گنجور

 
صفی علیشاه

کُلُّ نَفْسٍ ذٰائِقَةُ اَلْمَوْتِ وَ إِنَّمٰا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ اَلنّٰارِ وَ أُدْخِلَ اَلْجَنَّةَ فَقَدْ فٰازَ وَ مَا اَلْحَیٰاةُ اَلدُّنْیٰا إِلاّٰ مَتٰاعُ اَلْغُرُورِ (۱۸۵) لَتُبْلَوُنَّ فِی أَمْوٰالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْکِتٰابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مِنَ اَلَّذِینَ أَشْرَکُوا أَذیً کَثِیراً وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذٰلِکَ مِنْ عَزْمِ اَلْأُمُورِ (۱۸۶) وَ إِذْ أَخَذَ اَللّٰهُ مِیثٰاقَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْکِتٰابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنّٰاسِ وَ لاٰ تَکْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرٰاءَ ظُهُورِهِمْ وَ اِشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَبِئْسَ مٰا یَشْتَرُونَ (۱۸۷) لاٰ تَحْسَبَنَّ اَلَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِمٰا أَتَوْا وَ یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِمٰا لَمْ یَفْعَلُوا فَلاٰ تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفٰازَةٍ مِنَ اَلْعَذٰابِ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ (۱۸۸) وَ لِلّٰهِ مُلْکُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اَللّٰهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ (۱۸۹)

هر تنی چشنده است مرگ را و جز این نیست تمام داده می‌شوید اجرهاتان را روز قیامت پس آنکه دور کرده شد از آتش در آورده شد در بهشت پس بمراد رسید و نیست زندگانی دنیا مگر متاع فریب (۱۸۵) هر آینه آزموده می‌شوید در مالهاتان و نفسهاتان و هر آینه خواهید شنید از آنان که داده شدند کتاب را پیش از شما و از آنان که شرک آوردند ناخوش بسیار و اگر صبر کنید و بپرهیزید پس بدرستی که آن از عزم امور است (۱۸۶) و هنگامی که گرفت خدا پیمان آنان که داده شدند کتاب را که هر آینه بیان کنند آن را برای مردم و نه پوشند آن را پس انداختندش پس پشتهاشان و عوض گرفتند بآن بهای اندک را پس بد است آنچه عوض می‌گیرند (۱۸۷) مپندار البته آن کسانی که شاد می‌شوند بآنچه آوردند و دوست می‌دارند که ستوده شوند بچیزی که بجا نمی‌آورند پس مپندار البته ایشان را در مقام رستگاری از عذاب و از برای ایشانست عذابی دردناک (۱۸۸) و مر خدا راست پادشاهی آسمانها و زمین و خدا بر همه چیز تواناست (۱۸۹)

هر تنی خواهد چشیدن طعم مرگ

ریزد از نخل حیاتش بار و برگ

اجرها واندر قیامت بالتمام

داده خواهد شد شما را یا کرام

پس هر آن کز آتش او گردد به دور

واندر آید در بهشت و قصر نور

پس به تحقیق، اوست از حق رستگار

تا چه باشد زین حیاتش اختیار

وین حیات دنیوی بر ذو نصیب

نیست هیچ الاّ سرابی یا فریب

آزموده تا شوید و ممتحن

اندر امو ال و نفوس خویشتن

بشنوید از مشرکان و اهل کتاب

طعن و هجو بیشمار و بیحساب

از یهودان یاوه گویی بَد زبان

کرد هجو مصطفی (ص) و مؤمنان

کُشت او را مسلمی از غیرتش

آمد آیت بر رسول از حضرتش

که دهند ار خلق رنجت شو صبور

این بود بهتر شما را در امور

گر بپرهیزید و صبر آرید بیش

به که اجر اندک برید از خشم خویش

چونکه حق بگرفت پیمان در خطاب

زآن کسان که داد ایشان را کتاب

تا کنند آن را به مردم آشکار

می نپوشندش ز اغراض و عثار

پس به پشت آن را فکندند آن رمه

بر بهای کم خریدند آن همه

حبّ جاه و مالشان آمد حجاب

از نشان احمد(ص) کامل نصاب

نیست نیکو جان به تن بفروختن

بهر دنیا چشم از حق دوختن

می نپندارند آنهایی که داد

حق بر ایشان مال و زآن باشند شاد

دوست دارند آنکه بستایندشان

زآنچه ناکردند آن بی دانشان

نام احمد (ص) بود یعنی ناگوار

بهر ایشان که نمایند آشکار

مدح پندارند آن را بهر خویش

چونکه بنشینند با هم در عریش

بیخبر باشند از آن کآفتاب

چون شود ظاهر بدرّد صد حجاب

کی توان پوشید نورش را به گِل

سر زند از پرده های متصل

آنکه پوشد باشد از بی شرمی اش

یا بُد اعمی هم نشان از گرمی اش

همچنین هر کوکبی کاحمد رخ است

طالع از آن مشرق است و فرخ است

نور او هرگز نگردد منتفی

سجده گو نارد بلیسی بر صفی

اهل حق گشتند اسیر و در به در

نورشان هر لحظه بُد تابنده تر

تا نپنداری که ایشان از هلاک

میرهند و از عذاب دردناک

رستگاری نیست هرگز بهر آن

که بپوشد حق به باطل در عیان

شاهی ارض و سماوات از خداست

کو توانا بر تمام ماسواست

نیستش بر شیء از وجهی نیاز

جمله محتاجند بر وی لیک باز