودی جز او وین ایمنی است

من به او کردم توکل ز اهتمام

کار خود بگذاشتم بر وی تمام

کو خداوند است بر عرش عظیم

جسم اعظم، عرش را گوید حکیم

حاصل آن کو عرش را دارد نگاه

هم نگهدار است ما را در پناه