گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صفی علیشاه

وَ مٰا قَدَرُوا اَللّٰهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قٰالُوا مٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ عَلیٰ بَشَرٍ مِنْ شَیْ‌ءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ اَلْکِتٰابَ اَلَّذِی جٰاءَ بِهِ مُوسیٰ نُوراً وَ هُدیً لِلنّٰاسِ تَجْعَلُونَهُ قَرٰاطِیسَ تُبْدُونَهٰا وَ تُخْفُونَ کَثِیراً وَ عُلِّمْتُمْ مٰا لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لاٰ آبٰاؤُکُمْ قُلِ اَللّٰهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ (۹۱) وَ هٰذٰا کِتٰابٌ أَنْزَلْنٰاهُ مُبٰارَکٌ مُصَدِّقُ اَلَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ اَلْقُریٰ وَ مَنْ حَوْلَهٰا وَ اَلَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ هُمْ عَلیٰ صَلاٰتِهِمْ‌ یُحٰافِظُونَ (۹۲) وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ اِفْتَریٰ عَلَی اَللّٰهِ کَذِباً أَوْ قٰالَ أُوحِیَ إِلَیَّ وَ لَمْ یُوحَ إِلَیْهِ شَیْ‌ءٌ وَ مَنْ قٰالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ مٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ وَ لَوْ تَریٰ إِذِ اَلظّٰالِمُونَ فِی غَمَرٰاتِ اَلْمَوْتِ وَ اَلْمَلاٰئِکَةُ بٰاسِطُوا أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ اَلْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذٰابَ اَلْهُونِ بِمٰا کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَی اَللّٰهِ غَیْرَ اَلْحَقِّ وَ کُنْتُمْ عَنْ آیٰاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ (۹۳) وَ لَقَدْ جِئْتُمُونٰا فُرٰادیٰ کَمٰا خَلَقْنٰاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَکْتُمْ مٰا خَوَّلْنٰاکُمْ وَرٰاءَ ظُهُورِکُمْ وَ مٰا نَریٰ مَعَکُمْ شُفَعٰاءَکُمُ اَلَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکٰاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ وَ ضَلَّ عَنْکُمْ مٰا کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (۹۴) إِنَّ اَللّٰهَ فٰالِقُ اَلْحَبِّ وَ اَلنَّویٰ یُخْرِجُ اَلْحَیَّ مِنَ اَلْمَیِّتِ وَ مُخْرِجُ اَلْمَیِّتِ مِنَ اَلْحَیِّ ذٰلِکُمُ اَللّٰهُ فَأَنّٰی تُؤْفَکُونَ (۹۵) فٰالِقُ اَلْإِصْبٰاحِ وَ جَعَلَ اَللَّیْلَ سَکَناً وَ اَلشَّمْسَ وَ اَلْقَمَرَ حُسْبٰاناً ذٰلِکَ تَقْدِیرُ اَلْعَزِیزِ اَلْعَلِیمِ (۹۶) وَ هُوَ اَلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اَلنُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِهٰا فِی ظُلُمٰاتِ اَلْبَرِّ وَ اَلْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا اَلْآیٰاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (۹۷) وَ هُوَ اَلَّذِی أَنْشَأَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وٰاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا اَلْآیٰاتِ لِقَوْمٍ یَفْقَهُونَ (۹۸)

