گنجور

 
صفی علیشاه

قُلِ اُدْعُوا اَلَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ لاٰ یَمْلِکُونَ مِثْقٰالَ ذَرَّةٍ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ لاٰ فِی اَلْأَرْضِ‌ وَ مٰا لَهُمْ فِیهِمٰا مِنْ شِرْکٍ وَ مٰا لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهِیرٍ (۲۲) وَ لاٰ تَنْفَعُ اَلشَّفٰاعَةُ عِنْدَهُ إِلاّٰ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ حَتّٰی إِذٰا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ قٰالُوا مٰا ذٰا قٰالَ رَبُّکُمْ قٰالُوا اَلْحَقَّ وَ هُوَ اَلْعَلِیُّ اَلْکَبِیرُ (۲۳) قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ قُلِ اَللّٰهُ وَ إِنّٰا أَوْ إِیّٰاکُمْ لَعَلیٰ هُدیً أَوْ فِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ (۲۴) قُلْ لاٰ تُسْئَلُونَ عَمّٰا أَجْرَمْنٰا وَ لاٰ نُسْئَلُ عَمّٰا تَعْمَلُونَ (۲۵) قُلْ یَجْمَعُ بَیْنَنٰا رَبُّنٰا ثُمَّ یَفْتَحُ بَیْنَنٰا بِالْحَقِّ وَ هُوَ اَلْفَتّٰاحُ اَلْعَلِیمُ (۲۶) قُلْ أَرُونِیَ اَلَّذِینَ أَلْحَقْتُمْ بِهِ شُرَکٰاءَ کَلاّٰ بَلْ هُوَ اَللّٰهُ اَلْعَزِیزُ اَلْحَکِیمُ (۲۷)

بگو بخوانید آنان را که گمان بردید از غیر خدا نمی‌باشند مالک مقدار ذره در آسمانها و نه در زمین و نباشد مر ایشان را در آن دو تا هیچ شرکی و نباشد مر او را از ایشان هیچ مددکاری (۲۲) و سود نمی‌دهد شفاعت نزد او مگر برای آنکه دستوری داد برایش تا چون برداشته شود ترس از دلهاشان گویند یعنی ملائکه بعضیشان ببعضی چه گفت پروردگار شما گویند حق و اوست رفیع بزرگ (۲۳) بگو کیست که روزی می‌دهد شما را از آسمانها و زمین بگو خدا و بدرستی که ما با شما هر آینه بر هدایتیم یا در گمراهی آشکار (۲۴) بگو پرسیده نمی‌شوند از آنچه بد کردیم و پرسیده نمی‌شویم از آنچه می‌کنید (۲۵) بگو جمع می‌کند میانه ما پروردگار ما پس حکم می‌کند میانه ما بحق و اوست حکم کننده دانا (۲۶) بگو بنمایند مرا آنان که بر بستید باو انبازان نه چنین است بلکه اوست خدای غالب درست کردار (۲۷)

گو بخوان ید آن کسان را که گمان

غیر حق کردید یعنی از بتان

مالک ایشان می نباشند از یقین

قدر ذرّه در سماوات و زمین

نیست ایشان را در آنها با خدا

شرکتی از هیچ ره از هیچ جا

هم خدا را نیست ز اصنام و ملک

مر مددکاری و پشتی بی ز شک

سود هم ندهد شفاعت نزد او

جز به دستوری ز حق بی گفتگو

تا ز دلهاشان شود سلب فزع

اذن پس بدهندشان بر ماوَقَع

در فزع باشند یعنی جمله نیز

شافع و مشفوع اندر رستخیز

پس شفیعان را ز دیدار قلوب

آن فزع سلطان کشّاف الکروب

بعضشان گویند بر بعض از نهفت

در شفاعت کردگار ما چه گفت

گفت می گویند حق گفتار راست

که شفاعت اهل ایمان را سزاست

آن خدای ما علیّ است و کبیر

هست بر اذنش شفاعت ناگزیر

گو شما را از سماء و از زمین

کیست کو روزی دهد ای مشرکین

گو تو خود اندر جواب این سئوال

که دهد روزی خدای ذوالجلال

از شما و ما کدامیم از قرار

بر هدایت یا ضلالی آشکار

گو شما پرسیده از اجرام ما

می نگردید ایچ اندر ماجرا

ما نکردیم از شما پرسیده هم

از هر آنچه می کنید از بیش و کم

بین ما گو جمع سازد رب ما

پس نماید حکم بالحق بَینَنَا

می کند حکم او به دانش در میان

حاکمی داناست او بر مردمان

گو نمایید از شریکان آنچه را

که به حق کردید الحاق از عمی

یعنی اوصاف بتان را از کدام

می کنید انباز با ربّ الانام

گو تو کَلاَّ بَلْ هُوَ االلهُ الْعَزِیز

غالب دانا به حکم جمله چیز