گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صفی علیشاه

وَ لُوطاً إِذْ قٰالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ اَلْفٰاحِشَةَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ (۵۴) أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ اَلرِّجٰالَ شَهْوَةً مِنْ‌ دُونِ اَلنِّسٰاءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ (۵۵) فَمٰا کٰانَ جَوٰابَ قَوْمِهِ إِلاّٰ أَنْ قٰالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُنٰاسٌ یَتَطَهَّرُونَ (۵۶) فَأَنْجَیْنٰاهُ وَ أَهْلَهُ إِلاّٰ اِمْرَأَتَهُ قَدَّرْنٰاهٰا مِنَ اَلْغٰابِرِینَ (۵۷) وَ أَمْطَرْنٰا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَسٰاءَ مَطَرُ اَلْمُنْذَرِینَ (۵۸) قُلِ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ وَ سَلاٰمٌ عَلیٰ عِبٰادِهِ اَلَّذِینَ اِصْطَفیٰ آللّٰهُ خَیْرٌ أَمّٰا یُشْرِکُونَ (۵۹) أَمَّنْ خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً فَأَنْبَتْنٰا بِهِ حَدٰائِقَ ذٰاتَ بَهْجَةٍ مٰا کٰانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَهٰا أَ إِلٰهٌ مَعَ اَللّٰهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ یَعْدِلُونَ (۶۰)

و لوط را هنگامی که گفت مر قومش را آیا می‌آیید آن کار زشت را و شما می‌بینید (۵۴) آیا بدرستی که شما هر آینه می‌آئید بمردان از روی شهوت از غیر زنان بلکه شمائید گروهی که جهل می‌ورزید (۵۵) پس نبود جواب قومش مگر آنکه گفتند بیرون کنید آل لوط را از قریۀ خودتان بدرستی که ایشان مردمانی‌اند که پاک می‌خواهند باشند (۵۶) پس رهانیدیم او را و اهلش را مگر زنش را که مقرر داشتیم او را که باشد از آن بازماندگان (۵۷) و بارانیدیم بر ایشان بارانی پس بد بود باران بیم‌داده‌شدگان (۵۸) بگو ستایش مر خدا را و سلام بر بندگانش که برگزید آیا خدا بهتر است یا آنچه شرک می‌آورند (۵۹) یا آنکه آفرید آسمانها و زمین را و فرو فرستاد برای شما از آسمان آب را پس رویانیدیم بآن باغهای صاحب بهجت نباشد مر شما را که برویانید درخت آنها را آیا الهی است با خدا بلکه ایشان گروهی‌اند که عدول می‌کنند (۶۰)

لوط هنگامی که گفت او قوم را

می کنید آیا که کاری ناروا

مر شما آیید بر فعلی قبیح

وآنگهی بینید قبحش را صریح

بر رجال آیید هیچ آیا شما

از طریق شهوت از غیر نسا

بل شما باشید قومی بی تمیز

که ندانید از عواقب هیچ چیز

پس نبود او را جو اب از قوم او

جز که گفتند آل لُوطٍ أخْرِجُواْ

یعنی ایشان را برون از ره کنید

زآنکه ایشانند پاک و ما پلید

پس رهاندیم او و اهلش جز زنش

که مقدّر بُد هلاک از ذوالمنش

چونکه گشت آن قریه ها زیر و زبر

سنگ باراندیمشان دیگر به سر

بَد بود باران قوم مُنذَرِین

که نکردند اعتنا بر مرسلین

مر خدا را گو سپاس و هم سلام

بر عباد برگزیده اش بالتمام

بهتر است آیا خدای بی نیاز

آنکه یا انباز گیرید از مجاز

آن کس آیا کآفرید از قدرت او

این سماوات و زمین را تو به تو

ز آسمان کردیم نازل بر شما

آب و رویاندیم با آن باغها

بوستانهایی که صاحب بهجت است

تازه است و خرّمی را علت است

می نباشد مر شما را تا که سخت

زآن برویانید دانه یا درخت

نیستید اعنی شما قادر بر آن

که برویانید نبت از بوستان

هست آیا با خدا دیگر خدای

کش مُمِد باشد به خلق ماسوای

بلکه ایشانند قومی که عدول

کردهاند از راه عدل از بی اصول