و نشناختند خدا را سزای شناختنش چون گفتند فرو نفرستاد خدا بر انسانی هیچ چیز را بگو کیست که فرو فرستاد بر تو کتاب که آورد آن را موسی روشنایی و هدایت از برای مردمان می‌گردانید آن را پارچه کاغذها ظاهر می‌کنند و پنهان می‌کنند بسیاری را و آموخته شدند آنچه را نمی‌دانستید شما و نه پدرانتان بگو فرستاد خدا پس بگذار ایشان را در درآمدشان بازی می‌کرده باشند (۹۱) و این کتابیست که فرو فرستادیم آن را مبارک تصدیق کننده آن چیزی که باشد میان دو دستش و از برای آنکه بترسانی اهل مکه را و آنکه باشد گرداگردش و آنان که می‌گروند بآخرت می‌گروید بآن و ایشان بر نمازشان محافظت می‌نمایند (۹۲) و کیست ستمکارتر از آنکه افترا کرد بر خدا دروغی را یا گفت وحی کرده شد بمن و وحی کرده نشد باو چیزی و کسی که گفت زود باشد که فرو فرستم مانند آنچه فرو فرستاد خدا و اگر به بینی هنگامی که ظالمان باشند در سکرات مرگ و ملائکه باشند کشانیدگان دستهای خود را که بیرون کنید جانهاتان را امروز جزا داده شوید عذاب خواری بسبب بودنتان که می‌گفتید بر خدا ناحق را و بودنتان که از آیتهایش سرکشی می‌کردید (۹۳) و هر آینه بتحقیق که آمدند بسوی ما تنها هم چنان که آفریدیم شما را اول بار و وا گذاشتید آنچه را تملیک کرده بودیم شما را به پس پشتهاتان و نه می‌بینم با شما شفیعان شما را که گمان کردید که ایشان در شما انبازانند بحقیقت بریده شد میانتان و گم شد از شما آنچه بودید گمان می‌کردید (۹۴) بدرستی که خدا شکافنده دانه و هسته است بیرون می‌آورد زنده را از مرده و بیرون آورنده مرده است از زنده اینتان خداست پس بکجا رو گردان می‌شوید (۹۵) شکافنده عمود صبح و گردانید شب را آرامگاه و آفتاب و ماه را بشماره روندگان آن تقدیر خدای غالب داناست (۹۶) و اوست که گردانید برای شما ستاره‌ها را تا راه یابید بسبب آنها در تاریکیهای خشکی و دریا بتحقیق تفصیل دادیم آیتها را از برای گروهی که می‌دانند (۹۷) و اوست که آفرید شما را از یک نفس پس جای قراریست و جای بامانت بودنی بتحقیق تفصیل دادیم آیتها را برای قومی که بفهمند (۹۸)

