گنجور

 
صفی علیشاه

لِلرِّجٰالِ نَصِیبٌ مِمّٰا تَرَکَ اَلْوٰالِدٰانِ وَ اَلْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّسٰاءِ نَصِیبٌ مِمّٰا تَرَکَ اَلْوٰالِدٰانِ وَ اَلْأَقْرَبُونَ مِمّٰا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ نَصِیباً مَفْرُوضاً (۷) وَ إِذٰا حَضَرَ اَلْقِسْمَةَ أُولُوا اَلْقُرْبیٰ وَ اَلْیَتٰامیٰ وَ اَلْمَسٰاکِینُ‌ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً (۸) وَ لْیَخْشَ اَلَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعٰافاً خٰافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا اَللّٰهَ وَ لْیَقُولُوا قَوْلاً سَدِیداً (۹) إِنَّ اَلَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوٰالَ اَلْیَتٰامیٰ ظُلْماً إِنَّمٰا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نٰاراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً (۱۰)

مر مردان راست بهره از آنچه گذاشتند والدین و نزدیکان و مر زنان راست بهرۀ از آنچه گذاشتند پدر و مادر و نزدیکان از آنچه کم باشد از آن یا بیشتر بهرۀ فرض کرده شده (۷) و چون حاضر شوند قسمت را صاحبان قرابت و یتیمان و درماندگان پس بدهید ایشان را از آن و بگوئید مر ایشان را گفتاری خوب (۸) و باید بترسند آنان که اگر بگذارند از عقبشان فرزندان عاجز بیم خواهند داشت بر ایشان پس باید بترسند از خدا و باید بگویند گفتنی درست (۹) بدرستی که آنان که می‌خورند مالهای یتیمان را بستم نمی‌خورند در شکمهای خود مگر آتش را و بزودی انداخته می‌شوند در آتش سوزان (۱۰)

« در بیان احکام میراث »

نوبت آمد تا که از میراث و مال

شرح سازیم از نساء و از رجال

رسم بود از جاهلیّت در عرب

که زن از میراث ماندی خشک لب

گرچه بد میراث افزون در بسیج

بر زن و کودک نمیدادند هیچ

مال گفتند آن برد که با عدو

میتواند کرد نیرو رو به رو

تا زمان هجرت این حکم عجب

همچنین می بود جاری در عرب

تا زنِ اوس بن ثابت بر رسول

روزی آمد مرده شوهر، بس ملول

گفت رفت از دار دنیا شوهرم

مانده سه دختر مر از او در حرم

من بسی مسکین و او بس مالدار

میبرند اموال او خویش و تبار

خواست ایشان را نبی گفتند زود

آنچه اندر جاهلیّت رسم بود

گفت باشد تا رسد فرمان حق

آمد این آیت به نفی ماسبق

هست مردان را ز مال والدین

بهره کوچک یا بزرگ از فرض عین

همچنین خویشانش از برنا و پیر

هم بناتش از کبیر و از صغیر

مرد و زن باشند یکجا بهره ور

بیش یا کم هر چه مانده است از پدر

این فریضه باشد از حق در نصیب

فرض یعنی بر بعید و بر قریب

آمد این آیت چو بر خیرالبشر

کرد در دم آن جماعت را خبر

کاین چنین شد حکم نارید از عبوس

جمع سازید آنچه هست اموال اوس

تا رسد حکم دگر در قسمتش

هر که حق خود برد از نسبتش

ور شود حاضر به قسمت ز اقربا

وز یتیمان و مساکین بر شما

پس دهید آن جمله را چیزی از او

سویشان آرید گفتاری نکو

یعنی از آنها که ذی حق نیستند

وارث میّت به مطلق نیستند

بهره گر بدهید ایشان را بجاست

وین به عنوان تصدّق یا عطاست

گفته اند این بود واجب در نخست

لیک این با نظم کل ناید درست

بلکه این بر محض تأکید از حق است

بر مساکین فضل و جود اَلیق است

نه که واجب بود و شد نسخ این خطاب

همچنین باقی است تا یوم الحساب

باقی اما نی به وجه واجب است

بل چو واجب محکم است و غالب است

باید از اولاد خود دارند بیم

که شوند از بعد ایشان چون یتیم

گر که می ترسند ز ایشان بعد مرگ

ناتوان مانند و هم بی عیش و برگ

در چنین بزمی اگر وارد شوند

شادمان گردند یا آیس روند

هر چه بر اولاد خود خواهید آن

هم کنید آن بر یتیم دیگران

گر که نپسندیدشان خوار و حقیر

پس به خواری ننگرید اندر فقیر

گر ز حق ترسید و زآن روز شدید

بر یتیم آیید با قولی سدید

وآنکه اموال یتیمان از ستم

میخورد، نار است او را در شکم

اندر آید زود در نار سعیر

وین تکافی باشد او را ناگزیر