گنجور

 
صفی علیشاه

وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلاٰئِکَةِ أَ هٰؤُلاٰءِ إِیّٰاکُمْ کٰانُوا یَعْبُدُونَ (۴۰) قٰالُوا سُبْحٰانَکَ أَنْتَ وَلِیُّنٰا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ کٰانُوا یَعْبُدُونَ اَلْجِنَّ أَکْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ (۴۱) فَالْیَوْمَ لاٰ یَمْلِکُ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ نَفْعاً وَ لاٰ ضَرًّا وَ نَقُولُ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذٰابَ اَلنّٰارِ اَلَّتِی کُنْتُمْ بِهٰا تُکَذِّبُونَ (۴۲) وَ إِذٰا تُتْلیٰ عَلَیْهِمْ آیٰاتُنٰا بَیِّنٰاتٍ قٰالُوا مٰا هٰذٰا إِلاّٰ رَجُلٌ یُرِیدُ أَنْ یَصُدَّکُمْ عَمّٰا کٰانَ یَعْبُدُ آبٰاؤُکُمْ وَ قٰالُوا مٰا هٰذٰا إِلاّٰ إِفْکٌ مُفْتَریً وَ قٰالَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمّٰا جٰاءَهُمْ إِنْ هٰذٰا إِلاّٰ سِحْرٌ مُبِینٌ (۴۳) وَ مٰا آتَیْنٰاهُمْ مِنْ کُتُبٍ یَدْرُسُونَهٰا وَ مٰا أَرْسَلْنٰا إِلَیْهِمْ قَبْلَکَ مِنْ نَذِیرٍ (۴۴) وَ کَذَّبَ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ مٰا بَلَغُوا مِعْشٰارَ مٰا آتَیْنٰاهُمْ فَکَذَّبُوا رُسُلِی فَکَیْفَ کٰانَ نَکِیرِ (۴۵)

و روزی که حشر می‌کند ایشان را همه پس می‌گوید مر ملائکه را آیا اینها شما را بودند که پرستیدند (۴۰) گفتند دانیم پاک بودنت را تویی صاحب ما از غیر ایشان بلکه بودند می‌پرستیدند جن را اکثر ایشان بودند بآنها گروندگان (۴۱) پس امروز مالک نمی‌باشد بعضی‌تان مر بعضی را سودی و نه زیانی و می‌گوییم آنان را که ستم کردند بچشید عذاب آتشی را که بودید آن را تکذیب می‌کردید (۴۲) و چون خوانده شود بر ایشان آیتهای ما که روشنهاست گفتند نیست این مگر مردی که می‌خواهد که باز دارد شما را از آنچه بودند که می‌پرستیدند پدران شما و گفتند نیست این مگر دروغی افترا کرده شده و گفتند آنان که کافر شدند مر حق را چون آمد ایشان را نیست این مگر سحری آشکار (۴۳) و ندادیم ایشان را از کتابها که بدرس خوانده باشند آنها را و نفرستادیم بایشان پیش از تو هیچ بیم کننده (۴۴) و تکذیب کردند آنان که بودند پیش از ایشان و نرسیدند بده یک آنچه دادیم ایشان را پس تکذیب کردند رسولان مرا پس چگونه بود انکار من (۴۵)

یاد کن روزی که جمع آرد خدا

مشرکان را اندر آن یوم القضا

پس ملایک را بگوید کاین کسان

عابدان بودندتان آیا عیان

پس بگویند آن ملایک کای اِله

زآن تو پاک و برتری بی اشتباه

یعنی از آنکه پرستد جز تو کس

تو ولیّ ما و مولایی و بس

قاصریم اندر عبودیّت تمام

تا چه جای این چنین حد و مقام

دوستی نبود جوی مابین ما

تا شویم از فعل بدکیشان رضا

می پرستیدند دیوان این کسان

بیشتر و ایمانشان بودی بدان

جو یک از فَالْیَومَ لَا یَملِک خبر

بَعضُکُم لِبَعضٍ نَفعاً لا وَ ضَرّ

ما به استمکارگان گوییم هم

میچشید این رنج آتش دم به دم

الَّتِی کَنْتُم بِهَا تُکَذِّبُون

این همان نار است یعنی در نمون

چونکه خوانده می شود بر کافران

جمله آیت های ما روشن چنان

می بگویند این چنین با یکدگر

نیست این الاّ که مردی در نظر

که بخواهد بازما ن دارد عیان

زآنکه آبامان پرستیدندی آن

وین سخن گویند نبود جز دروغ

کافتراء بر حق کند از بی فروغ

وآن کسان گفتند که کافر شدند

بر حق اعنی بر رسول ارجمند

یا به اسلام و نبوّت یا کتاب

چون بدیشان آمد از حق در خطاب

کاین نباشد جز که سحری آشکار

لفظ یا سحر است و معنی بی عیار

مشرکان را ما ندادیم از کتب

درس تا خوانند آن از قشر و لب

تا که بر بطلان قرآن و رسول

از دلیل آرند قولی با اصول

یا که اندر صحبت اشراک خود

هیچ استدلالی آرند از سند

نیفرستادیم ما هم سویشان

بیم ده پیش از تو مردی با نشان

حاصل اینکه مشرکان مکه را

ملتی نبود به جز جهل و عمی

نیستشان وجهی به ج هر و کین خود

یا به تکذیب تو یا در دین خود

همچنین کردند تکذیب از عناد

پیش از ایشان انبیاء را در بلاد

نی رسیدندی به عُشر آنچه ما

داده ایم این فرقه را از هر نوا

یا ندادیم ایچ بر پیشینیان

آنچه را دادیم ما بر مکیان

پس به تکذیب رسولان آمدند

پس چگونه باشد از من ناپسند

یعنی انکارم بر ایشان در روش

هم عذابم بر جزای بد منش