گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صفی علیشاه

وَ قٰالُوا لَوْ لاٰ أُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ وَ لَوْ أَنْزَلْنٰا مَلَکاً لَقُضِیَ اَلْأَمْرُ ثُمَّ لاٰ یُنْظَرُونَ (۸) وَ لَوْ جَعَلْنٰاهُ مَلَکاً لَجَعَلْنٰاهُ رَجُلاً وَ لَلَبَسْنٰا عَلَیْهِمْ مٰا یَلْبِسُونَ (۹) وَ لَقَدِ اُسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَحٰاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ مٰا کٰانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (۱۰) قُلْ سِیرُوا فِی اَلْأَرْضِ ثُمَّ اُنْظُرُوا کَیْفَ کٰانَ عٰاقِبَةُ اَلْمُکَذِّبِینَ (۱۱) قُلْ لِمَنْ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ قُلْ لِلّٰهِ کَتَبَ عَلیٰ نَفْسِهِ اَلرَّحْمَةَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلیٰ یَوْمِ اَلْقِیٰامَةِ لاٰ رَیْبَ فِیهِ اَلَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لاٰ یُؤْمِنُونَ (۱۲) وَ لَهُ مٰا سَکَنَ فِی اَللَّیْلِ وَ اَلنَّهٰارِ وَ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ (۱۳) قُلْ أَ غَیْرَ اَللّٰهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فٰاطِرِ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لاٰ یُطْعَمُ قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لاٰ تَکُونَنَّ مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ (۱۴) قُلْ إِنِّی أَخٰافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذٰابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (۱۵) مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذٰلِکَ اَلْفَوْزُ اَلْمُبِینُ (۱۶) وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اَللّٰهُ بِضُرٍّ فَلاٰ کٰاشِفَ لَهُ إِلاّٰ هُوَ وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلیٰ کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ (۱۷) وَ هُوَ اَلْقٰاهِرُ فَوْقَ عِبٰادِهِ وَ هُوَ اَلْحَکِیمُ اَلْخَبِیرُ (۱۸)

و گفتند چرا فرو فرستاده نشد بر او فرشته و اگر فرو فرستاده بودیم فرشته هر آینه گذارده شده بود امر پس مهلت داده نمی‌شدند (۸) و اگر می‌گردانیدیمش فرشتۀ هر آینه می‌کردیمش بصورت مردی و هر آینه می‌پوشانیدیم بر ایشان آنچه می‌پوشیدند (۹) و هر آینه بتحقیق استهزا کرده شد به رسولان از پیش تو پس فرو گرفت آنان را که استهزا از ایشان آنچه بودند بآن استهزا می‌کردند (۱۰) بگو سیر کنید در زمین پس بنگرید چگونه بود انجام کار تکذیب‌کنندگان (۱۱) بگو مر کراست آنچه در آسمانها و زمین است بگو مر خدا راست نوشته بر خودش رحمت را هر آینه جمع خواهد کرد شما را روز رستخیز نیست شکی در آن آنان که زیان کردند در نفسهای خود پس ایشان ایمان نمی‌آورند (۱۲) و مر او راست آنچه آرمید در شب و روز و اوست شنوای دانا (۱۳) بگو آیا جز خدا را بگیرم ولی پدید آورنده آسمانها و زمین و او می‌خوراند و خورانیده نمی‌شود بگو بدرستی که من فرموده شدم که باشم اول کسی که مسلمان شد و مباش البته از شرک‌آورندگان (۱۴) بگو بدرستی که می‌ترسم اگر نافرمانی کنم پروردگار مرا از عذاب روزی بزرگ (۱۵) کسی که گردانیده می‌شود و از او عذاب در آن روز پس بحقیقت رحمت کرده او را و آنست کامیابی آشکار (۱۶) و اگر برساند ترا خدا ضرری پس نیست دفع‌کننده آن را مگر او و اگر رساند بتو خیری پس او بر همه چیزی تواناست (۱۷) و اوست غالب فوق بندگانش و اوست درست کردار آگاه (۱۸)

