گنجور

 
صفی علیشاه

قٰالَ اِخْسَؤُا فِیهٰا وَ لاٰ تُکَلِّمُونِ (۱۰۸) إِنَّهُ کٰانَ فَرِیقٌ مِنْ عِبٰادِی یَقُولُونَ رَبَّنٰا آمَنّٰا فَاغْفِرْ لَنٰا وَ اِرْحَمْنٰا وَ أَنْتَ خَیْرُ اَلرّٰاحِمِینَ (۱۰۹) فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا حَتّٰی أَنْسَوْکُمْ ذِکْرِی وَ کُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَکُونَ (۱۱۰) إِنِّی جَزَیْتُهُمُ اَلْیَوْمَ بِمٰا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ اَلْفٰائِزُونَ (۱۱۱) قٰالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی اَلْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ (۱۱۲) قٰالُوا لَبِثْنٰا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ فَسْئَلِ اَلْعٰادِّینَ (۱۱۳) قٰالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاّٰ قَلِیلاً لَوْ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (۱۱۴) أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّمٰا خَلَقْنٰاکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنٰا لاٰ تُرْجَعُونَ (۱۱۵) فَتَعٰالَی اَللّٰهُ اَلْمَلِکُ اَلْحَقُّ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ رَبُّ اَلْعَرْشِ اَلْکَرِیمِ (۱۱۶) وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اَللّٰهِ إِلٰهاً آخَرَ لاٰ بُرْهٰانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمٰا حِسٰابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لاٰ یُفْلِحُ اَلْکٰافِرُونَ (۱۱۷) وَ قُلْ رَبِّ اِغْفِرْ وَ اِرْحَمْ وَ أَنْتَ خَیْرُ اَلرّٰاحِمِینَ (۱۱۸)

گوید دور شوید در آن و سخن مگویید با من (۱۰۸) بدرستی که بودند گروهی از بندگان من که می‌گفتند ای پروردگار ما گرویدیم پس بیامرز ما را ببخشای ما را و تویی بهترین بخشایندگان (۱۰۹) پس گرفتند ایشان را استهزا تا فراموش گردانیدند شما را ذکر من و بودید از ایشان بخندیدید (۱۱۰) بدرستی که جزا دادم ایشان را امروز بآنچه صبر کردند که ایشان بکام‌رسیدگانند (۱۱۱) گوید چند درنگ کردید در زمین بشمار سالها (۱۱۲) گویند درنگ کردیم یک روز یا بعضی از روز پس بپرس از شمرندگان (۱۱۳) گوید درنگ نکردید مگر اندکی اگر آنکه شما باشید بدانید (۱۱۴) آیا پس پنداشتید که آفریدیم شما را به عبث و آنکه شما بسوی ما باز نمی‌گردید (۱۱۵) پس برتر آمد خدا پادشاه بحق نیست خدایی مگر او که پروردگار عرش کریم است (۱۱۶) و کسی که می‌خواند با خدا خدایی دیگر که نیست حجتی مر او را بآن پس جز این نیست که حسابش نزد پروردگار اوست بدرستی که رستگار نشوند کافران (۱۱۷) و بگو پروردگار من بیامرز و رحمت کن و تویی بهترین رحمت‌کنندگان (۱۱۸)

گوید او باشید ای مردم خموش

اندر آن بی حرف و گفتار و خروش

زآنکه شأن این است اندر افتقاد

فرقه ای بودند و گفتند از عباد

که خود آوردیم ایمان ای خدا

پس بیامرز و ترحّم کن به ما

چون تویی بهتر ز بخشایندگان

جز تو بخشاینده نی بر بندگان

پس خود ایشان را شما بر ریشخند

برگرفتید از کلام ناپسند

تا ببرد از یادتان ذکر مرا

خنده می کردید چون بر اولیا

بدهم ایشان را جزاء امروز من

صبر کردند آنچه ایشان در محن

رستگارانند امروز آن گروه

کز شما بودند در رنج و ستوه

گوید از روی شمار اندر زمین

چندتان بودی درنگ اندر سنین

پس بگویند آن درنگ ما نبود

جز که روزی یا کمی زآن در نمود

پس بپرس آن را ز ارباب شمار

کآگهند از هر عدد در روزگار

گوید آن گوینده یعنی جبرئیل

بُد شما را نی درنگ الاّ قلیل

گر بدانید اینکه دنیای قصیر

بس بود در جنب این عالم حقیر

پس شما پنداشتید آیا کجا

بر عبث خود خلقتان کردیم ما

هم به ما راجع نمی گردید باز

بوده است ایجادتان لغو و مجاز

پس بود برتر خدای بی نیاز

زآنکه خلقی آفریند بر مجاز

پادشاهی که سزاوار است او

بر خدایی لا اله غیرهُ

خالق عرش کریم اعنی محیط

ماسوی را از مرکب تا بسیط

وآنکه خواند با خدا دیگر خدا

نیست او را حجتی در ادعا

پس جز این نبود که باشد برقرار

مر حسابش نزد آن پروردگار

رستگاری، کافران را نیست هیچ

برخلاف مؤمنان اندر بسیج

گو بیامرز و ببخش ای رب دین

چون تویی بر خلق خیر الراحمین