گنجور

 
صفی علیشاه

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَأْکُلُوا اَلرِّبَوا أَضْعٰافاً مُضٰاعَفَةً وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (۱۳۰) وَ اِتَّقُوا اَلنّٰارَ اَلَّتِی أُعِدَّتْ لِلْکٰافِرِینَ (۱۳۱) وَ أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ اَلرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (۱۳۲) ای آن کسانی که ایمان آوردید مخورید ربا را زیادتیهای بر هم افزوده شده و بترسید از خدا باشد که شما رستگار شوید (۱۳۰)

و بترسید از آتشی که مهیا کرده شده برای کافران (۱۳۱) و فرمان برید خدا و رسول را باشد که شما رحمت کرده شوید (۱۳۲)

« در بیان قباحت ربا »

ای گروه مؤمنان اکل ربا

بر دو چندان نیست جایز بر شما

چیست اضعاف مضاعف کو فزود

نفع اندر نفع و سود اندر به سود

چونکه مدت منقضی گردد تمام

فرع شد بر اصل زاید بی کلام

باز فرعی می شود افزون به فرع

وین حرام اندر حرام آمد به شرع

داند او خود وجه این تحریم را

که نموده خلق، زرّ و سیم را

لیک چندین وجه در وی گشته ذکر

هم تو یابی گر کنی یک لحظه فکر

اول آنکه راه بیع از هر گذر

تنگ گردد بر خلایق در اثر

وین خلاف نظم ملک است و معاش

یافت ره در دین و دنیا اغتشاش

دیگر آن که از سودها برنا و پیر

زود گردد خلق مسکین و فقیر

دیگر، افزاید قساوتها به دل

شرک زاد ار شد قساوت متصل

عدل بر ظلم و ستم گردد بَدل

منعکس بر ضد شود علم و عمل

چون مروّت رفت و انصاف از میان

مرد شیطانی شود ظالم نشان

زآنکه آدم زاده بر انصاف زاد

وآن بلیس از حقد و از اجحاف زاد

پس رباخوار آدمی نی دیگر است

صد هزاران ره ز حیوان کمتر است

خواند او را مار و عقرب گر کسی

مظلمۀ آنها بر او باشد بسی

زآنکه کرده ظلم بر افعی و مار

مار از او نالد به حق، روز شمار

کاین رباخوار دنی را در عمل

بر من استیزه رو می زد مثل

من نخوردم در حیات الاّ که خاک

خون مردم بُد نه رزقم در مغاک

بود نادر گر زدم نیشی به کس

آن هم از امر تو بود ای دادرس

کی بدون ا مر حق جنبد رگی

یا هراسد آهوی لنگ از سگی

پس بود بی شک رباخوار خسیس

جامع اخلاق بد همچون بلیس

زآنکه باشد ظلم، اصل خوی بد

مابقی فرعند او را در سند

پس بپرهیزید از ناری که آن

شد مهیّا باز بهر کافران

از خدا و مصطفی (ص) در دعوتش

پیروی گیرید بهر رحمتش