کافران گفتند هم از ریب و شک

بر محمّد(ص) چون نشد نازل ملک

تا به ما گوید که این پیغمبر است

هم کتابش قول حیّ داور است

ور فرشته ما فرستیم از سماک

حکم آید قوم را هم بر هلاک

پس دگر مهلت نباشد یک نفس

زآن سپس که شد ملک ظاهر به کس

یعنی ار بینند افواج ملک

زایل از ایشان نگردد کفر و شک

پس شود لازم هلاک اندر شهود

همچو قوم لوط و هم عاد و ثمود

ور بگردانیم ما پیغمبری

از ملک چون مرد نیکو منظری

لاجرم پوشیده گردانیم ما

آنچه خود پوشیده کردند از عمی

یعنی آنسان کز بشر پیغمبری

نک مسلّم نیستشان از کافری

همچنان از طعنه گویند آن زمان

چون شما این نیست جز از انسیان

بعد از آن بهر تسلّیِ رسول

بر حق این آیت نمود از حق نزول

آنکه از پیش از تو هم پیغمبران

رهن استهزاء شدند از این و آن

پس بر ایشان کرد احاطه کز رسل

سخریت کردند و گردید آن چو غل

آن عذابی که ندارد منتهی

بر جزای سخریت ها ز انبیا

از جزای فعل خود غافل شدند

چون رسید آن خوار و مستأصل شدند

گو مسلّم گر ندارید آن عذاب

کآمد آن بگذشتگان را بیحساب

پس کنید اندر زمین ای قوم سیر

بنگرید از چشم عبرت، اینست خیر

تا چه بوده است آن کسان را عاقبت

که به تکذیب رسل شان بُد نیت

بگذرید از ناحیت ها در شهود

بر دیار عاد و بنگاه ثمود

ای خدای پرده پوش بی نیاز

چشم عبرت بین ما را کن تو باز

گر که باشد چشم عبرت بین یکی

سیر گیتی نیست حاجت اندکی

دیده ام از چشم خود بس اعتبار

همچنین بینیم هر روزی هزار

بس کسان دیدیم کاین ارض فراخ

بهر ایشان تنگ بود از قصر و کاخ

بودشان غیرت بر ادوار سپهر

کز چه تابد فوق ما این ماه و مهر

من فلان شهزاده باشم یا وزیر

وآنگهی بیند مرا گردون به زیر

غافل از آن کاین سپهر تیز پر

هم کند از خاکشان ناچیزتر

از جهان رفتند با آن فرّ و زور

شد تن سیمین دچار مار و مور

باغها و قصرها یا شد خراب

یا به دست غیری آمد با شتاب

آنکه موت و بعث را باور نداشت

سر به خاک حضرت از خواری گذاشت

وآنکه میدید از تفرعن بر فقیر

نک ببین از رخش کبر آمد به زیر

وآن ستمکاران که مال عمرو و زید

میگرفتندی به ضرب چوب و قید

شد نصیب غیری آن مال و منال

مال تنها نی، که هم اهل و عیال

هر که داند تا جزای بد، بد است

وین نشان عدل و داد ایزد است

گو بر ایشان ای محمّد(ص) مر که راست

هر چه موجود اندر این ارض و سماست

گو بود از حق که خلاّق همه است

پس پرستش غیر او را مظلمه است

حق نوشته رحمت اندر نفس خویش

ملتزم بر ذات خود کرد آن ز پیش

رهنمایی بر صراط معرفت

از نشان رحمت آمد در صفت

همچنین از رحمتش آثارها

هست کآن بیش است از گفتارها

بر غضب زآن گفت سابق رحمت است

زآنکه امکان را به کونش حاجت است

نیست ممکن بی ز رحمت هیچ زیست

سابق ار رحمت نباشد هیچ نیست

در وجود آمد مقدم رحمتش

تا شود هر شیء پیدا علتش

پس ز علت ها عیان معلول ها

ظاهر آید هر دم از معمول ها

پای ادراکت نبود ار لنگ و سست

شرح آن را با تو می گفتم درست

زین گذشتم بر سخن راجع شوم

بر سماع از مستمع قانع شوم

جمع سازد مر شما را در قبور

با عملهاتان اِلی یومِ النُّشُور

اندر آن روزی که در وی نیست ریب

بخشد و پوشد ز رحمت جرم و عیب

وآنکه بر خویش از زیانکاران بُدند

فطرت اصلیّه را مانع شدند

نیست کایمان آورند آن فرقه باز

منقلب شد چون حقیقت بر مجاز

هست او را در ظهورات سبب

آنچه باشد ساکن اندر روز و شب

هم سمیع است و علیم از ممکنات

بر هر آن مسموع و معلومی به ذات

با تو گویند ار جهان جویی نکوست

گو بگیرم غیر او آیا که دوست

یعنی از ما، مال جو دعوت بهل

گر تو را دنیا بود مقصود دل

حاصل آنکه ملک و ملکوت از خداست

من جز او معبودی ار گیرم خطاست

او پدید آرندة ارض و سماست

فاطر اعنی مبدع او بر ماسواست

او خوراند خلق را رزق و طعام

بی نیاز او خود ز رزق خاص و عام

خلق محتاجند هر آنی به وی

احتیاج او را به چیزی لیک نی

گو که مأمور از خدای عالمم

أنْ أکُونَ أولَ منْ أسلَمم

یعنی اول کس که او بر حکم حق

می نهد گردن منم از ماخَلَق

اخلص از خلق زمانم در یقین

باز گویندم مباش از مشرکین

تا پرستی غیر او را از بتان

یا که مخلوق دگر را در جهان

گو که ترسم من شوم عاصی به رب

گر پرستم غیر او را در طلب

از عذاب روز اعظم در ایاب

وآنکه گرداند از او حق آن عذاب

در چنان روزی بر او پس کرده رحم

کز نهیبش عظم ها ریزد ز لحم

باشد این رحمت ز حق فوزی مبین

گر کسی را گردد این رحمت معین

از خلایق کی رود کس در بهشت

جز به رحمت باشدش گر سرنوشت

یعنی از راه عمل یا طاعتی

کس نبیند بی ز رحمت جنّتی

جز که باد رحمتش گردد وزان

هر که را خواهد برد سوی جنان

گر نماید ضرّی از حق بر تو رو

پس ندارد باز آن را غیر او

ور رسد خیری تو را از نزد وی

پس بود قادر هم او بر کلّ شیء

ضرّ و نفع و خیر و شرّ باشد تمام

جاری از امرش همی در هر مقام

قاهر است او بر عباد خود به فوق

خلق را بر حلق هستی، ز اوست طوق

نیست فوق از راه مقدار و مکان

بل ز وجه علوّ و استیلاست آن

هم حکیم است و خبیر او بر امور

راستی آگه ز حال مار و مور

هر چه هست آن مقتضای مصلحت

میکند با بندگان از هر جهت

با نبی گفتند جُهّال قریش

که در ایشان بُد نشان طرد و طیش

ما ندانیم اینکه باور کرده کس

مر تو را ز اهل کتاب و عقل بس

یعنی از قوم نصاری و یهود

کس مصدّق نیست هیچت در نمود

یک نفر بنما که تا باشد گواه

مر تو را در قول و فعل از هیچ راه