گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صفی علیشاه

وَ لاٰ تُؤْتُوا اَلسُّفَهٰاءَ أَمْوٰالَکُمُ اَلَّتِی جَعَلَ اَللّٰهُ لَکُمْ قِیٰاماً وَ اُرْزُقُوهُمْ فِیهٰا وَ اُکْسُوهُمْ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً (۵) وَ اِبْتَلُوا اَلْیَتٰامیٰ حَتّٰی إِذٰا بَلَغُوا اَلنِّکٰاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوٰالَهُمْ وَ لاٰ تَأْکُلُوهٰا إِسْرٰافاً وَ بِدٰاراً أَنْ یَکْبَرُوا وَ مَنْ کٰانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ کٰانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذٰا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوٰالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ وَ کَفیٰ بِاللّٰهِ حَسِیباً (۶)

و مدهید کم خردان را اموالتان را که گردانید خدا برای شما مایه تعیش و روزی دهید ایشان را از آنها و بپوشانیدشان و بگوئید مر ایشان را گفتاری خوب (۵) و بیازمائید یتیمان را تا چون برسند بنکاح پس اگر یافتید از ایشان رشدی پس تسلیم کنید بایشان مالهاشان را و نخورید آن را از راه اسراف و از پیش‌گیری اینکه بزرگ شوند و هر که باشد غنی پس باید در گذرد و هر که باشد فقیر پس باید بخورد بخوبی پس چون تسلیم کردید بایشان مالهاشان را پس گواه گیرید بر ایشان و کافیست خدا محاسب (۶)

« در بیان تصرف در مال یتیم »

مال خود ندهید بر بی دانشان

که تعیّش زآن بپا باشد عیان

رزقشان بدهید و کسوت قدر حال

قول معروف است نیک اندر مقال

نیک با ایشان کنید اعنی کلام

تا از آن خوشدل شوند و شادکام

هست عام این حکم در هر موردی

بین قرائن را اگر خود بخردی

نسبتش گر شد به مجنون و یتیم

بر ولیّ باشد خطاب مستقیم

همچنین در هر مقام و هر محل

از قرینه فهم کن حکم اجل

مر یتیمان را نمایید امتحان

بر بلوغ اندر نکاحی بالعیان

رشدی ار یابید ز ایشان در فروغ

یعنی اندر عقل ز آثار بلوغ

پس کنید اموالشان را واگذار

بی ز اسراف و خیانت و اعتذار

هم نگیرید اندر آن پیشی یکی

پیشتر از رشد یعنی اندکی

کاندر این شوب طمع یا حیله ای است

ور نه پیش از رشد دادن، قصد چیست

تا ز بی عقلی کند مالش تلف

گرچه باشد آن صبی، خوب و خلف

آن ولی باشد ز مال ار بی نیاز

نیست بر مال یتیمش دیده باز

باید آن را واگذارد بالتمام

پیشه سازد عفت اندر این مقام

آن ولی ور هست محتاج و فقیر

قدر حاجت باشد از وی ناگزیر

گر خورد چیزی بر او نبود حرج

فرض گیرد تا رسد بر وی فرج

دارد این آیت دلالت که ولی

نیست بیحق، نی که گردد ممتلی

حقّ او باشد به اندازة کفاف

نی فزونتر کآن بود دور از عفاف

خرجش افزون باشد از مالی که هست

زآن یتیم بی پدر او را به دست

گوید از مال تو دیگر هیچ نیست

مال تو صد بود و خرج من دویست

گشته آن در فقه تعیین با سند

رو بپرس ار خواهی آن را حد و سد

مالشان را ور که می سازید رد

شاهدان گیرید تا باشد سند

تا که نکشد بر نزاع و قال و قیل

هم نگردد بر مهماتش کفیل

ور به ناچاری شود گیرد گواه

زآنکه واقع گردد اینجا اشتباه

میتوان گفتن که آن مال و منال

جمله را خرج تو کردم چند سال

پس گواهی گیرد از جمعی قریب

حق تعالی هم گواه است و حسیب