گنجور

 
صفی علیشاه

حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ اَلْمَیْتَةُ وَ اَلدَّمُ وَ لَحْمُ اَلْخِنْزِیرِ وَ مٰا أُهِلَّ لِغَیْرِ اَللّٰهِ بِهِ وَ اَلْمُنْخَنِقَةُ وَ اَلْمَوْقُوذَةُ وَ اَلْمُتَرَدِّیَةُ وَ اَلنَّطِیحَةُ وَ مٰا أَکَلَ اَلسَّبُعُ إِلاّٰ مٰا ذَکَّیْتُمْ وَ مٰا ذُبِحَ عَلَی اَلنُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلاٰمِ ذٰلِکُمْ فِسْقٌ اَلْیَوْمَ یَئِسَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلاٰ تَخْشَوْهُمْ وَ اِخْشَوْنِ اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ اَلْإِسْلاٰمَ دِیناً فَمَنِ اُضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجٰانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۳)

حرام شد بر شما مردار و خون و گوشت خوک و آنچه آواز داده شد مر جز خدا بآن و خفه شده و بچوب مرده و از بالا در افتاده و بضرب شاخ مرده و آنچه خورد درنده مگر آنچه بسمل کردید و آنچه گلو بریده بر بتان و آنکه بخش کنید بتیرهای قهارانتان بیرون رفتن او فرمانست امروز نومید شدند آنان که کافر شدند از دین شما پس نترسید از ایشان و بترسید از من امروز کامل کردم برای شما کیشتان را و تمام کردم بر شما نعمت خود را و پسندیدم مر شما را گردن نهادن کیش پس آنکه بیچاره شد در گرسنگی جز گراینده مر گناه پس بدرستی که خداست آمرزنده مهربان (۳)

