گنجور

 
صفی علیشاه

وَ مٰا لَنٰا لاٰ نُؤْمِنُ بِاللّٰهِ وَ مٰا جٰاءَنٰا مِنَ اَلْحَقِّ وَ نَطْمَعُ أَنْ یُدْخِلَنٰا رَبُّنٰا مَعَ اَلْقَوْمِ اَلصّٰالِحِینَ (۸۴) فَأَثٰابَهُمُ اَللّٰهُ بِمٰا قٰالُوا جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فِیهٰا وَ ذٰلِکَ جَزٰاءُ اَلْمُحْسِنِینَ (۸۵) وَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا أُولٰئِکَ أَصْحٰابُ اَلْجَحِیمِ (۸۶) یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تُحَرِّمُوا طَیِّبٰاتِ مٰا أَحَلَّ اَللّٰهُ لَکُمْ وَ لاٰ تَعْتَدُوا إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ اَلْمُعْتَدِینَ (۸۷) وَ کُلُوا مِمّٰا رَزَقَکُمُ اَللّٰهُ حَلاٰلاً طَیِّباً وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ اَلَّذِی أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ (۸۸) لاٰ یُؤٰاخِذُکُمُ اَللّٰهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمٰانِکُمْ وَ لٰکِنْ یُؤٰاخِذُکُمْ بِمٰا عَقَّدْتُمُ اَلْأَیْمٰانَ فَکَفّٰارَتُهُ إِطْعٰامُ عَشَرَةِ مَسٰاکِینَ مِنْ أَوْسَطِ مٰا تُطْعِمُونَ أَهْلِیکُمْ أَوْ کِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیٰامُ ثَلاٰثَةِ أَیّٰامٍ ذٰلِکَ کَفّٰارَةُ أَیْمٰانِکُمْ إِذٰا حَلَفْتُمْ وَ اِحْفَظُوا أَیْمٰانَکُمْ کَذٰلِکَ یُبَیِّنُ اَللّٰهُ لَکُمْ آیٰاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (۸۹)

و چیست ما را که ایمان نیاوریم بخدا و آنچه آمد ما را از حق و طمع داریم که داخل گرداند ما را پروردگار ما با گروه شایستگان (۸۴) پس جزا دادشان خدا بآنچه گفتند بهشتهایی که می‌رود از زیر آنها نهرها جاودانیان در آن و آن پاداش نیکوکارانست (۸۵) و آنان که کافر شدند و تکذیب کردند آیتهای ما را آن گروه اهل دوزخ‌اند (۸۶) ای آن کسانی که گرویدید حرام مکنید پاکیزه‌های آنچه حلال گردانید خدا از برای شما و از حد در مگذرید بدرستی که خدا دوست ندارد تعدی‌کنندگان را (۸۷) و بخورید از آنچه روزی داد شما را خدا حلال پاکیزه و بترسید از خدایی که شما باو گروندگانید (۸۸) مؤاخذه نمی‌کند شما را خدا بلغو در سوگندهاتان و لیکن مؤاخذه می‌کند شما را بسبب بستنتان سوگندها را پس کفاره آن طعام دادن ده مسکین است از وسط آنچه اطعام می‌کنید اهلتان را یا لباس آنهاست یا آزاد کردن گردنیست پس کسی که نیابد پس روزه سه روز است آن کفاره سوگندهای شماست چون سوگند خورید و خلاف کنید و نگاهدارید سوگندهاتان را همچنین بیان می‌کند خدا برای شما آیتهای خود را باشد که شما شکر کنید (۸۹)

