گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صفی علیشاه

أَ فَرَأَیْتَ إِنْ مَتَّعْنٰاهُمْ سِنِینَ (۲۰۵) ثُمَّ جٰاءَهُمْ مٰا کٰانُوا یُوعَدُونَ (۲۰۶) مٰا أَغْنیٰ عَنْهُمْ مٰا کٰانُوا یُمَتَّعُونَ (۲۰۷) وَ مٰا أَهْلَکْنٰا مِنْ قَرْیَةٍ إِلاّٰ لَهٰا مُنْذِرُونَ (۲۰۸) ذِکْریٰ وَ مٰا کُنّٰا ظٰالِمِینَ (۲۰۹) وَ مٰا تَنَزَّلَتْ بِهِ اَلشَّیٰاطِینُ (۲۱۰) وَ مٰا یَنْبَغِی لَهُمْ وَ مٰا یَسْتَطِیعُونَ (۲۱۱) إِنَّهُمْ عَنِ اَلسَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ (۲۱۲) فَلاٰ تَدْعُ مَعَ اَللّٰهِ إِلٰهاً آخَرَ فَتَکُونَ مِنَ اَلْمُعَذَّبِینَ (۲۱۳) وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ اَلْأَقْرَبِینَ (۲۱۴) وَ اِخْفِضْ جَنٰاحَکَ لِمَنِ اِتَّبَعَکَ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ (۲۱۵) فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَرِیءٌ مِمّٰا تَعْمَلُونَ (۲۱۶) وَ تَوَکَّلْ عَلَی اَلْعَزِیزِ اَلرَّحِیمِ (۲۱۷) اَلَّذِی یَرٰاکَ حِینَ تَقُومُ (۲۱۸) وَ تَقَلُّبَکَ فِی اَلسّٰاجِدِینَ (۲۱۹) إِنَّهُ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ (۲۲۰)

آیا دیده که اگر کامیاب سازیم ایشان را سالها (۲۰۵) پس آید ایشان را چه هستید که وعده داده می‌شوند (۲۰۶) کفایت نکند از ایشان آنچه بودند کامیاب کرده می‌شدند (۲۰۷) و هلاک نگردانیدیم هیچ قریۀ را مگر که بودند مر آن را بیم‌دهندگان (۲۰۸) پند دادنی و نباشیم ستمکاران (۲۰۹) و فرود نیاوردند شیاطین (۲۱۰) و نمی‌سزد مر ایشان را و نمی‌توانند (۲۱۱) بدرستی که ایشانند از شنیدن هر آینه عزل‌شدگان (۲۱۲) پس مخوان با خدا الهی دیگر پس بشوی از عذاب‌کرده‌شدگان (۲۱۳) و بیم کن خویشانت را که نزدیک‌ترند (۲۱۴) و فرود آور بالت را برای آنکه پیرو شد ترا از گروندگان (۲۱۵) پس اگر نافرمانی کنند ترا پس بگو بدرستی که من بیزارم از آنچه می‌کنید (۲۱۶) و توکل کن بر غالب مهربان (۲۱۷) آنکه می‌بیند ترا وقتی که بر می‌خیزی (۲۱۸) و اگر دیدنت از حالی بحالی در سجده‌کنندگان (۲۱۹) بدرستی که اوست شنوای دانا (۲۲۰)

دیدی آیا اینکه اندر سالها

گر که برخوردارشان سازیم ما

پس بیایدشان بدانچه بوده اند

خود بدان موعود از رنج و گزند

دفع ننماید از ایشان حق عذاب

آنچه را بودند از آن بهره یاب

یعنی آن مال و منال و عزّ و ناز

رنج ما ز ایشان ندارد هیچ باز

بر هلاکت نامد از ما هیچ ده

جز که در وی بُد رسولی بیم ده

از پی الزام حجت ها و پند

تا نباشد ظلمی از ما در گزند

مشرکان گفتند احمد کاهن است

دیوش آموزد سخن از هر چه هست

گفت زآن حق مَا تَنَزَّلَت بِهِ

دیو ناورد این گمان کرد ابلهی

مر شیاطین را نباشد این سزا

استطاعت نیستشان هم بی خطا

کآن گروه از سمع اقوال سروش

جمله معزولند از معنی خموش

پس مخوان با حق، خدایان دگر

پس عذاب آید تو را از دادگر

زآنکه مشرک را نماید حق عذاب

آنکه شرک آورده باشد ردّ باب

بیم کن خویشان خود را کاقربند

مر شرافت را به توحید انسبند

بال خود را هل فرو آن را که شد

پیروت از مؤمنان از قلب ودّ

یعنی از مهر و تواضع گو سخن

با کسی کو بگرود بی مکر و فن

پس نمایند ار که عصیان گو صریح

از شما بیزارم از فعل قبیح

اقربانت یعنی ار سرکش شوند

بر خدای فرد واحد نگروند

دست نکشند از پرستش بر بتان

گو بری باشم من از اعمالتان

کن توکل بر خدای مستعان

کوست غالب بر امور و مهربان

آن خدا که بیندت در جهر و راز

چونکه برخیزی ز مجلس بر نماز

همچنین گردیدنت در ساجدین

کو سمیع است و علیم اندر یقین