روشنی بخشنده و هم رهنما

مردمان را سوی ایمان و ولا

می بگردانید آن را بارها

صفحه ها، قرطاسها، طومارها

آنچه خود خواهید سازید آن عیان

هم نهان سازید بسیاری از آن

مر شما اینسان شدید آموخته

آنچه زآن بودید نااندوخته

یعنی آنچه می ندانستید آن

نه شما و نه پدرهاتان عیان

قصد می گویند زین باشد یهود

شاید ار هم عام باشد در ورود

گو فرستاد آن خدای بی نیاز

آنچه آن را می ندانستید باز

هست محذوف الخبر این مبتدا

میتواند کز خبر باشد جدا

گو خدا یعنی که سلطان دل است

بگذر از چیز دگر کو باطل است

هست افزون مبتدائی که خبر

هست در وی چون قُلِ االله در نظر

یعنی او را خوان و باقی ر ا گذار

حق تو را کافی است با غیرت چه کار

ثُم ذَرهُم بگذر اعنی از همه

گو به لعب خود بمانند این رمه

واگذار این منکران را ای رسول

در اباطیلی که گویند از فضول

چون رجوع جمله آخر بر من است

روزی آید کاین زبانها الکن است

گو خدا یعنی که او از جمله بس

مابقی از ماسوی باشد هوس

این کتاب ما که بفرستاده ایم

بس فوائد اندر او بنهاده ایم

مر مصدّق وآنچه را بُد پیش از او

اندر احکام و اصول از جستجو

تا کنی انذار از آن بر مکیان

وآنکه گِرد مکه اند از مردمان

یعنی اهل مشرق و مغرب تمام

هر کجا کز خلق باشد از دحام

آنکه هست ایمان او بر آخرت

آرد ایمان هم به وی بی معذرت

یعنی آن کو بر قیامت موقن است

بر کتاب و بر پیمبر مؤمن است

حافظونند آن جماعت بر نماز

کاندر او جمع است آداب نیاز

کیست ظالم تر از آن کس کافتراء

بر خدا بندد ز کذب و اجتراء

گوید از جرأت منم پیغمبرش

یا که آید سوی من وحی از برش

وآنگهی وحی ای نشد هرگز به وی

جز خرافاتی که گوید پی به پی

بو مُسیلم مورد است این آیه را

کاتب وحی ار بود هم شد روا

زآنکه می گفتند این هر دو که وحی

میشود بر ما ز حق در امر و نهی

کیست هم ظالم تر از آن کس که گفت

میکنم نازل به زودی از نهفت

مثل آنچه کرده نازل کردگار

سوی عبد خود رسول نامدار

ور که بینی ظالمان را وقت موت

اندر آن سختی که شاید گاه فوت

وآن ملایک دسته ها سازند باز

بر عذاب آن گروه حیله ساز

این چنین گویندشان کز چنگ ما

نفس خود خارج کنید اعنی رها

مر جزاء داده شوید امروز خود

بر عذابی سخت کش خواری است حد

زآنچه میگفتید بر حق افترا

غیر حق یعنی که چیزی ناروا

همچو اولاد و شریک از بهر او

دعوی وحی و نبوّ ت از عتو

هم بدید از آیتش دامن فشان

آمدید اینک به تنها مو کشان

با شما نه مال باشد نه خدم

نه مددکار، نه فرزند و حشم

آن چنان که خلقتان کردم به جد

در رحم سر پا برهنه، منفرد

ترک کردید آنچه را محض عطا

داده بودیم آن شما را از نوا

یعنی آنها را بجا بگذاشتید

که به خود پاینده می پنداشتید

پشت سر هِشتید نی همراه خویش

برده اید و نی فرستادید پیش

آن شفیعان را نبینیم با شما

که شما را بُد بدیشان التجا

بودتان اندر گمان کآنها کسند

کمتر اینک بنگرید از هر خسند

مر نه ایشان آن شریکان حقند

که به حق از راه شرکت ملحقند

منقطع گردید نک پیوندتان

منفصل هم گشت بند از بندتان

ضایع و باطل شد آنچه در گمان

بودتان اندر شفاعت از بتان

دانه ها را حق شکافنده بود

تا که زو روید نبات و نان شود

همچنین هر دانه کو گردد شجر

برشکافد تا زند از خاک سر

دانۀ کش استخوان باشد نوی است

حبّ بود بی استخوان و این برملاست

زنده را آرد برون از مرده حق

این یک است از صنع آن ربّ الفلق

یعنی اشجار و گل و برگ و نبات

که به نشو و هم نماء دارد حیات

آورد از دانه بیرون دم به دم

یا ولد از نطفه، مرغ از بیضه هم

آورد از آب و خون بی اشتباه

هر زمان یوسف رخی بیرون چو ماه

از میانۀ شاخۀ خشکی زبون

میوه ها از هر قبیل آرد برون

آورد بیرون ز صلب جاهلی

عالِمی، نیک اختری، روشن دلی

مرده هم از زنده ای آرد پدید

همچو نطفه ز آدمیّ پاک دید

این ممیت و محیی ار بینید راست

مر شما را در هر آن آنی خداست

پس شما گردانده گردید از کجا

زو به غیر او نمائید التجا

میشکافد صبح از ظلمات شب

هم شب آرد بهر تسکین از تعب

کرد شب را بر شما آرام گاه

تا ز رنج روزتان باشد پناه

آفتاب و ماه را داد از عیان

دورهای مختلف بهر نشان

تا که آن باشد علامت در حساب

وقتها را سال و مه در انقلاب

این دوار مهر و ماه اندر تمیز

هست بر اندازه تقدیر عزیز

غالب و دانا به تدبیر و سبب

هم به سیر مهر و ماه و روز و شب

اوست آن کس کآفرید استاره ها

ره به آن یابید تا در چاره ها

خاصه در ظلمات برّ و بحر نیز

که رود هم چاره از کف، هم تمیز

این کواکب باشد اندر هر سبیل

رهروان را هم علامت هم دلیل

پس مبیّن ساختیم آیات خود

بهر قومی که بدانند از رشد

اوست آن کس که شما را آفرید

از تن واحد چه اَسود چه سفید

یعنی از آدم که بود اصل بشر

تا نباشید از تودّد بیخبر

داد در صلب پدرهاتان قرار

پس به بطن مادران اندر مدار

پس به دنیا دادتان چندی سکون

در لحد پس بازتان سازد درون

در قیامت هم درآرد از لحد

تا رساند بر مقرّ و جای خود

هست آنجا یا که دوزخ یا بهشت

تا چه باشد هر کسی را سرنوشت

ما بیان کردیم آیت های خویش

بهر ارباب تفقه و اهل کیش