گنجور

 
صفی علیشاه

إِنْ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاّٰ إِنٰاثاً وَ إِنْ یَدْعُونَ إِلاّٰ شَیْطٰاناً مَرِیداً (۱۱۷) لَعَنَهُ اَللّٰهُ وَ قٰالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبٰادِکَ نَصِیباً مَفْرُوضاً (۱۱۸) وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ آذٰانَ اَلْأَنْعٰامِ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اَللّٰهِ وَ مَنْ یَتَّخِذِ اَلشَّیْطٰانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اَللّٰهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرٰاناً مُبِیناً (۱۱۹) یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ وَ مٰا یَعِدُهُمُ اَلشَّیْطٰانُ إِلاّٰ غُرُوراً (۱۲۰) أُولٰئِکَ مَأْوٰاهُمْ جَهَنَّمُ وَ لاٰ یَجِدُونَ عَنْهٰا مَحِیصاً (۱۲۱) وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فِیهٰا أَبَداً وَعْدَ اَللّٰهِ حَقًّا وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اَللّٰهِ قِیلاً (۱۲۲)

نمی‌خوانند از جز او مگر مادگانی و نمی‌خوانند مگر شیطان سرکش را (۱۱۷) لعنت کرد او را خدا و گفت شیطان هر آینه می‌گریم از بندگانت بهره مقرر (۱۱۸) و هر آینه گمراه می‌کنم ایشان را و در آرزو می‌اندازمشان و می‌فرمایمشان پس هر آینه بشکافند گوشهای چهارپایان را و می‌فرمایم ایشان را پس هر آینه تغییر می‌دهند آفریده خدا را و هر که فرا گیرد شیطان ناصر از جز خدا پس بتحقیق زیان کرد زیانی آشکارا (۱۱۹) وعده می‌دهدشان و در آرزو می‌اندازدشان و وعده نمی‌دهد ایشان را شیطان مگر فریب (۱۲۰) آنها آرامگاهشان دوزخست و نمی‌یابند از آن گریز گاهی (۱۲۱) و آنان که گرویدند و کردند کارهای شایسته زود باشد که در آوردشان در بهشتهایی که می‌رود از زیرشان نهرها جاودانیان در آن همیشه وعده دادن خدا براستی و کیست راستگوی‌تر از خدا در گفتار (۱۲۲)

نی پرستند اهل غفلت در پسند

جز زنانی را که غیر فاعلند

ظاهر این باشد که بتها را عیان

میتراشیدند بر شکل زنان

هست اشارت نزد معنی سوی نفس

مادگی حتم است چون در خوی نفس

منفعل باشد نه فاعل ز اقتضا

می پرستندش به جان اهل هوی

مشرک حق می پرستد نفس خویش

طاعت شیطان کند در دین و کیش

بلکه جز حق هر چه باشد ممکن است

بهر هر ممکن تأثّر بیّن است

نیست فاعل بلکه باشد منفعل

فاعل اندر ذات باشد مستقل

هم بنپرستند جز دیو مرید

بت پرستان که به بت دارند امید

لعنت حق بهر او باشد مدام

همچنین لعن عباد از خاص و عام

گفت شیطان چون ز درگه گشت رد

از عبادت من بگیرم بی عدد

بهرة مفروض کز بهر نشان

گشته بئس النار شرحش در بیان

میکنم گمراهشان از راه دین

سازم اندر آرزوهاشان رهین

مینمایم امرشان پس تا برند

گوشهای چارپایان از گزند

مینمایم امرشان پس تا کنند

خلقت حق را مبدل در پسند

دارم اعنی بازشان بر آن سنن

که بود غیر از رضای ذوالمنن

ز ارتکاب آن فعال بد همی

مسخ گردند از نشان آدمی

وآنکه شیطان را بگیرد دوست او

دون حق ماند به خسرانی فرو

یعنی امر او نماید اختیار

برخلاف امر و نهی کردگار

میکند حاصل زیانی را که آن

هست روشن بل زیان اندر زیان

می دهد شیطان بر ایشان وعده ها

و افکند در آرزوها بر خطا

وعدة شیطان نباشد جز غرور

واندر آن نفعی مگر فقد و قصور

آن گروهی که خورند از وی فریب

نیست ایشان را به جز دوزخ نصیب

هم نباشد هیچ ایشان را پناه

تا گریزند اندر آن زآن جایگاه

وآنکه مؤمن گشت و اعمالش نکوست

فعل نیکش در جزاء راجع به اوست

زودشان بدهیم در جنّت مقام

جاودان مانند در دارالسلام

جویهای جاری از شیر و عسل

علم و اخلاق است و عرفان و عمل

راست باشد وعدة حق بی سؤال

کیست از حق راستگوتر در مقال