گنجور

 
صفی علیشاه

ثُمَّ إِنَّکُمْ أَیُّهَا اَلضّٰالُّونَ اَلْمُکَذِّبُونَ (۵۱) لَآکِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ (۵۲) فَمٰالِؤُنَ مِنْهَا اَلْبُطُونَ (۵۳) فَشٰارِبُونَ عَلَیْهِ مِنَ اَلْحَمِیمِ (۵۴) فَشٰارِبُونَ شُرْبَ اَلْهِیمِ (۵۵) هٰذٰا نُزُلُهُمْ یَوْمَ اَلدِّینِ (۵۶) نَحْنُ خَلَقْنٰاکُمْ فَلَوْ لاٰ تُصَدِّقُونَ (۵۷) أَ فَرَأَیْتُمْ مٰا تُمْنُونَ (۵۸) أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ اَلْخٰالِقُونَ (۵۹) نَحْنُ قَدَّرْنٰا بَیْنَکُمُ اَلْمَوْتَ وَ مٰا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ (۶۰) عَلیٰ أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثٰالَکُمْ وَ نُنْشِئَکُمْ فِی مٰا لاٰ تَعْلَمُونَ (۶۱) وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ اَلنَّشْأَةَ اَلْأُولیٰ فَلَوْ لاٰ تَذَکَّرُونَ (۶۲)

پس بدرستی که شمائید ای گمراهان تکذیب نمایندگان (۵۱) هر آینه خورندگانید از درختی از زقوم (۵۲) پس پرکنندگان از آن شکمها را (۵۳) پس آشامندگانند بر آن از آب جوشان (۵۴) پس آب آشامندگانید آشامیدن تشنه (۵۵) اینست مهمانی ایشان روز جزا (۵۶) ما آفریدیم شما را پس چرا تصدیق نمی‌کنید (۵۷) آیا پس خبر دهید که آنچه را که می‌ریزند (۵۸) آیا شما می‌آفرینید آنها را یا مائیم آفرینندگان (۵۹) ما قرار دادیم میان شما مرگ را و نیستیم ما مغلوب (۶۰) بر اینکه بدل آریم امثال شما را و بیافریدیم شما را در آنچه ندانید (۶۱) و بتحقیق دانستید آن آفرینش نخستین پس چرا تفکر نمی‌کنید (۶۲)

پس شما ای گمرهان کاندر غرور

بودتان تکذیب از بعث و نشور

آکِلُون باشید آن روز از تمام

زآن درختی کش بود زقوم نام

این درخت آن نفس پُر جور و جفاست

میوه هایش شهوت و شرک و هواست

از ثمرهایش که زهر قاتل است

زآن یکی تکذیب قول کامل است

پر کنندة اشکمید از آن درخت

روی آن نوشید ز آب گرم سخت

پس بنوشند از حمیم وارده

بر مثال اشتر تشنه زده

گفت زآن فَشَارِبُونَ مِن الْحَمِیم

همچنین فَشَارِبُونَ شُرْبَ الْهِیم

این بود حرص و طمع بر ماخَلَق

سیر ار زآن ناید رسد گر تا به حلق

یا که وهمیّات نفس بی سکون

کش بود جوع و عطش هر دم فزون

هر چه بر دنبال میل نفس دون

می روی شهوات او گردد فزون

این بودشان پیشکش روز جزا

اکل و شربی بس مناسب بس بجا

ما شما را آفریدیم از نخست

پس چرا باور ندارید آن درست

پس شما دیدید آیا ز امتیاز

در رحم چیزی که می ریزید باز

خود شما آن نطفه را آیا دگر

آفرینید ایچ بر شکل دگر

تا رسد بر حد انسانی تمام

یا که ماییم آفریننده انام

کرده ایم از بعد ایجاد شما

موت را مابینتان تقدیر ما

ساختیم اعنی مقدّر از ازل

ما زمان موتِ هر یک در محل

کس به ما سبقت بنتواند نمود

گر مبدلتان کنیم اندر نمود

خود بَدل سازیم اندر حالتان

آوریم اندر ظهور امثالتان

یعنی ار بر جایتان خلق دگر

آوریم اندر تبدّل از بشر

نیست کس عاجز کننده ما در این

تا شود مانع ز رای مستبین

هم دگر باره کنیم ایجادتان

بر چنان صورت که نادانید از آن

نشأة اول شما دانسته اید

کانتقال است از مقامات آن پدید

نطفه و هم علقه و مضغه و عظام

هم لحوم، اعصاب و اوتار از تمام

همچنین تصویر آن اندر فتوح

بر چنین شکل و در آن ایلاج روح

جملگی دارید آن را اعتراف

کآفریدیم این همه ما بی خلاف

پس چرا نارید هیچ از وی به یاد

تا کنید آن را دلیل اندر مراد

بر وجود نشأة دیگر به زود

هر که آن کرد این یقین خواهد نمود