وَ إِذٰا مَسَّ اَلْإِنْسٰانَ ضُرٌّ دَعٰا رَبَّهُ مُنِیباً إِلَیْهِ ثُمَّ إِذٰا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِیَ مٰا کٰانَ یَدْعُوا إِلَیْهِ مِنْ قَبْلُ وَ جَعَلَ لِلّٰهِ أَنْدٰاداً لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلِیلاً إِنَّکَ مِنْ أَصْحٰابِ اَلنّٰارِ (۸) أَمَّنْ هُوَ قٰانِتٌ آنٰاءَ اَللَّیْلِ سٰاجِداً وَ قٰائِماً یَحْذَرُ اَلْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی اَلَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ اَلَّذِینَ لاٰ یَعْلَمُونَ إِنَّمٰا یَتَذَکَّرُ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ (۹) قُلْ یٰا عِبٰادِ اَلَّذِینَ آمَنُوا اِتَّقُوا رَبَّکُمْ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هٰذِهِ اَلدُّنْیٰا حَسَنَةٌ وَ أَرْضُ اَللّٰهِ وٰاسِعَةٌ إِنَّمٰا یُوَفَّی اَلصّٰابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسٰابٍ (۱۰)
و چون مس کند انسان را ضرری بخواند پروردگارش را بازگشتکنان باو پس چون دهد او را نعمتی از خود فراموش کند آنچه را بود که میخواند بآن از پیش و گردانید برای خدا همتایان تا گمراه کند از راه او بگو برخوردارند به کفر خود اندکی بدرستی که تویی از اهل آتش (۸) آیا کسی که اوست عبادتکننده در اوقات شب سجده کننده و ایستاده بیم دارد از آخرت و امید میدارد بخشش پروردگارش را بگو آیا یکسانست آنان که میدانند و آنان که نمیدانند جز این نیست که پند میگیرند صاحبان خردها (۹) بگو ای بندگان من آنان که ایمان آوردید بپرهیزید از پروردگارتان برای آنان که خوبی کردند در این دنیا خوبیست و زمین خدا وسیع است جز این نیست تمام داده میشوند صبرکنندگان مزدشان را بدون شمار (۱۰)
چونکه انسان را کند مَس، رنج و غم
یا که قحط و ابتلائی بیش و کم
پس بخواند رب خود را بس نکو
بازگردنده بود بر سوی او
بعد از آنکه حق عطاء فرمود باز
نعمتی از خود به وی با اعتزاز
خود فراموش او کند اندر زمان
آنکه حق را خواندی اندر دفع آن
یا رود از یادش آن را که ز پیش
خواند و همتایان گزید او را به کیش
می پرستد هر چه را غیر از اِله
تا کند گمره خلایق را ز راه
گو به کافر تو به کفر خویشتن
باش برخوردار در اندک زمن
زود آید سر همانا روزگار
پس تو خواهی بود از اصحاب نار
آنکه استاده است آیا نیم شب
ساجد و قائم دعاء را نزد رب
می بترسد از عذاب آن سرای
هست امید رحمت او را از خدای
گو بوند آیا مساوی در مقام
آنکه داند وآنکه نادان است و خام
غیر از این نبود که می گیرند پند
زین مثلها عاقلان هوشمند
گر دمی باشی به طاعت با یقین
بِه که عمری بی یقین از ساجدین
مرتضی(ع) در کوفه با قنبر شبی
می گذشت آمد صدای یا ربی
خواند این آیت یکی اندر نماز
کرد پس قنبر توقف زآن نیاز
مرتضی(ع) فرمود چون کردی درنگ
گفت ماندم زین صدا بر جا چو سنگ
گفت او را تا نماند مشتبه
خفتن او باشد از طاعات بِه
چون عیان شد بود ز ارباب نفاق
نیست پس دانا چو نادان در سیاق
گو ز شفقت ای رسول نیک خو
یَا عِبَادِی الَّذِینَ آمَنُواْ
می بپرهیزید از پروردگار
آن کسان را که بود نیکی شعار
اندر این دنیا به احسان ساعیند
غیر نیکی نیست ایشان را پسند
هست ارض حق تعالی بس فراخ
رو به آن آرید از این تنگین مناخ
یعنی از شهری که در وی مضطرید
روی بر شهر دگر زآنجا برید
یا مراد از ارض واسع جنّت است
یا دل پاک از قشور و آفت است
غیر از این نبود که صابر را ثواب
بر تمامی داده گردد بیحساب
کرده صبر اندر بلاء و فقر و درد
یا به طعن دشمنان حرف سرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.