گنجور

 
صفی علیشاه

إِذْ قٰالَتِ اِمْرَأَتُ عِمْرٰانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مٰا فِی بَطْنِی مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنْتَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ (۳۵) فَلَمّٰا وَضَعَتْهٰا قٰالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُهٰا أُنْثیٰ وَ اَللّٰهُ أَعْلَمُ بِمٰا وَضَعَتْ وَ لَیْسَ اَلذَّکَرُ کَالْأُنْثیٰ وَ إِنِّی سَمَّیْتُهٰا مَرْیَمَ وَ إِنِّی أُعِیذُهٰا بِکَ وَ ذُرِّیَّتَهٰا مِنَ اَلشَّیْطٰانِ اَلرَّجِیمِ (۳۶) فَتَقَبَّلَهٰا رَبُّهٰا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَهٰا نَبٰاتاً حَسَناً وَ کَفَّلَهٰا زَکَرِیّٰا کُلَّمٰا دَخَلَ عَلَیْهٰا زَکَرِیَّا اَلْمِحْرٰابَ وَجَدَ عِنْدَهٰا رِزْقاً قٰالَ یٰا مَرْیَمُ أَنّٰی لَکِ هٰذٰا قٰالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اَللّٰهِ إِنَّ اَللّٰهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشٰاءُ بِغَیْرِ حِسٰابٍ (۳۷)

چون گفت زن عمران ای پروردگار من بدرستی که من نذر کردم برای تو آنچه در شکم منست از آواز شغل دنیا پس بپذیر از من بدرستی که تویی شنوای دانا (۳۵) پس چون بنهادش گفت پروردگارا بدرستی که من بنهادمش مؤنث و خدا داناتر است بآنچه بنهاد و نیست مذکر چون مؤنث و به درستی که من نامیدمش مریم و به درستی که من پناه می‌دهم او را بتو و فرزندان او را از شیطان رانده شده (۳۶) پس پذیرفت او را پروردگارش پذیرفتنی نیکو و رویانیدش رویانیدنی خوب و پابند آن کردش زکریا را هرگاه درآمد بر او زکریا در جای عبادت یافت نزدش روزی را گفت ای مریم از کجاست مر تو را این گفت آن از نزد خداست بدرستی که خدا روزی می‌دهد آن را که خواهد بی‌شمار (۳۷)

« در بیان نذر کردن مادر یحیی علیه السلام در وقت حمل و استعاذه او »

جفت عمران گفت، کای ربّ الکرم

نذر کردم آنچه دارم در شکم

باشد آزاد از پی طاعت همه

سوی معبد حاضر خدمت همه

کن قبول این را تو از فضل عمیم

که به جهر و سرّ سمیعی و علیم

وضع چون شد دید اُنثی از تن است

گفت یا رب مرد کی همچون زن است

اعلمی تو بر هر آنچه گشت وضع

که ز نطفه آگهی تا موت و نزع

در رحم هستی تو صورت بند ناس

نقش را نقاش بِه داند اساس

این بود زن یعنی ار نارم بجا

نذر خود نبود عدول از مامَضَی

نام او مریم نهادم بر تو زو

هم پناه آرم ز شیطان عدو

استعاذه بودش از چیزی که بیم

بهر نسوان است از دیو رجیم

باز دارد مرد و زن را بر گناه

عقل را فاسد کند، دین را تباه

پس پناه از آن حوادث وآن فتن

بُرد بر حق که بود درخور به زن

کرد پس پروردگار او را قبول

بهر خدمت بر حریمش بر دخول

در قبولش داشت نیکوتر ز مرد

زآنکه او از مرد و زن بُد جمله فرد

رزق نیکو می خوراند از جنّتش

پرورش می داد در هر طاعتش

آن نباتی را که رویانَد خداش

تا چه باشد رونق و حسن و بهاش

گرچه رویاننده ای نبود به ذات

غیر حق کز خاک رویاند نبات

لیک نادر باشد ار بی واسطه

رُسته نبتی از زمین در ضابطه

بود مریم آن نباتی که خدا

بی وسایط دادی اش نشو و نما

مر زکریا بود در کارش کفیل

یافتی آداب طاعت زآن خلیل

هر زمان داخل شدی در معبد او

یافت رزقی نزد مریم بس نکو

گفت او را هست این رزق از کجا

گفت از حق کو بود رزّاق ما

می دهد رزق او چو خواهد بی حساب

بی سبب یعنی به پاداش و ثواب