گنجور

 
صفی علیشاه

قٰالَ لَهُمْ مُوسیٰ أَلْقُوا مٰا أَنْتُمْ مُلْقُونَ (۴۳) فَأَلْقَوْا حِبٰالَهُمْ وَ عِصِیَّهُمْ وَ قٰالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنّٰا لَنَحْنُ اَلْغٰالِبُونَ (۴۴) فَأَلْقیٰ مُوسیٰ عَصٰاهُ فَإِذٰا هِیَ تَلْقَفُ مٰا یَأْفِکُونَ (۴۵) فَأُلْقِیَ اَلسَّحَرَةُ سٰاجِدِینَ (۴۶) قٰالُوا آمَنّٰا بِرَبِّ اَلْعٰالَمِینَ (۴۷) رَبِّ مُوسیٰ وَ هٰارُونَ (۴۸) قٰالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ اَلَّذِی عَلَّمَکُمُ اَلسِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلاٰفٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ (۴۹) قٰالُوا لاٰ ضَیْرَ إِنّٰا إِلیٰ رَبِّنٰا مُنْقَلِبُونَ (۵۰) إِنّٰا نَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لَنٰا رَبُّنٰا خَطٰایٰانٰا أَنْ کُنّٰا أَوَّلَ اَلْمُؤْمِنِینَ (۵۱)

گفت مر ایشان را موسی بیندازید آنچه را شمائید اندازنده (۴۳) پس انداختند ریسمانهاشان را و عصاهاشان را و گفتند بعزّت فرعون بدرستی که ما هر آینه مائیم غلبه‌کنندگان (۴۴) پس انداخت موسی عصایش را پس آن‌گاه آن می‌ربود آنچه را می‌نمودند بدروغ (۴۵) پس در افکنده شدند ساحران سجده‌کنندگان (۴۶) گفتند گرویدیم بپروردگار جهانیان (۴۷) پروردگار موسی و هارون (۴۸) گفت آیا ایمان آوردید مر او را پیش از آنکه دستوری دهم شما را بدرستی که آن بزرگ شماست که آموخته است شما را سحر پس هر آینه زود باشد که بدانید هر آینه خواهم برید دستهاتان را و پاهاتان را از خلاف یکدگر و هر آینه بردار خواهم کرد شما را همه (۴۹) گفتند نیست باکی بدرستی که ما بسوی پروردگارمان بازگشت‌کنندگانیم (۵۰) بدرستی که ما طمع داریم که بیامرزد ما را پروردگار ما گناهانمان را که هستیم اول مؤمنان از قوم فرعون باحضار (۵۱)

« ایمان آوردن ساحران بموسی علیه السلام »

گفت موسی ساحران را کافکنید

آنچه را افکندگانید از امید

پس فکندند آن رسنها و عصا

که بُد از سیماب پر در آن فضا

پس بخوردند این قسم در نوبتش

که به فرعون و علّو و عزّتش

این زمان إنَّا لَنَحنُ الْغَالِبُون

موسی و هارون شو ند از ما زبون

موسی از کف در فکند آن دم عصا

آمد آن در جُنب جو، شد اژدها

خورد آنچه کرده بودند از فسون

از بیان تَلْقَفُ مَایَأفِکُون

ساحران بر رو فتادی ساجدین

قَالُواْ آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِین

رب هارون ، رب موسی که به ما

رهنما گشتند بر راه هدا

چون شنید این خواست فرعون از شتاب

ساحران را گفت از روی عتاب

بگرویدید ایچ آیا پیش از آن

که دهم رخصت شما را من عیان

مر شما را او بزرگ و مهتر است

بر شما آموخت سحری کاظهر است

پس بدانید این شما باشد به زود

چه عقوبت بازتان خواهم نمود

می ببرّم دست و پاتان از خلاف

هم به دار آویزم از این اعتساف

جادوان گفتند نبود ضرّ و بیم

ما به ربّ خویش برگردانده ایم

ما طمع داریم آمرزش ز حق

که ز ما بخشد گناه ماسبق

که بُدیم از فرقۀ فرعونیان

اولیم اینک به حق از مؤمنان

پس زدند آن حق پرستان را به دار

بهرشان بگریست موسی زار زار

جایشان را پس به موسی حق نمود

زآن، تسلّی یافت قلب آن ودود

سالها دعوت نمود از آن گروه

آمد از طغیانشان تا بر ستوه