لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
صفی علیشاه

فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ (۵) بِأَیِّکُمُ اَلْمَفْتُونُ (۶) إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ (۷) فَلاٰ تُطِعِ اَلْمُکَذِّبِینَ (۸) وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ (۹) وَ لاٰ تُطِعْ کُلَّ حَلاّٰفٍ مَهِینٍ (۱۰) هَمّٰازٍ مَشّٰاءٍ بِنَمِیمٍ (۱۱) مَنّٰاعٍ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ أَثِیمٍ (۱۲) عُتُلٍّ بَعْدَ ذٰلِکَ زَنِیمٍ (۱۳) أَنْ کٰانَ ذٰا مٰالٍ وَ بَنِینَ (۱۴) إِذٰا تُتْلیٰ عَلَیْهِ آیٰاتُنٰا قٰالَ أَسٰاطِیرُ اَلْأَوَّلِینَ (۱۵) سَنَسِمُهُ عَلَی اَلْخُرْطُومِ (۱۶) إِنّٰا بَلَوْنٰاهُمْ کَمٰا بَلَوْنٰا أَصْحٰابَ اَلْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَیَصْرِمُنَّهٰا مُصْبِحِینَ (۱۷) وَ لاٰ یَسْتَثْنُونَ (۱۸) فَطٰافَ عَلَیْهٰا طٰائِفٌ مِنْ رَبِّکَ وَ هُمْ نٰائِمُونَ (۱۹) فَأَصْبَحَتْ کَالصَّرِیمِ (۲۰) فَتَنٰادَوْا مُصْبِحِینَ (۲۱) أَنِ اُغْدُوا عَلیٰ حَرْثِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صٰارِمِینَ (۲۲) فَانْطَلَقُوا وَ هُمْ یَتَخٰافَتُونَ (۲۳) أَنْ لاٰ یَدْخُلَنَّهَا اَلْیَوْمَ عَلَیْکُمْ مِسْکِینٌ (۲۴) وَ غَدَوْا عَلیٰ حَرْدٍ قٰادِرِینَ (۲۵)

پس زود باشد که به بینی تو و ببینند (۵) بکدام یک از شما مفتونند (۶) بدرستی که پروردگار تو است او داناتر بآنکه گم شد از راهش و اوست داناتر بهدایت‌شدگان (۷) پس اطاعت مکن تکذیب‌کنندگان را (۸) آرزو کردند کاش نرمی کنی پس نرمی کنند (۹) پس اطاعت مکن هر سوگند دروغ خورنده (۱۰) عیب‌کننده رونده بسخن‌چینی را (۱۱) بازدارنده از خیر تعدی‌کننده بدکار زشت (۱۲) جفاکار بعد از آن حرام‌زاده را (۱۳) از اینکه هست صاحبان مال و پسران (۱۴) چون خوانده شود بر او آیات ما گوید افسانه‌های پیشینیان است (۱۵) زود باشد داغ کنمش بر خرطوم (۱۶) بدرستی که ما مبتلا کردیم ایشان را چنان که مبتلا کردیم یاران باغ را هنگامی که سوگند یاد کردند که قطع می‌کنیم آن را روزکنندگان (۱۷) و اخراج نکنند (۱۸) پس آید بر آن طواف‌کننده از پروردگار خود و ایشان خفتگانند (۱۹) پس کشت آن باغ چون باغی که چیزی نداشت (۲۰) پس ندا بهم کردند صبح دریافتگان (۲۱) که بامداد بروید برگشتتان اگر هستید ثمرکنندگان (۲۲) پس رفتند و ایشان پنهان مشورت می‌کردند (۲۳) که داخل نکند آن را در آن روز بر شما درمانده (۲۴) و بامداد رفتند توانایان (۲۵)

زود پس بینی و بینند از شهود

دشمنانت تا که اندر فتنه بود

رب تو بر گمرهان داناتر است

تا که گمراه از رهش وز رهبر است

هم بود اعلم بر آن کو یافت راه

نیست بیرون چیزی از علم اِله

پس مبر فرمان تکذیب آوران

دوست دارند از تو نرمی در عیان

تا که ایشان با تو هم نرمی کنند

پس به دینت طعنه با نرمی زنند

هم مبر فرمان حَلَّافٍ مهِین

که خورد سوگند بیش از ضعف دین

می کند بسیار عیب مردمان

بر سخن چینی بود هر سو روان

باز دارنده ز خیر و بخل خواه

بگذرنده از حدود و پر گناه

بس عُتُلّ یعنی بهانه جو به خلق

سخت رو، بگشاده اشکم، تنگ حلق

با وجود این، زَنیم است این عجب

نی پدر او راست پیدا نی نسب

زآنکه باشد صاحب مال و ولد

چون بر او آیات ما خوانده شود

گوید از عُجبی که دارد در نهان

باشد این افسانۀ پیشینیان

زود باشد تا کنیم او را نشان

داغ بر خرطوم بنهیمش عیان

حکم قرآن عام باشد بر عبید

گرچه دارد اختصاص این بر ولید

مکیان را آزمودیم از فراغ

بر بلای قحط چون اصحاب باغ

وآن به صنعا بُد ز مردی حق پرست

میوه اش در هر زمان کآمد به دست

آن بر ایتام و مساکین عام بود

گر که پخته میوه اش یا خام بود

چونکه مُرد او وارثانش سال نو

زآن ندادی بر مساکین نیم جو

صبحگه گفتند با سوگند سخت

میوة آن را بچینیم از درخت

یا که استثنا نگفتند از ضمیر

یا که مستثناء نشد مال فقیر

دادن حقّ مساکین از منال

شرط استثناست بی بحث و جدال

نیست استثنا همان کاری به گفت

بلکه باید کآن شود با فعل جفت

پس بر آن بُستان به طوف آمد بلاء

و آتشی بود آنکه رو کرد از سماء

آمد از پروردگارت قهر و تب

خفتگان بودند ایشان خشک لب

گشت پس آن باغ چون آمد سحر

همچو تلّ خاک بی نخل و ثمر

یکدگر را صبحگه خواندند باز

تا به حرث خود روند از اهتزاز

اندر آیید ار برنده میوه اید

نی چو دونان بر سر کالیو ه اند

پس به سوی باغ آوردند رو

خفیه می کردند با هم گفتگو

تا فقیران نشنوند آوازشان

زآن کسان پوشیده گردد رازشان

رازشان این بود کامروز از سراغ

تا نیاید هیچ مسکینی به باغ

خود به قصد منع مسکین بامداد

زود رفتند آن توانایان و شاد

قادر این یعنی به زعم زشت خویش

بودشان قدرت به ضبط کشت خویش