گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صفی علیشاه

وَ مٰا کٰانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ یَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلاّٰ خَطَأً وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ دِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلیٰ أَهْلِهِ إِلاّٰ أَنْ یَصَّدَّقُوا فَإِنْ کٰانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ إِنْ کٰانَ مِنْ قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثٰاقٌ فَدِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلیٰ أَهْلِهِ وَ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیٰامُ شَهْرَیْنِ مُتَتٰابِعَیْنِ تَوْبَةً مِنَ اَللّٰهِ وَ کٰانَ اَللّٰهُ عَلِیماً حَکِیماً (۹۲) وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزٰاؤُهُ جَهَنَّمُ خٰالِداً فِیهٰا وَ غَضِبَ اَللّٰهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذٰاباً عَظِیماً (۹۳) یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا إِذٰا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لاٰ تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقیٰ إِلَیْکُمُ اَلسَّلاٰمَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا فَعِنْدَ اَللّٰهِ مَغٰانِمُ کَثِیرَةٌ کَذٰلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اَللّٰهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُوا إِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ بِمٰا تَعْمَلُونَ خَبِیراً (۹۴)

و نباشد هر مؤمنی را که بکشد مؤمنی را مگر بخطا و کسی که کشت مؤمنی را بخطا پس بر او است آزاد کردن کردنی مؤمن و خونبهای تسلیم کرده شده به اهلش مگر آنکه تصدق کنند پس اگر باشد از جماعتی که دشمنند مر شما را و او مؤمن بوده است پس بر اوست آزاد کردن مؤمنی و اگر باشد از جماعتی که میان شما و میان ایشان پیمانیست پس بر اوست خونبهای فرا سپرده با اهلش و آزاد کردن مؤمنه‌ای پس کسی که نیاید پس بر اوست روزه دو ماه پی هم توبه دادنی از خدا و باشد خدا دانای درست کردار (۹۲) و کسی که بکشد مؤمنی را از روی عمد پس جزایش دوزخ است جاودانی در آن و خشم خدا بر او و لعنت کرد او را و مهیا کرد برای او عذابی بزرگ (۹۳) ای آن کسانی که ایمان آورده‌اید چون سفر کنید در راه خدا پس تفتیش کنید و مگویید از برای کسی که القا کند بشما سلام نیستی مؤمن می‌خواسته باشید مایه برخورداری زندگانی دنیا را پس نزد خداست غنیمتهای بسیار هم چنان که بودید پیش از این پس منت گذاشت خدا بر شما پس تفتیش کنید بدرستی که خدا باشد بآنچه می‌کنید آگاه (۹۴)

قتل مؤمن نیست بر مؤمن روا

از تعمّد جز که باشد بر خطا

مؤمنی را از خطاء ور کُشت کس

بنده ای باید کند آزاد پس

هم دیت واجب بود بر وی تمام

تا رساند سوی اهلش بی کلام

جز که بخشند آن دیت را بی ستم

اهل آن مقتول بر وی از کرم

ور که مقتول است از قومی لعین

که شما را دشمنند از راه دین

لیک مؤمن باشد آن مقتول پس

بنده ای آزاد باید کرد و بس

ساقط است از وی دیت اندر یقین

ارث نبود بین کافر و اهل دین

ور بود زآن قوم که مابینتان

شرط و پیمان است در عین عیان

حکم او مانند حکم مسلم است

هم به مسلم حفظ ذمّی لازم است

هست یعنی فرض کفاره و دیت

بر مسلمان اندر افعال و نیت

پس نیابد بنده گر بیچاره ای

تا کند آزاد بر کفاره ای

پس بر او صوم است واجب در دو ماه

از پی کفاره زآن جرم و گناه

وضع کرد این حکم بهر توبه حق

تا زداید نقش عصیان از ورق

توبه خود آموزد او بر عاصیان

هم قبول توبه باشد زو عیان

آگه است از قاتل و مقتول، حق

هم خود او حاکم به امر ماخَلَق

مؤمنی را ور کُشد بر عمد کس

کشتنش داند حلال آن بوالهوس

هست دوزخ جاودان پاداش او

خشم و لعن حق رسد بر وی دوتو

بهر او آماده باشد در جحیم

بر جزای خود عذابی بس عظیم

ای گروه مؤمنان از انقیاد

چون سفر کردید از بهر جهاد

پس نمایید احتیاط اندر مصاف

تا نگردد کُشته مردی برخلاف

شد اُسامه سوی قوم ی در سفر

که از ایشان بد مسلمان یک نفر

وآن مسلمان نام او مرداس بود

که تحیّت بر اُسامه گفت زود

زد اُسامه تیغ و کرد او را هلاک

زین خبر شد جان احمد (ص) دردناک

آمد این آیت که در وقت جهاد

فحص باید کرد از حال عباد

می نگویید ار که او گوید سلام

نیست مؤمن گفته از خو ف این کلام

بر امید آن غنایم وآن غنم

بر مسلمانی کنید اینسان ستم

مال دنیا در غنیمت فانی است

بهر هر کس عارضی و آنی است

نزد حق باشد غنیمت ها فزون

که غنی گردید زآنها در قرون

هم ز قتل مردمان از بهر مال

بی نیاز آیید بعد از ضعف حال

هم شما بودید یکسر پیش از این

همچو ایشان اندر استظهار دین

کس نمی دید آنچه از دین حاصل است

وآنچه گویید از زبان یا از دل است

یعنی اسلام شما بد مستتر

کاین زمان است آشکار و مشتهر

بر شما منّت نهاده رب دین

بر رسوخ دین و اکمال یقین

پس کنید از حال مردم جستجو

دوست را تا واشناسید از عدو

بهر تأکید است این تکرارها

و انتظام و اهتمام کارها

حق به کردار شما باشد خبیر

وآنکه بی تقصیر کُشتید آن فقیر

گشت زین آیت اُسامه مضطرب

مغفرت جست از رسول منتجب

گفت لیک از لفظ توحیدم خجل

کو کند سد راه آمرزش به دل

بندهای آزاد کن شاید خدا

بر تو بخشد زآنچه بگذشت از خطا