گنجور

 
صفی علیشاه

قٰالَ رَبُّ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ مٰا بَیْنَهُمَا إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ (۲۴) قٰالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَ لاٰ تَسْتَمِعُونَ (۲۵) قٰالَ رَبُّکُمْ وَ رَبُّ آبٰائِکُمُ اَلْأَوَّلِینَ (۲۶) قٰالَ إِنَّ رَسُولَکُمُ اَلَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ لَمَجْنُونٌ (۲۷) قٰالَ رَبُّ اَلْمَشْرِقِ وَ اَلْمَغْرِبِ وَ مٰا بَیْنَهُمٰا إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ (۲۸) قٰالَ لَئِنِ اِتَّخَذْتَ إِلٰهَاً غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ اَلْمَسْجُونِینَ (۲۹) قٰالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُکَ بِشَیْ‌ءٍ مُبِینٍ (۳۰) قٰالَ فَأْتِ بِهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ اَلصّٰادِقِینَ (۳۱)

گفت پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آنهاست اگر هستید یقین‌کنندگان (۲۴) گفت مر آنان را که بودند پیرامونش آیا نمی‌شنوید (۲۵) گفت پروردگار شما و پروردگار پدران شما که پیشینیانند (۲۶) گفت بدرستی که رسول شما که فرستاده شد بسوی شما هر آینه دیوانه است (۲۷) گفت پروردگار مشرق و مغرب و آنچه در میان آن دوست اگر هستید که می‌یابید بعقل (۲۸) گفت هر آینه اگر فرا گرفتی الهی جز من هر آینه خواهم گردانید ترا البته از زندان‌کرده‌شدگان (۲۹) گفت آیا اگر چه آورم تو را چیزی روشن (۳۰) گفت پس بیاور آن را اگر هستی از راست‌گویان (۳۱)

گفت آن کو خالق ارض و سماست

وآنچه در مابینشان از ماسوی است

گر شما هستید هیچ از موقنین

عالمید اعنی به اشیاء در یقین

گفت با آنانکه دورِ او بُدند

نشنوید آیا چه گوید مرد و چند

پرسم اعنی من ز وی از اصل شیء

او دهد بر من جواب از فعل وی

کرد نی موسی به قولش التفات

گفت آن پروردگاری که به ذات

آفریده است او شما را در یقین

هم پدرهاتان که بودی پیش از این

می نبود اعنی که فرعون آن زمان

تا که باشد خالق آبائتان

پس همان کس که شما را خالق است

خالق آبائتان در سابق است

گفت مر فرعون قوم خویش را

این فرستاده است مجنون بر شما

بنگرید او را که ندهد در خطاب

با سئوال ما مطابق یک جواب

ملتفت بر وی نشد موسی دگر

گفت باز از بهر تأکید نظر

رب شرق و غرب و مابین آنچه هست

از خرد دارید چیزی گر به دست

نزد عاقل کو بود باریک بین

خود جوابی بر شما نبود جز این

زآنکه کس از کنه ذات آگاه نیست

عقل را بر فهم ذاتش راه نیست

ذات حق باشد منزّه زآنکه کس

باشدش فهم حقیقت دسترس

ماند فرعون از جواب او فرو

گفت از قهر و غضب مانا به او

که اگر گیری خدایی غیر من

حکم بر سجنت نمایم بی سخن

گفت در زندان کنی آیا مرا

گرچه آرم حجتی روشن هلا

تا که آن باشد گواه قول من

هم دلیل صنع حیّ ذوالمنن

کرد استبعاد از آن، گفتا کجاست

پس بیار آن را اگر گویی تو راست