بسم االله الرحمن الرحیم
یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیٰاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ کَفَرُوا بِمٰا جٰاءَکُمْ مِنَ اَلْحَقِّ یُخْرِجُونَ اَلرَّسُولَ وَ إِیّٰاکُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللّٰهِ رَبِّکُمْ إِنْ کُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهٰاداً فِی سَبِیلِی وَ اِبْتِغٰاءَ مَرْضٰاتِی تُسِرُّونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِمٰا أَخْفَیْتُمْ وَ مٰا أَعْلَنْتُمْ وَ مَنْ یَفْعَلْهُ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوٰاءَ اَلسَّبِیلِ (۱)
بنام خداوند بخشاینده مهربان
ای آن کسانی که ایمان آوردید مگیرید دشمن مرا و دشمن خودتان را دوستان میفرستید بسوی ایشان بدوستی و بتحقیق کافر شدند بآنچه آمد شما را از حق بیرون میکنند رسول را و شما را که بیرون میآرید بخدا پروردگارتان گر هستید که بیرون میآید برای جهاد کردن در راه من و جستن رضای من پنهانی میفرستید بسوی ایشان بدوستی و من داناترم بآنچه پنهان میکنید و آنچه آشکار میکنید و آنچه میکند آن را از شما پس بتحقیق که گم شد از میان راه (۱)
باشد این سورة مودّت و امتحان
کآورم از فضل باری در بیان
می مگیرید ای گروه مؤمنان
دوستان از بهر خویش از دشمنان
آنکه باشد با شما و من عدو
کی به هرگز با شما شد دوست او
بر مدینه آمد از یثرب زنی
کو مغنیّه بُد و اینش فنی
بعد قصۀ بدر و بودش ساره نام
پس از او پرسید سلطان انام
آمدی کاسلام آری گفت نی
آمدم بهر لباس و خوردنی
رفع چون گردید عریانی و جوع
باز خواهم کرد بر مکه رجوع
گفت پیغمبر چه شد کز مکیان
با تغنّی جامه نگرفتی و نان
گفت بعد از واقعۀ بدر از فسوس
کس نکردی بر غناء میل از نفوس
پس به او دادند جامه و راحله
آل عبد المطلب بی فاصله
داد خاطب نامی او هم جامه ای
بر وی بنوشت پنهان نامه ای
سوی اهل مکه کآید مصطفی
سویتان البته از بهر غزا
پس شما باشید حاضر بهر جنگ
تا سلاح آرید از هر جا به چنگ
زین خبر شد احمد (ص) از وحی جلیل
پس علی (ع) را ساخت با جمعی گسیل
تا ستاند نامه را از ساره باز
زن نمود از آن اِباء و احتراز
پس بگشتند آن متاعش را تمام
نامه زآن پیدا نشد با اهتمام
کرد تهدید او بکشتن دیگرش
نامه بیرون کرد از موی سرش
در مدینه باز با نامه شدند
سوی مسجد جمع با عامه شدند
تا خبر یابند از تفصیل آن
تا چه بنوشت و که بنوشت آن چنان
گفت پیغمبر هر آن کرد این خلاف
باید او تا خود نماید اعتراف
ور نه من رسوا کنم در محضرش
معترف گردید خاطب در برش
گفت باالله این نکردم از نفاق
بلکه تدبیری بُد این دو ر از سیاق
چون مهاجر هر یکی دارند بس
از عشیره و اقرباء در مکه کس
من ندارم هیچ کس را تا کند
اهل بیتم را ز بدخواهان مدد
خواستم بر مکیان حقی ز من
ثابت از این نامه آید بی سخن
تا رعایت ز اهل و اولادم کنند
نی که از جا بیخ و بنیادم کَنند
کرد تصدیقش پیمبر زین کلام
آمد این آیت پس از ربّ الانام
دوستی را می کنید القاء شما
سوی ایشان که نی اند اهل ولا
وآنگهی که کافرانند آن فرق
آنچه را که بر شما آمد ز حق
می کنند از مکه اخراج رسول
هم شما را بهر ایمان و قبول
بگرویدستید زآنکه بر خدا
که بود پروردگار او بر شما
خود شما گیرید ایشان را به دوست
کز شما خواهند تا بکشند پوست
گر شما هستید کز بهر جهاد
آمدید از خانه بیرون با سداد
تا کنید از جان به راه من قتال
هم رضای من بجویید از کمال
سویشان پس می فرستید از نهان
دوستی را از کتابت ناگهان
از شما داناترم من بر عبید
آنچه پنهان از مودّت می کنید
وآنچه می سازید ظاهر ز اعتذار
آگهم من بر نهان و آشکار
میکند هر کس که این کار از شما
گشته گُم راهش، رود ره بر خطا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.