گنجور

 
صفی علیشاه

وَ اُذْکُرْ فِی اَلْکِتٰابِ إِبْرٰاهِیمَ إِنَّهُ کٰانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا (۴۱) إِذْ قٰالَ لِأَبِیهِ یٰا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مٰا لاٰ یَسْمَعُ وَ لاٰ یُبْصِرُ وَ لاٰ یُغْنِی عَنْکَ شَیْئاً (۴۲) یٰا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جٰاءَنِی مِنَ اَلْعِلْمِ مٰا لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ‌ صِرٰاطاً سَوِیًّا (۴۳) یٰا أَبَتِ لاٰ تَعْبُدِ اَلشَّیْطٰانَ إِنَّ اَلشَّیْطٰانَ کٰانَ لِلرَّحْمٰنِ عَصِیًّا (۴۴) یٰا أَبَتِ إِنِّی أَخٰافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذٰابٌ مِنَ اَلرَّحْمٰنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطٰانِ وَلِیًّا (۴۵) قٰالَ أَ رٰاغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِی یٰا إِبْرٰاهِیمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ وَ اُهْجُرْنِی مَلِیًّا (۴۶) قٰالَ سَلاٰمٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کٰانَ بِی حَفِیًّا (۴۷) وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ مٰا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ وَ أَدْعُوا رَبِّی عَسیٰ أَلاّٰ أَکُونَ بِدُعٰاءِ رَبِّی شَقِیًّا (۴۸) فَلَمَّا اِعْتَزَلَهُمْ وَ مٰا یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ وَهَبْنٰا لَهُ إِسْحٰاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ کُلاًّ جَعَلْنٰا نَبِیًّا (۴۹) وَ وَهَبْنٰا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنٰا وَ جَعَلْنٰا لَهُمْ لِسٰانَ صِدْقٍ عَلِیًّا (۵۰)

و یاد کن در کتاب ابراهیم را بدرستی که او بود راستگوی پیغمبر (۴۱) چون گفت مر پدر خود را ای پدر من چرا می‌پرستی آنچه نمی‌شنود و نمی‌بیند و کفایت نمی‌کند از تو چیزی را (۴۲) ای پدر من بدرستی که آمد مرا از دانش آنچه نیامد تو را پس پیروی کن مرا تا هدایت کنم را براه راست (۴۳) ای پدر من مپرست دیو رجیم را بدرستی که شیطان باشد مر خدای بخشاینده را نافرمان (۴۴) ای پدر من بدرستی که من می‌ترسم که مس کند ترا عذابی از خدای بخشنده پس باشی مر شیطان را قرین (۴۵) گفت آیا روی گرداننده‌ای از خدایان من ای ابراهیم هر آینه اگر باز نه‌ایستی هر آینه سنگسار کنم ترا و دوری کن از من مدتی مدید (۴۶) گفت سلام وداع بر تو بزودی آمرزش می‌خواهم برای تو از پروردگارم بدرستی که او باشد بمن مهربان (۴۷) و کناره می‌کنم از شما و آنچه می‌خوانید از جز خدا و می‌خواهم پروردگارم را شاید نبرده باشم بخواندن پروردگارم بدبخت (۴۸) بس چون کناره گزید از ایشان و آنچه می‌پرستیدند از جز خدا بخشیدیم مرا اسحق و یعقوب و همه را گردانیدیم پیغمبر (۴۹) و بخشیدیم مر ایشان را از رحمت خود و گردانیدیم برای ایشان زبان راستی که بلند است (۵۰)

کن ز ابراهیم یاد اندر کتاب

او نبی ای بود صادق در خطاب

مر پدر را گفت بپرستی چرا

آنچه از سمع است و بینایی جدا

نیست او را قدرت اندر هیچ کار

وز تو نکند دفع مکروه و مضار

ای پدر آمد مرا از علم آن

که نیامد مر تو را هیچ آن چنان

پیروی کن پس مرا تا راه راست

بر تو بنمایم که آن دور از خطاست

ای پدر مپرست شیطان را که او

بر خدا عاصی بود بر ما عدو

ای پدر من بر تو ترسم زآن عذاب

کت رسد از حق تعالی در عِقاب

پس تو باشی دیو دون را دوستدار

میشوی یعنی که بر او واگذار

گفت گرداندی تو آیا چون عدوی

ای براهیم ار اِلهانم، تو روی

ایستی باز ار نه از ذمّ بتان

سنگسارت من نمایم بیگمان

دور شو از من زمانی بس دراز

نارسیده از منت رنج و گداز

گشت ابراهیم زآن قهر شدید

چونکه از ایمان عمّش نا امید

در جواب آن خشونت وآن ملام

گفت بادا بر تو ای آزر سلام

زود باشد خواهم آمرزش عیان

بر تو از پروردگار مهربان

من همانا گوشه گیرم از شما

وآنچه می خوانید از غیر خدا

رب خود را من پرستم شاید آن

که نباشم من شقی او را به جان

یعنی از ربّم نباشم نا امید

وین بر آزر بود تهدید و وعید

از بتان یعنی که از بهر شما

نیست غیر از نا امیدی در دعا

پس چو جست از بت پرستان اعتزال

وآنچه میخواندند غیر از ذوالجلال

ما ببخشیدیم فرزندی نبیل

که بُد اسحاق او ز ساره بر خلیل

پس نبیره او که یعقوب نبی است

وصف جمله بر نبوّت مبتنی است

هم ببخشیدیم ایشان را ز خود

رحمتی بیش از حساب و از عدد

همچنین دادیمشان اندر پسند

ما لسانی ر است وز آن بس بلند

یا زبان مردمان را ما بلند

از پی تصدیقشان کردیم چند

وصفشان تا اهل ملت ها تمام

بر زبان آرند با صد احترام