گنجور

 
صفی علیشاه

وَ لَقَدْ آتَیْنٰا مُوسَی اَلْکِتٰابَ وَ جَعَلْنٰا مَعَهُ أَخٰاهُ هٰارُونَ وَزِیراً (۳۵) فَقُلْنَا اِذْهَبٰا إِلَی اَلْقَوْمِ اَلَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا فَدَمَّرْنٰاهُمْ تَدْمِیراً (۳۶) وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمّٰا کَذَّبُوا اَلرُّسُلَ أَغْرَقْنٰاهُمْ وَ جَعَلْنٰاهُمْ لِلنّٰاسِ آیَةً وَ أَعْتَدْنٰا لِلظّٰالِمِینَ عَذٰاباً أَلِیماً (۳۷) وَ عٰاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحٰابَ اَلرَّسِّ وَ قُرُوناً بَیْنَ ذٰلِکَ کَثِیراً (۳۸) وَ کُلاًّ ضَرَبْنٰا لَهُ اَلْأَمْثٰالَ وَ کُلاًّ تَبَّرْنٰا تَتْبِیراً (۳۹) وَ لَقَدْ أَتَوْا عَلَی اَلْقَرْیَةِ اَلَّتِی أُمْطِرَتْ مَطَرَ اَلسَّوْءِ أَ فَلَمْ یَکُونُوا یَرَوْنَهٰا بَلْ کٰانُوا لاٰ یَرْجُونَ نُشُوراً (۴۰) وَ إِذٰا رَأَوْکَ إِنْ یَتَّخِذُونَکَ إِلاّٰ هُزُواً أَ هٰذَا اَلَّذِی بَعَثَ اَللّٰهُ رَسُولاً (۴۱) إِنْ کٰادَ لَیُضِلُّنٰا عَنْ آلِهَتِنٰا لَوْ لاٰ أَنْ صَبَرْنٰا عَلَیْهٰا وَ سَوْفَ یَعْلَمُونَ حِینَ یَرَوْنَ اَلْعَذٰابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِیلاً (۴۲) أَ رَأَیْتَ مَنِ اِتَّخَذَ إِلٰهَهُ هَوٰاهُ أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلاً (۴۳) أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاّٰ کَالْأَنْعٰامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً (۴۴)

و بتحقیق دادیم موسی را تورات و گردانیدیم با او برادرش هارون را وزیر (۳۵) پس گفتیم بروید شما دو تا بسوی آن قومی که تکذیب کردند آیتهای ما را پس هلاک کردیم ایشان را هلاک کردنی (۳۶) و قوم نوح چون تکذیب کردند رسولان را غرق کردیمشان و گردانیدیم ایشان را از برای مردمان آیتی و آماده ساختیم برای ستمکاران عذابی دردناک (۳۷) و عاد را و ثمود را و اصحاب رس و قرنهای میان آن را بسیار (۳۸) و همه را زدیم برای آن مثلها و همه را نیست کردیم نیست کردنی (۳۹) و بتحقیق گذشتند بر قریه که بارانیده شد باران بد آیا پس نبودند که به بینند آن را بلکه باشند که امید نمی‌دارند حشر را (۴۰) و چون بینند ترا نمی‌گیرندت مگر باستهزا آیا اینست آنکه برانگیخت خدا رسول (۴۱) بدرستی که نزدیک بود که هر آینه بگرداند ما را بغلط از الهانمان اگر نه آن بود که صبر کرده بودیم بر آنها و زود باشد که بدانند وقتی که بینند عذاب را که کیست گم‌گشته‌تر در راه (۴۲) آیا دیدی آنکه گرفت الهش را خواهش نفس خود اما پس تو باشی بر او وکیل (۴۳) یا پنداری که بیشتر ایشان می‌شنوند یا می‌یابند بعقل نیستند ایشان مگر مثل چهارپایان بلکه ایشان گمگشته‌ترند در راه (۴۴)

ما یقین دادیم موسی را کتاب

یار او کردیم هارون ز انتساب

تا که باشد یار او ز اسرارها

هم برادر هم مُمِدّ در کارها

پس بگفتیم این زمان باید روید

سوی قوم قبطیان سخت و شدید

آن چنان قومی که بر آیات ما

کرده تکذیب و برونند از ولا

وازدند آن قوم سر ز ایشان به گاه

پس نمودیم آن جماعت را تباه

هم گروه نوح را از جزء و کل

چونکه بنمودند تکذیب رسل

غرقشان کردیم و گرداندیم باز

بهر مردم آیت ایشان را بساز

ظالمان را شد مهیّا در هلاک

در جهان از ما عذابی دردناک

همچنین عاد و ثمود و قوم رَس

قرنها که بودشان مابین بس

بینشان یعنی ز اهل قرنها

بس تبه کردیم در هر قرن ما

هم زدیم از بهر هر یک ما مثل

نیست فرمودیمشان اندر محل

« در بیان باریدن سنگ بر اهل سدوم »

آمدند افزون قریش اندر دهی

که بر آن بارید باران ناگهی

بارش بد، سنگ یعنی ز آسمان

وآن بُدند اهل سدوم اندر نشان

پس نبودند آنکه آیا در مرور

بنگرند آن بلکه دیدند از قصور

یعنی از چشم بصر نه از چشم دل

می بدیدند آن مکان را متصل

بی توقع بلکه بودند از نشور

زآن ندیدند آن ز چشم عقل و نور

چون تو را بینند نی گیرند چند

جز کسی کو راست درخور ریشخند

کاین بود آن کس که گشت از حق رسول

می برانگیزاند حقش در نزول

بود نزدیک اینکه بر ناگاهمان

از خدایان سازد او گمراهمان

گر نه آن بودی که صبر ما بر آن

کردمان ثابت به وجه امتحان

زود دانند این چو بینند آن عذاب

کیست گمره تر ز ره در انتساب

دیدی آیا آنکه بگرفت او اِله

مر هوای خویش را بی اشتباه

پس تو باشی خود بر او آیا وکیل

تا به عنفش باز داری از سبیل

بل تو پنداری که ایشان بشنوند

قول حق را یا تعقل می کنند

نیستند الاّ چو اَنعام این گروه

بل بتر از چارپایان از وجوه