گنجور

 
صفی علیشاه

یٰا أَیُّهَا اَلنّٰاسُ إِنَّ وَعْدَ اَللّٰهِ حَقٌّ فَلاٰ تَغُرَّنَّکُمُ اَلْحَیٰاةُ اَلدُّنْیٰا وَ لاٰ یَغُرَّنَّکُمْ بِاللّٰهِ اَلْغَرُورُ (۵) إِنَّ اَلشَّیْطٰانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمٰا یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحٰابِ اَلسَّعِیرِ (۶) اَلَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ عَذٰابٌ شَدِیدٌ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ‌ وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ (۷) أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اَللّٰهَ یُضِلُّ مَنْ یَشٰاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشٰاءُ فَلاٰ تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرٰاتٍ إِنَّ اَللّٰهَ عَلِیمٌ بِمٰا یَصْنَعُونَ (۸) وَ اَللّٰهُ اَلَّذِی أَرْسَلَ اَلرِّیٰاحَ فَتُثِیرُ سَحٰاباً فَسُقْنٰاهُ إِلیٰ بَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَحْیَیْنٰا بِهِ اَلْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهٰا کَذٰلِکَ اَلنُّشُورُ (۹)

ای مردمان بدرستی که وعده خدا حق است پس باید البته فریفته نکند شما را از زندگانی دنیا و نباید که فریفته کند البته شما را بخدا آن فریب دهنده (۵) بدرستی که شیطان مر شما راست دشمن پس بگیریدش دشمن جز این نیست می‌خواند گروه‌هایش را تا باشند از اهل آتش سوزان (۶) آنان که کافر شدند مر ایشان راست عذابی سخت و آنان که ایمان آوردند و کردند کارهای شایسته مر ایشان راست آمرزش و اجری بزرگ (۷) آیا پس آنکه آراسته شد برایش بدی کردارش پس بیند او را خوب پس بدرستی که خدا اضلال می‌کند آن را که می‌خواهد و هدایت می‌کند آن را که می‌خواهد پس نباید که هلاک شود نفست برایشان از راه حسرتها بدرستی که خدا داناست بآنچه می‌کنند (۸) و خدا آنست که فرستاد بادها را پس برمی‌انگیزد ابر را پس راندیم آن را ببلدی مرده پس زنده گردانیدیم بآن زمین پس از مردنش همچنین است حشر کردن (۹)

أیهَا النَّاسُ إنَّ وَعدَ االلهِ حَق

پس بنفریبد شما را در نسق

زندگی این جهان پر شرور

بر خدا هم دیوتان ندهد غرور

زآنکه شیطان بر شما دشمن فن است

پس بگیریدش عدو چون دشمن است

دشمنی با دیو چبود رو به رو

از صفی کن گوش، ترک آرزو

غیر از این نبود که بر دنیا به پیش

خواند او مر پیروان و احزاب خویش

زآنکه تا باشند ایشان ناگزیر

در قیامت جمله ز اصحاب سعیر

کافران که امر او را تابعند

در عذابی بس شدید و شایعند

وآن کسان که بگرویدند و عمل

بر نکویی کرده اند اندر محل

بهر آنها جمله از برنا و پیر

از حق است آمرزش و اجری کبیر

پس کسی کآراسته شد بهر او

زشتی کردار و دید آن را نکو

هست آیا چون کسی کو از خرد

می دهد در خود تمیز نیک و بد

پس گذارد حق فرو آن را که خواست

وآنکه را خواهد نماید راه راست

پس نباید تا رود نفست ز جا

نزد حسرت ها بر ایشان در خطا

نفس خود یعنی میفکن در الم

می مخور بر حالشان اندوه و غم

حق بود دانا بر آنچه می کنند

دور خود چون کرم پیله می تنند

مر خدای است آنکه بفرستاد باد

پس برانگیزاند ابر اندر نهاد

پس براندیمش به ارض مرده هین

زنده پس کردیم زآن آب، آن زمین

بعد از آن پژمردگی ها وآن فتور

هم بدینسان است گر دانی نشور