گنجور

 
صفی علیشاه

وَ کَذٰلِکَ أَنْزَلْنٰاهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا وَ صَرَّفْنٰا فِیهِ مِنَ اَلْوَعِیدِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ أَوْ یُحْدِثُ لَهُمْ ذِکْراً (۱۱۳) فَتَعٰالَی اَللّٰهُ اَلْمَلِکُ اَلْحَقُّ وَ لاٰ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضیٰ إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَ قُلْ رَبِّ‌ زِدْنِی عِلْماً (۱۱۴) وَ لَقَدْ عَهِدْنٰا إِلیٰ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً (۱۱۵) وَ إِذْ قُلْنٰا لِلْمَلاٰئِکَةِ اُسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّٰ إِبْلِیسَ أَبیٰ (۱۱۶) فَقُلْنٰا یٰا آدَمُ إِنَّ هٰذٰا عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ فَلاٰ یُخْرِجَنَّکُمٰا مِنَ اَلْجَنَّةِ فَتَشْقیٰ (۱۱۷) إِنَّ لَکَ أَلاّٰ تَجُوعَ فِیهٰا وَ لاٰ تَعْریٰ (۱۱۸) وَ أَنَّکَ لاٰ تَظْمَؤُا فِیهٰا وَ لاٰ تَضْحیٰ (۱۱۹) فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ اَلشَّیْطٰانُ قٰالَ یٰا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلیٰ شَجَرَةِ اَلْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لاٰ یَبْلیٰ (۱۲۰) فَأَکَلاٰ مِنْهٰا فَبَدَتْ لَهُمٰا سَوْآتُهُمٰا وَ طَفِقٰا یَخْصِفٰانِ عَلَیْهِمٰا مِنْ وَرَقِ اَلْجَنَّةِ وَ عَصیٰ آدَمُ رَبَّهُ فَغَویٰ (۱۲۱)

و همچنین فرو فرستادیم آن را قرآنی عربی و مکرّر آوردیم در آن از وعید باشد که ایشان بپرهیزند یا پدید آرد برای ایشان پند گرفتنی (۱۱۳) پس برتر آمد خدا پادشاه حق و شتاب مکن بقرآن پیش از آنکه گزارش داده شود بتو وحیش و بگو ای پروردگار من زیاد کن مرا دانش (۱۱۴) و بدرستی که عهد کردیم ما بآدم از پیش پس وا گذاشت و نیافتیم مر او را عزمی (۱۱۵) و هنگامی که گفتیم مر ملائکه را که سجده کنید مر آدم را پس سجده کردند مگر ابلیس که سرباز زد (۱۱۶) پس گفتیم ای آدم بدرستی که این دشمن است مر ترا و مر جفتت را پس نباید که بیرون کند شما را از بهشت پس تعب کشی (۱۱۷) بدرستی که مر تراست که نه گرسنه شوی در آن و نه برهنه شوی (۱۱۸) و بدرستی که نه تو تشنه شوی در آن و نباشی در آفتاب (۱۱۹) پس وسوسه کرد مر او را شیطان گفت ای آدم آیا دلالت کنم ترا بر درخت جاودانی و پادشاهی که کهنه نشود (۱۲۰) پس خوردند آن دو از آن پس ظاهر شد مر آنها را عورتهاشان و شروع نمودند می‌چسبانیدند بر آن دو از برگ بهشت و نافرمانی کرد آدم پروردگارش را پس بی‌بهره شد (۱۲۱)

ما فرستادیم قرآن را چنین

بر زبان تازی از جمع مبین

هم مکرر ما نمودیم از نشان

از وعید آیات بسیار اندر آن

شاید ایشان می بپرهیزند چند

یا کند قرآنشان احداث پند

پس بلند است آن خدا در ذات خویش

هم بلند از وصف مخلوقات خویش

پادشاهی کو بود ثابت به ذات

راست کردار است و کامل در صفات

خود به قرآن می مکن تعجیل تو

قَبلِ أن یقضَی إلَیه وَحیُهُ

حکم یعنی می مکن بر هیچ چیز

پیشتر از وحی قرآن در تمیز

هم بگو پروردگارا کن زیاد

دانشم را بر کتاب از انقیاد

یا بر احکام شریعت کن فزون

علمم ای دانای ماکان و یکون

عهد ما کردیم با آدم ز پیش

پس فرامُش کرد و نامد عهد کیش

یافتیم او را نه در عزمش ثبات

گفته بودیمش مخور از این نبات

تو مکن یعنی فراموش امر ما

همچنان کو کرد اندر اقتضا

چونکه ما گفتیم با افرشتگان

سجده آدم نمایید از مکان

سجده پس کردند از وی هر کجا

جز بلیس او کرد زین معنی اِبا

پس بگفتیمش که هست این دشمنت

همچنین دشمن بود او با زنت

پس شما را باید از جنّت برون

نکند او کافتید در رنجی فزون

إنَّ لَکَ ألَّا تَجُوع گرسنه

نشوی، یعنی در آن نه برهنه

نشوی تشنه، نه محتاجی به آب

در جنان هم نبوی اندر آفتاب

پس به آدم وسوسه کرد آن بلیس

گفت ای آدم به چیزی بس نفیس

رهنما گردم تو را آیا که من

وآن درخت خُلد باشد بی سخن

می نمیرد هر که خورد از آن درخت

کهنگی از شاهی اش بر بست رخت

هر دو پس خوردند ز آن، پس شد پدید

عورت آن هر دو، و بیننده دید

ایستادند و بچسباندند زود

برگ جنّت را به عورتشان که بود

شرح آن گفتیم در اول تمام

نیست بر تکرار حاجت این کلام

کرد آدم چون خلاف رب خود

پس بماند از آنچه او را قصد بُد

گشت بی بهره ز عمر جاودان

یا از آنچه بودش اصلح در نهان