میته و دم بر شما آمد حرام

لحم و شحم خوک و اجزایش تمام

وآنچه ذبح او کنند از ناروا

همچنین آواز بر وی جز خدا

وآن ذبیحۀ کافران است از فرق

که کُشند آن را به اسم غیر حق

مُنْخَنِق یا گر که حیوانی است او

یعنی ار افشرده باشندش گلو

مرده باشد یا به ضرب چوب و سنگ

از بلندی یا در افتد بی درنگ

یا که حیوان دگر صاحب طباخ

کشته باشد مر ورا با ضرب شاخ

یا که چیزی خورده زآن درنده ای

پس حرام است ار خورد زآن بنده ای

ور ز اقسامی که آمد در بیان

مانده باشد در تن او را باز جان

جایز آمد اکل او با تذکیت

کوست قطع چار عضو از یک جهت

قطع رگها یعنی از حلقوم او

تا که عامل باشد این معلوم او

گوید ار کس میته اند اینها تمام

ذکر هر یک از چه آمد در کلام

میته را در جاهلیت چون عرب

خواندی آن کو خود بمیرد بی تعب

مابقی را جمله زین اقسام پنج

اکل آن جایز شمردی بی ز رنج

میته آنها را نمی پنداشتند

خوردنش بر خویش جایز داشتند

زآن سب فرماید اینها بالتمام

میته است و اکلشان باشد حرام

دیگر آنچه نصب اندر سنگها

در ره بتها کنند از ننگها

مفرد اَنصاب باشد یا نُصُب

سیصد و شصت از حجر جهال دُب

دور کعبه کرده بودند آن به خبط

از پی تعظیم و طاعت نصب و ضبط

لحم قربانی بر آنها ز احترام

وضع می کردند هر جا در مقام

خون قربانی به دیوار حرم

ریختندی بهر تعظیم صنم

شد حرام و رجس آن بر مسلمین

وآنچه ز أزلَام است قسمت همچنین

یعنی آنچه از تیر بی پر در قمار

منقسم گردد محرّم گشت و عار

شرح بِالْأزلَامِ أن تَستَقسِمُواْ

گر همی خواهی تو از تاریخ جو

این شما را فسق و نافرمانی است

وز طریق عقل رو گردانی است

از شما امروز کفار عنید

جمله گشتند از ره دین نا امید

زآنکه زین آیت همه افعالشان

گشت باطل شد به باد آمالشان

پس شما ز ایشان نترسید از فِتن

می بترسید از خدای ذوالمنن

تا قیامت مشرکان را زین سپس

بر شما نبود به کاری دسترس

دِینَکُم الْیَوم َ أکْمَلْتُ لَکُم

خصم گو ماند به درد و اُشتلم

نعمت خود بر شما کردم تمام

راضی ام بر دین اسلام از انام

بر خلایق کردم این دین اختیار

تا قیامت ثابت است و برقرار

این به زعم شیعه بر نصب آیت است

مر علی (ع) را بر ولایت حجت است

بر پیمبر گشت امر از رب دین

تا که فرماید علی را جانشین

در غدیر خم رسول با شکوه

دست او بگرفت در پیش گروه

گفت هر داند به خویش اولی مرا

در دو دنیا مالک و مولی مرا

همچنین باشد علی مولای او

والی امروز و هم فردای او

حق بود یارش که او را یار گشت

وآنکه خوارش کرد از حق خوار گشت

یار او یار من و یار حق است

یاری اش کار من و کار حق است

او ولی ّ حق بود بر خاص و عام

نعمت حق بر شما زو شد تمام

دین اسلام از علی کامل شود

بی ولایش کیش و دین باطل شود

شاد باشید ای گروه مؤمنان

دینتان امروز کامل گشت از آن

این ولایت اصل دین و نعمت است

خلق را از حق نشان عزّت است

عامه گر گویند اندر این مقام

خارج است این معنی از سوق کلام

بود گفتار از ذبیحۀ مشرکان

همچنین ز اقسام میته رایگان

گفته حق ز امروز اینها شد حرام

دینتان کامل شد و نعمت تمام

جای تعیین ولی االله نبود

گوید این کز سرّ کار آگه نبود

چون در این حج احمد (ص) پاکیزه کیش

بر کسان می داد وعدة موت خویش

مشرکان گشتند خرّم زین خبر

کو چو میرد نیست از دینش اثر

هر کسی بر دین سابق زین وقوع

کرد خواهد از مسلمانان رجوع

داد جبریل این خبر را بر رسول

ز استماعش بس پیمبر شد ملول

گفت جبریل این تو را آزادی است

نیست جای غم زمان شادی است

کن علی را نصب اندر جای خویش

تا بماند پایدار این دین و کیش

شاد زی، گو مؤمنان شادی کنند

در چمن زین سرو آزادی کنند

نوبت خوشوقتی و مشتاقی است

کز علی تا حشر، دینت باقی است

دشمنانت باش تا غمگین شوند

با زحیر و سوز هم بالین شوند

زآن علی را بر صغیر و بر کبیر

مصطفی (ص) فرمود نصب اندر غدیر

چون شنیدند این خبر را مشرکان

جملگی گشتند مأیوس از جهان

زآنکه دانستند دین مستقر

بر خلیفه بود خواهد مستمر

چون زند دور این ولایت بر علی (ع)

انقراضش نیست ممکن با ولی ّ

نکتۀ دیگر که بس باشد ادق

با تو گویم داری ار دل سوی حق

تذکیت جز بر ولای مرتضی

می نیابد قلب میته از هوی

تا رگی جنبد هنوزت در بدن

کن حلال این میته را اندر زمن

میته نبود جز خوراک جانور

چون مذکی شد، شود قو ت بشر

رفته رفته تا شود یکجا بَدل

وصف حیوانی به وصف لم یزل

پس اگر در ضمن ذکر میته، حق

از ولایت گفت و سرّ ماخَلَق

بس بجا بود اندر این حال و مقام

تا حلال آید پدیدار از حرام

ترک حرمت شکر نعمت کردن است

روی بر تکمیل نفس آوردن است

نفس گردد میته از اکل حرام

جز که باشد اضطراری در مقام

پس به اندازه ضرورت نیست عیب

بل حلال و واجب است آن بی ز ریب

نی ز بهر لذت آلاید دهن

بلکه باشد قصد استیفای تن

اضطرار اندر مقام مخمصه است

نی که مایل بر گناه از مخلصه است

بیشتر ز اندازة سد ّ رمق

مینباید خورد زآن بر غیر حق

پس حق آمرزنده است و مهربان

بر خوردنده میته قدر حفظ جان

داشت صاحب دولتی همسایه ای

که نبودش مکنتی و مایه ای

رفت روزی طفل آن مرد عزیز

در سرای آن فقیر از بی تمیز

دید چیزی می خورند از خوردنی

زآن ندادند ایچ بر طفل غنی

بر شکایت رفت او پیش پدر

ضنّت همسایه را زآن ماحَضَر

کرد با همسایه منعم آن گله

گفت او، سرّی است در این مسأله

گر ندادم من به آن طفل از طعام

بود بر تو و اهل بیتت آن حرام

میته بود و میته بر ما قسمت است

لیک از بهر تو عیب و علت است

گشت منعم بس ملول از حال او

تا چرا غافل بُد از احوال او

کرد قسمت مال خود با وی تمام

جنّت او را گشت زین نصفت مقام