گنجور

 
صفی علیشاه

بسم االله الرحمن الرحیم

الم (۱) غُلِبَتِ اَلرُّومُ (۲) فِی أَدْنَی اَلْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ (۳) فِی بِضْعِ سِنِینَ لِلّٰهِ اَلْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ اَلْمُؤْمِنُونَ (۴) بِنَصْرِ اَللّٰهِ یَنْصُرُ مَنْ یَشٰاءُ وَ هُوَ اَلْعَزِیزُ اَلرَّحِیمُ (۵)

بنام خداوند بخشاینده مهربان

الم ، سوگند باین حروف (۱) مغلوب شدند روم (۲) در نزدیکترین زمین و ایشان از بعد مغلوب شدنشان بزودی غالب می‌شوند (۳) در چند سال مر خدا راست امر از پیش و از پس و روزی چنین شاد می‌شوند گروندگان (۴) بیاری خدا یاری می‌کنند آن را که خواهد و اوست غالب مهربان (۵)

بعد بسم االله الرحمن الرحیم

بازگویم از الف وز لام و میم

مر الف باشد اشارت بر احد

نیست او را اول و آخر به حد

لام یعنی گشت لایح شمس حق

در مرایای وجود ماخَلَق

میم یعنی مالک است و مقتدر

بر ملوک و ملک اندر جهر و سرّ

هر که را خواهد کند مغلوب و پست

همچو روم از فارس هنگام شکست

رومیان مغلوب گشتند از بتر

در زمینی بر عرب نزدیک تر

بعد مغلوبی دگر غالب شوند

زود در بِضْعِ سِنِین بیچون و چند

یعنی از سه تا به نه از سالها

منقلب گردد بر ایشان حالها

« در بیان محاربۀ عجم با رومیان »

بر عجم گشتند مغلوب از خبر

باز هم یابند بر ایشان ظفر

هست از تفسیر و تاریخ این یقین

شرح و تفسیر این حکایت را چنین

گشت از پرویز، شهریران روان

سوی روم از بهر جنگ رومیان

بود شهریران شجاعی از عجم

شد به سرداری به سوی روم هم

رومیان را کرد مغلوب او به جنگ

بُد نهم سال این ز مبعث بیدرنگ

چون شکست رومیان را بر رسول

باز گفتند او شد از این ره ملول

رومیان بودند چون ز اهل کتاب

فارسی مردم مجوس از شیخ و شاب

مشرکان گشتند شاد از این خبر

مژده می دادند زین بر یکدگر

مر شماتت بودشان بر اهل دین

که شما اهل کتابید از یقین

وین چنین گشتید مغلوب و نژند

بر علوّ خود تفأل می زدند

« در بیان گرو بستن ابی ابن خلف با ابوبکر در باب غلبۀ روم با عجم »

گفت از غیرت ابوبکر صدیق

شاد زین معنی نباشید ای فریق

چشمتان روشن مباد از این خبر

رومیان گردند هم غالب دگر

از کجا گفتند گویی این سخن

گفت از قول رسول مؤتمن

بن خلف کو را نبود از دین فروغ

گفت باشد یا ابا الفضل این دروغ

با ابی فرمود صدّیق امین

کای عدو االله دروغ از توست هین

گفت ابی گر راست باشد حرف تو

کن معیّن وقتی از بهر گرو

گفت صدّیق نکوفر تا سه سال

رومیان گردند غالب بی سئوال

پس گرو بر ده شتر بستند تام

گفت این صدّیق با خیر الانام

گفت پیغمبر خطاء کردی تو این

بین سه تا نه بود بِضْعِ سِنِین

رو به مال و مدت افزا در گرو

پس یقین صدق است وعده و قول تو

رفت و کرد او سال را نُه بد ، نَه صد

پس گرو برد او ز صدق گفت خود

روز بدر آمد خبر بر مؤمنان

بر عجم گشتند غالب رومیان

شرح آن را اهل تاریخ این چنین

خود رقم کردند از کلک متین

چونکه غالب گشته شهریران به روم

کرد ویران سر به سر آن مرز و بوم

با برادرش آنکه فرخان داشت نام

داشت اندر بزم شربی او مقام

گفت فرخان خواب دیدم من چنان

که بد اندر تخت پرویزم مکان

شد خبر خسرو به شهریران نوشت

که بکش او را که دید این خواب زشت

شد مکرر بینشان این گفتگو

عذر بر قتل برادر گفت او

این ز شهریران به دل بگرفت شاه

نامه بر فرخان نوشت او کینه خواه

گر برادر را کشی بنوازمت

جای او بر فارس والی سازمت

او به شهریران بگفت این ماجرا

هر دو را دل بد شد از شه زین خطا

نامه بنوشتند بر سلطان روم

که ز ما ویران تو را شد مرز و بوم

نک به ما پرویز داد اینسان جزا

گر که خواهی هم دهیم او را سزا

لشکری بفرست و بین تا چون کنیم

ملک را از دست او بیرون کنیم

گشت شاد او زین خبر اندر زمان

لشکری آراسته کرد او روان

تاخت شهریران به پرویز از شتاب

برشکست و کرد ملکش را خراب

رومیان گشتند غالب زآن سبب

در زمینی کآن بد اقرب بر عرب

حق تعالی داد زین قصه خبر

وین بود ز اعجاز قرآن در نظر

« در تأویل آیۀ مبارکه مذکوره »

چونکه از تفسیر گشتی بهره یاب

نک شنو تأویل آیت بر صواب

روم باشد نیست گر فهم تو پست

آن قوی کاندر بدن روحانی است

باشد آن مغلوب در اقرب زمین

از زمین نفس و صدر است آن یقین

بعد مغلوبی شود غالب همی

بر قوای نفسِ پستِ اعجمی

در ظهور قلب هنگام رجوع

سوی حق وین بی شکی یابد وقوع

چیست آن بِضْعِ سِنِین اطوار و حال

کاندر آن باشد ترقی بر کمال

امر و اذن از قبل و بعد آمد ز حق

کوست مبدی هم معید ماخَلَق

حکم باشد جمله از پروردگار

کارها او راست اندر اختیار

واندر آن روزی که غالب می شوند

رومیان بر فارسیان بعد چند

شاد آن روزند بی شک مؤمنین

که کند یاری خدا بر اهل دین

هر که را خواهد کند یاری خدا

غالب است و مهربان بر ماسوی