گنجور

 
صفی علیشاه

وَ مٰا جَعَلْنٰا أَصْحٰابَ اَلنّٰارِ إِلاّٰ مَلاٰئِکَةً وَ مٰا جَعَلْنٰا عِدَّتَهُمْ إِلاّٰ فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا لِیَسْتَیْقِنَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْکِتٰابَ وَ یَزْدٰادَ اَلَّذِینَ آمَنُوا إِیمٰاناً وَ لاٰ یَرْتٰابَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْکِتٰابَ وَ اَلْمُؤْمِنُونَ وَ لِیَقُولَ اَلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ اَلْکٰافِرُونَ مٰا ذٰا أَرٰادَ اَللّٰهُ بِهٰذٰا مَثَلاً کَذٰلِکَ یُضِلُّ اَللّٰهُ مَنْ یَشٰاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشٰاءُ وَ مٰا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاّٰ هُوَ وَ مٰا هِیَ إِلاّٰ ذِکْریٰ لِلْبَشَرِ (۳۱) کَلاّٰ وَ اَلْقَمَرِ (۳۲) وَ اَللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ (۳۳) وَ اَلصُّبْحِ إِذٰا أَسْفَرَ (۳۴) إِنَّهٰا لَإِحْدَی اَلْکُبَرِ (۳۵) نَذِیراً لِلْبَشَرِ (۳۶) لِمَنْ شٰاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَ (۳۷)

و قرار ندادیم یاران آتش را جز فرشتگان و نگرداندیم عددشان را جز محنتی برای آنان که کافر شدند تا یقین کنند آنان که داده شدند کتاب را و بیفزاید آنان را که ایمان آوردند ایمانی و شک نیارند آنان که داده شدند کتاب و گروندگان و تا گویند آنان که در دلهاشان ناخوشی است و کافران که چه خواست خدا باین از راه مثل همچنین اضلال می‌کند خدا هر کرا خواهد و هدایت می‌کند هر کرا خواهد و نمی‌داند لشکرهای پروردگار ترا مگر او و نیست این مگر پندی مگر برای انسان (۳۱) حقا بماه (۳۲) و شب چون پشت کند (۳۳) و بصبح چون روشن شود (۳۴) بدرستی که آنست یکی از بزرگها (۳۵) بیم‌دهنده مر انسان (۳۶) مر آن را که خواهد از شما که پیش رود یا پس بماند (۳۷)

ما موکل بر جهنم بی ز شک

جز ملایک را نکردیم از محک

هم نگرداندیم ما جز امتحان

این عدد را از برای کافران

امتحان یعنی که دانند این قلیل

بر خلایق غالبند از هر قبیل

بی گمان گردند تا اهل کتاب

بر نبی خاتم از حکم و خطاب

یا که قرآن کو به تورات متین

مر مصدّق باشد از هر ره یقین

و اهل ایمان را کند ایمان زیاد

محکم ایمانی ز عقل و اعتقاد

تا نیارند ایچ شک اهل کتاب

و اهل ایمان این عدد را در نصاب

تا بگویند آن کسان کاندر قلوب

هستشان بیماری ریب از ذنوب

هم دگر آن کافران کاندر مجال

جازمند ایشان به تکذیب رجال

خواسته تا حق چه چیز از ماحَصَل

زین عدد که شد معیّن در مثل

همچنان که حق به گمراهی فرو

می گذارد هر که را خواهد خود او

می کند گمراه هر کس را که خواست

هر که را خواهد برد بر راه راست

نسبت این دو به خود زآن داد رب

زآنکه تکلیف است بر هر دو سبب

هست تکلیف از خدا بر عبد و بس

نسبت این هر دو بر حق است پس

نیست کس دانا به لشکرهای حق

غیر او خود کآفرید این ماخَلَق

پس عددها را نداند کیف و کم

هیچ کس جز ذات خلاّق العدم

این سقر، یا این عدد، یا این بیان

جز که پندی نیست بهر مردمان

نه چنان باشد که انکار سقر

کس تواند کرد از جن و بشر

هست سوگندم به ماه دل فروز

هم به شب که، آید آن دنبال روز

هم قسم بر روز چون روشن شود

ظلمت شب از میان یکجا رود

که بشر را از دواهیِ عظیم

یک سقر باشد پی انذار و بیم

هر که خواهد از شما پیش او رود

یا پس افتد او به خیر است این است حد