گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صفی علیشاه

وَ اِعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اَللّٰهِ جَمِیعاً وَ لاٰ تَفَرَّقُوا وَ اُذْکُرُوا نِعْمَتَ اَللّٰهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدٰاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوٰاناً وَ کُنْتُمْ عَلیٰ شَفٰا حُفْرَةٍ مِنَ اَلنّٰارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْهٰا کَذٰلِکَ یُبَیِّنُ اَللّٰهُ لَکُمْ آیٰاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (۱۰۳) وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی اَلْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ اَلْمُنْکَرِ وَ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْمُفْلِحُونَ (۱۰۴)

و متمسک شوید برشته خدا همه و متفرق مشوید و یاد کنید نعمت خدا را بر شما چون بودید دشمنان پس الفت داد میان دلهاتان پس گردیدید بنعمتش برادران و بودید بر کناره مغاکی از آتش پس رهانید شما را از آن همچنین بیان می‌کند خدا برای شما آیاتش تا شاید شما هدایت یابید (۱۰۳) و باید که باشید از شما گروهی که می‌خوانند بسوی نیکی و امر می‌کنند به خوبی نهی می‌کنند از منکر و آن گروه ایشانند رستگاران (۱۰۴)

چنگ اندازید بر حبل متین

کوست قرآن و اهل بیت(ع) طاهرین

حبل محکم، اهل بیت(ع) عصمتند

بعد پیغمبر(ص)، علی(ع) و عترتند

تا قیامت همچنین در هر زمان

حبل حق باقی بود در امتحان

گفت با حارث که حبل معتدل

در ولایت بر ولیّ شد متصل

جمله آب است، آب بحر و آب جو

همچنین دان جویی ار آب از سبو

لیک در آب سبو باید تمیز

تا نباشد بول یا زهر، ای عزیز

نیست فرض این کاوش اندر بحر و جو

که نگرداند ز چیزی رنگ و بو

آن رسول حق، صاحب معجز است

وآنکه ز آل او به عصمت فایز است

بعد از ایشان شرط ره دان جستجو

کآبِ کوزه متصل باشد به جو

تا بود طاهر ز ارجاس هوی

بس علامت هِشته حق در اولیا

هست زآن یک اتصال سلسله

تا به معصوم و نبی، بی فاصله

علم و اخلاق و عمل در انتساب

دان به وفق عقل و اجماع و کتاب

تا شناسی دزد را از پادشاه

هر شکم خواری نباشد پیر راه

از دو صد صوفی یکی صاحبدل است

زآن هزاران باز یک تن کامل است

وز دو صد کامل یکی رهبر شود

همدل و همدست پیغمبر شود

نه جدا گردید ز او نز عترتش

یاد آرید از خدا و نعمتش

خود شما بودید خصم یکدگر

داد اُلفت بینتان ربّ البشر

بود ز افضال پیمبر این وداد

وین اُخوّت بین ارباب رشاد

بر کنار گودی از آتش بُدید

پس رهانید او شما را خوش شدید

کفر و شرک آن کوه های آتشند

کافر و مشرک در آن هیزم کشند

میکند آیات خود را حق بیان

راه تا یابید بر وی زآن نشان

وز شما باید گروهی سوی خیر

خلق را خوانند بی تشویش غیر

نهی و امر از منکر و معروفتان

بر صفات حق کند موصوفتان

نفس خود را باش ناهی در نخست

تا نباشد امر و نهی ات سرد و سست

گر که نفس از امر و نهی ات خسته شد

ز امر و نهی ات بسته ای کی رسته شد

رستگارانند ایشان کاختیار

داده اند از کف به امر کردگار

پس کنند ار امر و نهیی در طریق

نیست ز اغراض طبیعت بر فریق

نیست سودی گر که باشد از غرض

بل فزاید بر لجاج و بر مرض

مرشد حق بی نیاز است از مرید

نیستش در دل ز کس بیم و امید

جز به حق بر ممکنی محتاج نیست

ور نه او درویش و صاحب تاج نیست

این چنین کس نائب پیغمبر است

امر و نهی اش از طریق دیگر است

خلق را از راه دل خواند به رب

نی چو ارباب مجاز از نطق و لب

ور که هم خواند ز لب مستحسن است

ظاهرش چون متفق با باطن است

حاصل ایشانند ارباب فلاح

هر چه گویند آن بود صدق و صلاح