بسم االله الرحمن الرحیم
سَبَّحَ لِلّٰهِ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی اَلْأَرْضِ وَ هُوَ اَلْعَزِیزُ اَلْحَکِیمُ (۱) یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مٰا لاٰ تَفْعَلُونَ (۲) کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اَللّٰهِ أَنْ تَقُولُوا مٰا لاٰ تَفْعَلُونَ (۳) إِنَّ اَللّٰهَ یُحِبُّ اَلَّذِینَ یُقٰاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیٰانٌ مَرْصُوصٌ (۴)
بنام خداوند بخشاینده مهربان
تسبیح کرد مر خدا را آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و اوست عزیز حکیم (۱) ای آن کسانی که ایمان آوردید چرا میگویید آنچه را که نمیکنید (۲) بزرگ آمد دشمنی کردن نزد خدا که گوئید آنچه را نه نمیکنید (۳) بدرستی که خدا دوست میدارد آنان که کارزار کنند در راهش صف زده گویا که ایشانند بنائی استوار ساخته شده (۴)
یاد از حق کرد بر پاکی یقین
آنچه هست اندر سماوات و زمین
غالب است او آن چنان در حکم بس
که نگردد هیچ مغلوب او ز کس
هم حکیم آنسان به هر حکم و عمل
که در احکامش نیابد ره خلل
با پیمبر مؤمنان گفتند ما
مال و جان سازیم در راهت فدا
در اُحُد کردند چون مردم فرار
گشت احمد (ص) اندر آنجا خوار و زار
آمد آیت کای گروه مؤمنان
از چه می گویید حرفی از زبان
آنچه را که ناورید اندر عمل
نزد حق باشد بزرگ از خشم بل
آنکه گویید آنچه نی خواهید کرد
این بسی باشد عجب از گفت مرد
کُشت یا در بدر مردی را صهیب
کز نبی (ص) وز مؤمنان می گفت عیب
گفت پیغمبر، که کُشت این بی فروغ
گفت مَردی، من بکُشتم از دروغ
گفت فاروق این بود قولش گزاف
بلکه کُشت او را صهیب اندر مصاف
بود حاضر خود صهیب اما خموش
تا نباشد خودنما و دین فروش
گفت احمد (ص) چون نگویی خود سخن
گفت من کُشتم ز بهر ذوالمنن
نی که گویندم ثناء اندر قبول
آمد این آیت از آن رو بر رسول
حاصل آنکه آنچه گوید مرد هوش
باید آرد در عمل بی لاف و جوش
بازوی بگشاده را اندر مصاف
بسته می باشد زبان کذب و لاف
دوست می دارد مجاهد را خدا
بسته صف در پیش اعداء جا به جا
تا کنند اند ر ره او کارزار
چون بناها هِشته ز ارزیز استوار
آنچه زین آیت عیان و منجلی است
از خدا روی مخاطب با علی است
کو چو اِستادی به صفّ کارزار
بود گفتی کوه آهن در قرار
روز میدان بود گفتی در حساب
پیش او دریای لشکر با ذباب
زیر نعلش روی گردون گرد بود
رنگ مردان در نبردش زرد بود
رو نکرد الاّ که تنها در نبرد
زآنکه در میدانِ گیتی بود فرد
ای علیِ مرتضی(ع) روحی فداک
قلب ما هم کن ز هر اندیشه پاک
در نبرد نفس تا یکدل شویم
از دمت حلال این مشکل شویم
آنکه از یُمن تو صاحب دم شود
شاید ار روئین تن و رستم شود
آنچه با ما کرد نفس دون ستیز
همّتی کن در غزا خونش بریز
از نخست آن کس که حیدر دوده است
در نبرد خصم ثابت بوده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.