مؤمنان گفتند ایمان بر خدا

چیست ما را تا نیاریم از رضا

هم به آنچه آمد از حق بالیقین

از کتاب و آیت و احکام دین

وآنگهی داریم از جودش امید

کآورد ما را به جنّت رو سفید

با گروه صالحان اندر بهشت

آرد او گر هست ما را سرنوشت

پس خبر داد آن جماعت را خدا

زآنچه گفتند از خلوص و اجتبا

بوستان هایی که از زیرش روان

هست جوها، جاودانند اندر آن

وین بود پاداش نیکوکارها

هم سزای نرمی از گفتارها

وآنکه کافر گشت و بر کذب انتساب

داد آیت های ما را ز ارتیاب

این گروه باشند ز اصحاب جحیم

دور و محروم از بهشت و از نعیم

چند تن بودند ز اصحاب رسول

که ز دنیا بودشان خاطر ملول

عهد کردند آنکه لذت ها تمام

بهر خود سازند در دنیا حرام

ترک گیرند آنچه دارد نفس دوست

قوتشان باشد گیاه و جامه پوست

زین خبر شد مرشد کامل مقام

یعنی آن سلطان و سرخیل انام

گفت این در شرع نامستحسن است

گرچه موجب بر کمال مؤمن است

بر به مستی می کشد بار ارچه لوک

لیک مکفی نیست جذبی بی سلوک

ز آب و آتش نیست در طبخی علاج

خام را بر هر دو باشد احتیاج

سوزد ار کم گشت آب آتش فزون

خوان نعمت را نیاید بر درون

پس به تعدیل، آب و آتش لازم است

مَرد اگر بر طبخ نیکو عازم است

همچنین در راه مرد رهسپار

از سلوک و جذب آید بر عیار

ور که مجذوبی سلوکش کامل است

ره به منزل منتهی شد واصل است

فرق و جمعش شد مساوی در مقام

از سلوکش چاره نبود با عوام

گنج و گوهر را ز کودک والدش

زآن نهان دارد که گردد عایدش

ور بر آن در کودکی او یافت راه

ضایع و باطل کند بی اشتباه

لاجرم آن راه بر حق بردگان

خویش بنمودند همچون مردگان

لب ببستند از کلامی کز عقول

بود بیرون اندر آئین و اصول

عاشقی کو هم نشین با یار شد

در سرایش محرم اسرار شد

کی کند کاری که سرّ دلبرش

فاش گردد هم ببرّند ار سرش

گفت زآن رو مصطفی شان کاین عمل

نیست مرضی نزد سلطان ازل

آمد آیت کای گروه مؤمنان

لا تُحَرِّم طَیِّباتِ بِالْعَیان

آنچه را حق بر شما کرده حلال

چون حرام آرید بر خود ز اشتعال

این برون رفتن ز حد ّ حکم اوست

حق ندارد معتدین را هیچ دوست

عاشقی کو در مقام عشق یار

ترک خورد و خواب گیرد ز اختیار

می خورد بر نام یار خود قسم

که کند دوری ز لذات و نعم

بیندش معشوق چون در رنج تن

گوید این باشد خلاف میل من

گر تو این از بهر عشق من کنی

از کجا زین بر رضایم ایمنی

زآنکه مأمورت نکردم من بر این

چون تویی با جان و جسم خود به کین

تا کند سردش ز نازی کاندر اوست

گویدش زین پس نباشم با تو دوست

گر چنین بر خویش گیری کار تنگ

بگذری از خورد و خواب و نام و ننگ

هم خورید از رزقهایی که خدا

کرده روزی پاک و طیّب بر شما

هم بترسید از خدا گر مؤمنید

بر وی اندر امر و نهی اش موقنید

حق شما را بر یمین لغو خام

می نگیرد کو بود دور از مقام

لیک گیرد بر چنان سوگندها

که ببندید از پی پیوندها

گاه باشد که خورد مردی قسم

که ببندد از خورش حلق و شکم

لغو باشد این قسم بی گفتگو

نیست جرمی گر نماید خُبث او

یا خورد سوگند از روی گمان

بر گمانش بوده آن کار آن چنان

گاه هم باشد که سوگندی بجاست

همچو پیمانی که حق بر وی رضاست

میخورد سوگند اندر شرکتی

یا به مظلومی نماید نصرتی

یا نگوید فحش و ننماید ستم

یا نگیرد تنگ بر زن در حرم

گر خلاف آن نماید اندکی

پس مؤاخذ باشد از حق بی شکی

بایدش کفاره دادن بی کلام

وآن به ده مسکین بود بذل طعام

زآنچه بدهید اهل بیت خویش را

هم دهید از بین آن درویش را

یا بپوشانید ده تن را لباس

یا کنید آزاد عبدی را ز ناس

ور میّسر نیست این سه بهر کس

صوم سه روز است در کفاره بس

این بود کفاره سوگندتان

چون قسم خوردید و بشکستید آن

حافظ سوگند خود باشید سخت

نشکند آن جز که خامی شوربخت

یا نباید خورد بر چیزی قسم

یا که حفظ آن کنید از بیش و کم

همچنین روشن کند حق آیتش

تا کنید از جان سپاس نعمتش